eitaa logo
شهدای نیروی انسانی
295 دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
4.9هزار ویدیو
5 فایل
این کانال بمنظور ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا و تجلیل از ایثارگران به ویژه خانواده محترم و معزز شهدا تشکیل شده است. آدرس کانال در تلگرام https://t.me/shohadanirooensani ارتباط با ادمین: @shohadayad72
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 ۱۷ اسفند؛ سالروز شهادت شهید محمد ابراهیم همت فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 🌹 🌹 تاریخ تولد : 🗓 ۱۳۳۴/۰۱/۱۲ 🗓 مسئولیت : فرماندهي تيپ ۲۷ حضرت رسول اکرم (ص) تاریخ : 🗓 ۱۳۶۲/۱۲/۱۷ 🗓 محل : جزایر مجنون نام عملیات : خیبر مزار : کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀 در روز ۱۲ فروردین ۱۳۳۴ ه.ش در شهرضا در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحم مادر بود كه پدر و مادرش عازم كربلای معلّی و زیارت قبر سالار و دیگر آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روح بخش كربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید. در سایه محبّت های پدر ومادر پاكدامن، وارسته و مهربانش دوران كودكی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش وداستعداد فوق العاده ای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت. هنگام فراغت از تحصیل به ویژه در تعطیلات تابستانی با كار و تلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست می آورد و از این راه به خانواده زحمتكش خود كمك قابل توجه ای میكرد. او با شور ونشاط و مهر و محبت و صمیمیتی كه داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری می بخشید. پدرش از دوران كودكی او چنین می گوید: هنگامی كه خسته از كار روزانه به خانه برمی گشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگیها و مرارت ها را از وجودم پاك می كرد و اگر شبی او را نمی دیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود. اشتیاق به قرآن و فراگیری آن باعث میشد كه از مادرش با اصرار بخواهد كه به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره ها كمك كند. این علاقه تا حدی بود كه از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت كتاب آسمانی قرآن را كاملا فرا گیرد و برخی از سوره های كوچك را نیز حفظ كند. شادی روح و کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🇮🇷 * 🇮🇷🌹 🌹السلام علیکم یا اولیاءالله و احبائه 🌹 🌹السلام علیکم یا اصفیاءالله و اودائه 🌹 🌹السلام علیکم یا انصار دین الله 🌹 🌹السلام علیکم یا انصار رسول الله 🌹 🌹السلام علیکم یا انصار ابی عبدالله 🌹 * 🌹سلام بر شهیدان راه حق 🌹 🌹سلام بر شهیدان دفاع مقدس 🌹 🌹سلام بر شهیدان نیروی انسانی🌹 🌹 🌹 🌹 🕊 🌹تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۱۸ 🕊 🌹محل شهادت: جزیره مجنون 🕊 🌹نام عملیات: خیبر 🕊 سی و نهممین سالگرد شهادت افتخار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، شهید والامقام را گرامی می داریم و سالروز آسمانی شدن و کسب * ایشان را به خانواده محترم شهید تبریک عرض می نماییم. به ارواح طیبه و ملکوتی تمامی شهدا بویژه این شهید عزیز درود و سلام می فرستیم و از درگاه خداوند متعال تقاضای علو درجات مسئلت می نماییم. * 🌹🌸🌹🌸🌹 کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 ✨خلاصه زندگینامه شهید والامقام ✨ 🌹🌹 شهید منصور سلمانی در سال ۱۳۴۲ در تهران و در یک خانواده مذهبی متولد شد. شخصیتی آرام، محجوب و بسیار مودب داشت. با شروع جنگ تحمیلی وارد بسیج شد و با حضور در عملیات فتح خرمشهر دیگر مجال ادامه تحصیل نیافت در مرحله دوم عملیات بدلیل انفجار گلوله آر پی جی از ناحیه پا مجروح گردید. پس از درمان و بهبود نسبی دوباره به جبهه اعزام و در عملیات محرم دوباره مجروح گردید (قطع انگشت). در سال ۱۳۶۲ به عضویت سپاه درآمد و در معاونت نیروی انسانی ستاد مرکزی مشغول خدمت شد و بطور داوطلبانه برای شرکت در عملیات خیبر به جبهه اعزام و در لشگر ۱۰سیدالشهدا گردان شهادت در عملیات خیبر شرکت کرد در این عملیات مفقودالاثر گردید. و روح مطهرش آسمانی شد. و چه زیبا امام عزیز خمینی کبیر ره در وصف حال یاران با وفایش فرمودند: شهدا شمع محفل دوستانند شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان "عند ربهم یرزقون" اند و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب "فادخلی فی عبادی و وادخلی جنتی" پروردگارند. اما جسم شهید بعد از ۱۴ سال توسط تیم تفحص
