🌹🍃وسايل نيروهايم را چك ميكردم. ديدم يكي از بچهها با خودش كتاب برداشته؛ كتاب دبيرستان. گفتم «اين چيه؟» گفت: «اگر يه وقت اسير شديم، ميخوام از درس عقب نيفتم.» كلي خنديدم....❗️
#درسی
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
🌼🌼🌼
عادت داشتند با هم بروند منطقه؛ بچههاي يك روستا بودند. فرماندهشان كه يك سپاهي بود از اهالي همان روستا، شهيد شد. همهشان پكر بودند. ميگفتند شرمشان ميشود بدون حسن برگردند روستايشان.
همان شب بچهها را براي مأموريت ديگري فرستادند خط. هيچ كدامشان برنگشتند. ديگر شرمندهي اهالي روستايشان نميشدند...
✨✨✨
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
🌺🌺🌺
امام جماعت واحد تعاون بود. بهش می گفتند حاج آقا آقاخانی. روحیه عجیبی داشت. زیر آتیش سنگین عراق شهداء رو منتقل می کرد عقب. توی همین رفت و آمد ها بود که گلوله مستقیم تانک سرش رو جدا کرد. چند قدمیش بودم. «هنوز تنم می لرزه وقتی یادم میاد». از سر بریده شده اش صدا بلند شد:« السلام علیک یا ابا عبدالله...»
#شهید_محسن_آقاخانی🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
🌷فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست...
#مقام_معظم_رهبری🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
•••°°°داییش تلفن کرد گفت «حسین تیکه پاره رو تخت بیمارستان افتاده، شما همین طور نشسته ین؟» گفتم «نه. خودش تلفن کرد. گفت دستش یه خراش کوچیک برداشته پانسمان می کنه می آد. گفت شما نمی خواد بیاین. خیلی هم سرحال بود.» گفت « چی رو پانسمان می کنه؟ دستش قطع شده. » هان شب رفتیم یزد، بیمارستان. به دستش نگاه می کردم.گفتم «خراش کوچیک! » خندید. گفت « دستم قطع شده، سرم که قطع نشده...»‼️
#شهید_حسین_خرازی🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
بسیار به #نماز_اول_وقت مداومت داشت و ایشان در اقامهی نماز اول وقت، شهرهی خاص و عام بود...
#شهید_حجت_الله_رحیمی🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
♥️ #گروه_جهادی #شهید_سید_میرزا_نادری♥️
گروه جهادی برتر کشور(هفتمین جشنواره ملی مالک اشتر بسیج)
@jahadishahidnaderi
🌑نام: #شهید_سید_مرتضی_آوینی🌹
🌘تاریخ تولد: 21 شهریور ماه سال 1326
🌓محل تولد: شهر ریحرفه: فیلمسازی و روزنامه نگاری
🌗زمینه فعالیت: ساخت فیلم مستند و روزنامه نگار
🌖شروع فعالیت: 1354
🌕تاریخ شهادت: 20 فروردین 1372
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
🍃روز اعزام نزدیک بود و هرلحظه نشاط و نورانیت، سیمای آرام محمدمهدی را دلنشینتر میکرد. او علت رفتنش را به مادر ولایتمدارش اینگونه گفته بود:
نمیتوانم در کنار همسر و فرزندانم باشم در حالی که در مقابل چشم کودکان سوریه و عراق، والدینشان سربریده میشوند؛ آموختههای من از اسلام و تحصیل دروس حوزوی چنین اجازهای به من نمیدهد....
🍃🍃🍃
#شهید_محمدمهدی_مالامیری🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
🔴🔴سفرهای تبلیغی آخرش را به مناطق مرزی و سنینشین رفت تا با نشر افکار التقاطی وهابیت و داعش مبارزه کند؛ اما غیرت و شجاعت عالمانهاش، وجدان بیدارش را به آن سوی مرزها کشاند. وی در دورههای فشرده آموزش نظامی را بدون اطلاع خانواده گذراند و با وجود شرایط مساعد کاری، تدریس و تحقیق را رها کرد تا به قول خودش به (حاصل آموختههایش) برسد...🥀
#شهید_محمدمهدی_مالامیری🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
تحولات کشورهای اسلامی از نوجوانی برایش اهمیت فراوانی داشت، اما جنایات فجیع گروههای افراطی و تکفیری و حرمتشکنیها بیشرمانه آنها آرام و قرار را از او ربوده بود.
بابای مهربان بُشری و فاطمه (۵ و ۲ ساله) تاب شنیدن نالههای جانسوز کودکان سوریه و عراق را نداشت و طعم خوش آرامش و لذتهای زندگی به ذائقه بهشتیاش را تلخ مینمود....
#شهید_محمدمهدی_مالامیری🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
حاج حسین یکتا: #شهادت آمدنی نیست، رسیدنی است. باید آنقدر بدوی تا به آن برسی. اگر بنشینی تا بیاید، همه السابقون میشوند، میروند و تو جا میمانی...
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
روز ســـوم عمليات بود .حاجی هم می رفت خط و برمی گشت .
آن روز ، نمازظهر را به او اقتدا كرديم .
سر نمازعصر ، يک حاج آقای روحانی آمد . به اصرار حاج همت ، نماز عصــر را ايشان خواند .مسئله ی دوم حاج آقا تمام نشده ، حاج همت غـــش كرد و افتاد زمين .ضعف كرده بود و نمی توانست روی پــا بايستد .سرم به دستش بود و مجبوری ، گوشه ی ســــنگر نشسته بود .با دست ديگر بی سيم را گرفته بود و با بچـــه ها صحبت ميكرد ؛خبر می گرفت و راهنـــمائی می كرداينجا هم دست از کـــار برنداشت...
#شهید_محمدابراهیم_همت🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
♡♡[بيمارستان دزفول که بودم ، گفتند يه مجروح آوردند دوتا چشماش نابينا شده ،دست هم نداره ،چهارده ، پانزده ساله هست .رفتم بالا سرش دل داريش بدم . رفتم تو اتاقش
ديدم داره سر به سر مجروح هاي ديگه ميگذاره و ميخنده...]♡♡
#شهادت #شهدا🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
🕸🦋سرتیپ پانزده سال بود که طعم غذا را نچشیده بود ، به مهمانی نرفته بود ، حتی نمیتوانست دردش را درست بیان کند ، تنها تفریحش این بود که با همسرش سوار آمبولانس شود و برای ویزیت و معالجه به بیمارستان برود .در نهایت پس از تحمل درد و رنج بی حساب در اسفند ماه سال نود ، بال شهادت خود را گشود و به لقا الله شتافت ...🕸🦋
جانباز #شهید_ابراهیم_مهران_راد🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
در لشــگـــر 27 محمـــد رســـول اللــه ' ص '
بـــرادری بـــود کـــه عـــادت داشـــت #پیشـــانی شهـــدا را ببـــوســد !وقـتــی خــودش شهیــد شــد بچـــه هــا تصمیــم گرفتنـــد بـــه تلافــیِ آن همــه محبـت ، پیشـــانی او را غـــرقِ بــوســه کننـــد .پارچـــه را کـــه کنـــار زدنـــد ، جنـــازه ی بـــی ســـر او دل همـــه شان
را آتـــش زد...
#شهیـــد_محمدابراهیـــم_همــت🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
🌳می گفت شب قبل از شهادتش تو مقر نشسته بودیم.صحبت از شهادت بود . یهو حاج عبدالله گفت :" من شهید شدم ، منو با همین لباس نظامی ام خاکم کنید. "بچه ها زدن زیر خنده و شروع کردن به تیکه انداختن .حالا تو شهید شو .. !شهیدم بشی تهران بفرستنت باید کفن بشی .
سعی میکنیم لباس نظامی ات رو بزاریم تو قبر .. !تو خط مقدم بودیم که خبر شهادت #حاج_عبدالله رو شنیدیم .محاصره شده بودن ، امکان برگشتشون هم نبود .شهید شد و پیکرش هم موند دست #تکفیری_ها .سر از تنش جدا کرده بودن و عکس هاش رو هم گذاشته بودن تو اینترنت .بحث تبادل اجساد رو مطرح کرده بودیم که تکفیری ها گفته بودن خاکش کردیم .
چون پیکر سر نداره دیگه قابل شناسایی نیست .حاج عبدالله به آرزوش رسید ...
#شهید_حاج_عبدالله_اسکندری🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
💛❤️خيلي شوخ بود . هر وقت بود خنده هم بود . هر جايي بود در هر حالتي دست بردار نبود . خمپاره كه منفجرشد تركش خورد گفت: «بچه ها ناراحت نباشيد ،من مي روم عقب،امام تنهانباشد‼️😅 »امدادگرها كه مي گذاشتندش روي برانكارد،از خنده روده بر شده بودند...😂
#شهدا #شهادت🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
❣بهش مي گفتن: «آخه تو که پسر نيستي،چه جوري مي خواي بجنگي !؟ »
مي گفت:دفاع از وطن که زن و مرد و پير وجوان نداره . هرکس بايد هرکاري که از دستش برمياد ، بکنه.)
با اينکه سنش خيلي کم بود اصلا از جنگ و جبهه نمي ترسيد.به کسايي هم که مي ترسيدن مي گفت: « وقتي دشمن اومده تو شهرتون ، چرا نشستيد و هيچ کاري نمي کنيد !؟ همه بايد مبارزه کنن .»
#شهيده_سهام_خيام 🌹 (دختری از #هویزه)
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
🔴⭕️بعد از دو هفته از شهادتش، ساکش به دستمان رسید وسایل داخل ساک را یک به یک دیدم و ساک را کنار اتاق گذاشتم. در نیمههای شب ناگاه صدای اذان را شنیدم و از خواب پریدم. ساعت را نگاه کردم. دیدم نیم ساعت به اذان شرعی مانده؛ هیجان تمام وجودم را گرفته بود؛ دویدم در حیاط خانه که ببینم صدای اذان از مناره مسجد است یا نه! متوجه شدم صدای اذان از داخل خانه است؛ وقتی خوب دقیق شدم؛ دیدم اذان از ساک کنار اتاق است. سراسیمه به سمتش رفتم و گوشی تلفن عباس در ساک بود؛ گرفتم، نگاهم به آن خیره شد... روی صفحه نوشته بود: «اذان به وقت حلب»
یک سالی از شهادت عباس میگذرد هنوز در خانه ما صدای اذان در سه نوبت به افق حلب پخش میشود یکبار دست بردم که حذفش کنم دلم نیامد با خود گفتم بگذار هر روز ندای الله اکبر در خانه طنین انداز شود تا مرهمی بر دل باشد. "
تولد#شهید_عباس_دانشگر🌹گرامیباد...
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