شناسایی گردید. و پس از تشییع پیکر مطهر، در بهشت زهرا سلام الله علیها در کنار یاران و همسنگران خود آرام گرفت. شهید منصور سلمانی فردی منظم و مقید به شرکت در نماز جمعه و جماعت و عاشق قرائت زیارت عاشورا بود و در وصیت نامه اش توصیه کرده بود که در مراسم او زیارت عاشورا بخوانند. این شهید بزرگوار به این حقیقت اذعان داشت که کسی که شهادت را انتخاب نکند، مرگ در بستر او را انتخاب خواهد کرد و این جمله ای بود که قبل از شرکت در عملیات خیبر به مادرش گفته بود. . کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🇮🇷 * 🇮🇷🌹 🌹السلام علیکم یا اولیاءالله و احبائه 🌹 🌹السلام علیکم یا اصفیاءالله و اودائه 🌹 🌹السلام علیکم یا انصار دین الله 🌹 🌹السلام علیکم یا انصار رسول الله 🌹 🌹السلام علیکم یا انصار ابی عبدالله 🌹 * 🌹سلام بر شهیدان راه حق 🌹 🌹سلام بر شهیدان دفاع مقدس 🌹 🌹سلام بر شهیدان نیروی انسانی🌹 🌹 🌹 🌹 🕊 🌹تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۱۸🕊 🌹محل شهادت: جزیره مجنون 🕊 🌹نام عملیات: خیبر 🕊 سی و نهمین سالگرد شهادت افتخار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، شهید والامقام را گرامی می داریم و سالروز آسمانی شدن و کسب * ایشان را به خانواده محترم شهید تبریک عرض می نماییم. به ارواح طیبه و ملکوتی تمامی شهدا بویژه این شهید عزیز درود و سلام می فرستیم و از درگاه خداوند متعال تقاضای علو درجات مسئلت می نماییم. * 🌹🌸🌹🌸🌹 کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 به یاد شهید حماسه 72 ساعته تیپ حضرت عبدالعظیم شهر ری تیپی به نام حضرت عبدالعظیم (ع) داشت که نامش با 72 ساعت حماسه عاشورایی جزیره مجنون گره خورد. حال بعد از چندین سال پرونده این سلحشوری را ورق خواهیم زد. شب 22 بهمن سال 62 در اطراف تپه های حسن آباد فشافویه شهرری مانور راهیان قدس انجام شد و رزمندگانی که در طرح لبیک یا خمینی سازماندهی شده بودند در شهرری مانور دادند . روز 25 بهمن سال 62 صحن سیدالکریم میزبان رزمندگان شهرری بود که در دسته ها، گروهان‌ها و گردان‌ها وارد صحن می‌شدند. جمعیت تقریبا 1000 نفری تمام صحن رو پر کرده بود و رزمنده ها یکصدا شعار می‌دادند: این حمله غوغا می‌کنیم راه نجف وا می‌کنیم گروهان ما هم که داخل صحن شد من جلوی گروهان این نوحه رو می‌خوندم: زایرین آماده باشید کربلا در انتظار است وقتی همه وارد صحن شدند بلندگوهای صحن سیدالکریم به صدا در آمد که رزمندگان تیپ حضرت عبدالعظیم علیه السلام خوش آمدید. شور و شوق عجیبی بود، مردم شعار می‌دادند رزمندگان اسلام خدا نگهدارتان. تا اینکه مداح اهل بیت شهید علی سلمانی پشت بلندگو رفت و با خوندن دو خط شعر ولوله انداخت:
حسین جان. دستم اگر نمی‌رسد به قبرت ز عشق تو به جبهه رو می‌کنم گرد و غبار تن رزمندگان به یاد تربت تو بو می‌کنم. و بعد نوحه خوند: روان به جبهه جوان خدا نگهدارت، خدا نگهدارت، خدا بهم راهت... از صحن حضرت عبدالعظیم رفتیم راه آهن، تا ساعت 8 شب در آنجا بودیم و گفتند قطار نیست و بروید فردا عصر بیایید برای اعزام. روز 26 بهمن با قطار رفتیم اندیمشک و در اردوگاه دز در کنار تیپ سیدالشهداء (ع) مستقر شدیم. روزهای آخر بهمن به تجدید آموزش و آمادگی جسمی برای عملیات گذشت. ما در گروهان 3 گردان مسلم ابن عقیل از تیپ حضرت عبدالعظیم (ع) بودیم و فرمانده گروهانمون هم یک جوان لاغر اندام بود که تازه توی چونه اش یک‌ مقدار مو سبز شده بود و خودش رو اینجوری معرفی کرد:  بنده حقیر، خادم شما . یک روز که از صبحگاه برگشتیم بلند گوی داخل گردان داشت مارش حمله پخش می‌کرد و با خبر شدیم عملیات خیبر آغاز شده، اما خبری از اعزام ما نبود. دو سه روز از عملیات گذشته بود که با خبر شدیم به عنوان پشتیبان تیپ سیدالشهداء (ع) وارد عملیات خواهیم شد. هر روز که می‌گذشت ما آماده تر می‌شدیم و خبرهای جبهه هم می‌رسید. یک روز گردان رو به خط کردند و یکی یک کیسه به ما دادند و گفتند ماسک شیمیاییه و یکی هم آمد و به ما "ش میم ر " یاد داد و اونجا کیسه کمک های اولیه شیمیایی هم دادن که توش آمپول اتوماتیک سبز رنگی بود و گفتند اگر دشمن عامل اعصاب زد استفاده کنید. 8 یا 9 اسفند 62 بود که اتوبوس‌های گل مالی شده آمدند و ما رو انتقال دادن به پاسگاه خاتم که نزدیک جزیره مجنون بود. شب راه افتادیم و صبح که رسیدیم، نمیدونستیم اینجا کجاست و باز دیدیم که کنار تیپ سیدالشهداء (ع) اردو زده‌ایم. ما که رسیدیم گردان‌های تیپ سیدالشهداء (ع) برای باز سازی از خط مقدم آمده بودند و رزمنده هایی که از خط برگشته بودند از سختی عملیات می‌گفتند. روزهای 12، 13 و 14 اسفند هم گذشت، بچه هایی که از خط میومدن از شروع پاتک های سنگین دشمن می‌گفتند و حرف از سپاه سوم عراق و فرمانده اش ماهر عبدالرشید بود؛ ما برای اولین بار اسمش رو شنیدیم. از طرفی هم گفتند امام گفته جزایر باید حفظ بشه. تو همین روزها سرظهر هواپیماهای دشمن اومدن و مقر ما رو بمباران کردند، البته بمباران که نه، بمب ها را قبلا جای دیگه زده بودند. اونقدر پایین آمده بودند که با مسلسل های هواپیما بچه ها رو می‌زدند، خدا رو شکر گردان ما زیاد صدمه ندید. فقط چند مجروح دادیم. روز 15 اسفند سال 62، ساعت نه و نیم صبح آیفاها آمدند، سوار شدیم و از پاسگاه خاتم به سمت جزیره حرکت کردیم. یک ساعتی راه رفتیم تا به اسکله رسیدیم و تا قایق‌ها اومدند و سوار شدیم حدود ساعت یک بعداز ظهر بود که رسیدیم داخل جزیره مجنون جنوبی و روی تنها خشکی جزیره که  پد جزیره مجنون بود پیاده شدیم. هنوز گروهان ما کامل پیاده نشده بود که صدای زوزه هواپیماها اومد، این بار هواپیمای میگ نبود بلکه نوعی از هواپیماهای ملخی بود که قدرت مانور زیادی داشت. یک دفعه سر و کله اش از لای نی ها پیدا شد. بچه ها روی جاده اصلی پخش شده بودند؛ دیدیم یکی صدا میزنه: برادرها برید، برید تو حاشیه جاده جان پناه بگیرید. هواپیماها که رفتند، فهمیدیم کسی که به ما فرمان داد جان پناه بگیرید؛ حاج کاظم رستگار فرمانده تیپ سیدالشهداء (ع) است. یک اورکت عراقی تنش بود با موهای کم و ریش بلند و از سر و روش معلوم بود که روز سختی رو تا اینجا گذرونده است. ظهر بود که قدم داخل جزیره گذاشتیم. همه جا پر از آب و نیزار بود و تنها خشکی داخل جزیره همین پدی بود که ما روی اون قرار داشتیم. وضو گرفتیم نماز رو خوندیم و نهار هم کنسر ماهی دادند. بعد از آن کامیون‌ها اومدند. از سرو وضع و نوع کامیون‌ها معلوم بود غنیمتی هستند. هر دو تا دسته سوار یک کامیون شد و به سمت پد شرقی جزیره مجنون جنوبی حرکت کردیم. هر چه جلوتر می‌رفتیم آتش دشمن پرحجم تر و متمرکز تر می‌شد. تا جایی که زیر بارانی از گلوله قرارگرفتیم، ماشین نگه داشت و همه پایین اومدیم. گفتند از اینجا به بعد باید پیاده راه برید، گروهان ما به ستون یک حرکت می‌کرد و هرچی به نقطه درگیری نزدیک‌تر می‌شدیم آتش دشمن و گلوله ها دقیق تر بود. ما 2 کلیومتری راه رفتیم اما دریغ از یک متر خاکریز. چون منطقه درگیری با خشکی فاصله زیاد داشت و امکان رساندن دستگاه مهندسی نبود با هر توپ و خمپاره عده ای از بچه ها مجروح می‌شدند. نزدیک غروب آفتاب بود که گروهان ما دو طرف جاده داخل سنگرهایی که بود مستقر شد و اونهایی هم که سنگر پیدا نکردن مثل من و عباس اسدی کنار جاده دست به کار شدیم و برای خودمون چاله ای کنار نیزار کندیم و کیسه خوابمون رو داخلش پهن کردیم  و منتظر بودیم تا کی به ما اعلام کنند که وارد عملیات شویم. اون شب از یک طرف خسته بودیم و مست خواب، از طرفی هم می‌ترسیدیم وضومون باطل بشه. آخه بوی رفتن میومد