eitaa logo
شهدای نیروی انسانی
296 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
5 فایل
این کانال بمنظور ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا و تجلیل از ایثارگران به ویژه خانواده محترم و معزز شهدا تشکیل شده است. آدرس کانال در تلگرام https://t.me/shohadanirooensani ارتباط با ادمین: @shohadayad72
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 فرازی از وصیتنامه و زندگینامه  شهيد سيد باقر طباطبايي نژاد، فرمانده قرارگاه تاكتيكي نصر : لحظه اي غفلت نكنيد كه دشمنان اسلام در كمينند، به تبعيت از فرمان امام در صحنه بوده و هميشه تابع و مطيع فرمان ولايت فقيه باشيد تا از لغزشها و ضربات و لطمات مصون بمانيد. ... واي بر ما اگر اين نعمت الهي (جمهوري اسلامي) را شكرگزار نبوده و لياقت استقرار حكومت جهاني اسلام را نيابيم. شما در برابر خون پرجوش و خروش شهيدان مديون و مسئوليد. واي بر ما! چگونه مي خواهيم فرداي قيامت در جلو رسول الله(ص) حاضر شويم. ... بكوشيد قلم و قدم و تلاش و كلام و همه اعمالمان در جهت رضاي خدا و استحكام جمهوري اسلامي و پيشرفت انقلاب اسلامي باشد. خلاصه زندگینامه شهید طباطبایی نژاد ✅ تولد و كودكي به سال 1341 در يكي از محله هاي جنوب شهر تهران در خانواده اي روحاني متولد شد. پدرش حاج سيد عباس طباطبايي نژاد و اجداد بزرگوارش از طرف پدر، مرحوم حجت الاسلام حاج ميرزا علي طباطبايي و از طرف مادر مرحوم حجت الاسلام حاج شيخ علي مهدوي ظفرقندي، هر دو از علما و فضلاي بنام منطقه اردستان
و زواره مي باشند. او كه الفباي عشق حسين(ع) و ائمه اطهار(ع) را از كودكي در چنين مدرسي آموخته بود و ترنم اين درس با گوشت و خونش قرين و آميخته بود، تحصيل علوم را آغاز كرد. سنين نوجواني او مقارن با اوج فساد در ايران بود، ولي تقوا و ترس از گناه و اصالت خانوادگي اش عواملي بودند كه باعث شد از اين پيكار اخلاقي روسفيد بيرون آيد. در كنار كوششي كه در فراگيري علم در مدرسه داشت با شركت و عضويت در مجامع تعليم و تفسير قرآن – كه در حوالي ميدان خراسان داير بود – با مفاهيم اين كتاب آسماني و احاديث ائمه اطهار(ع) و مباحث اعتقادي و فلسفي آشنا شد. هفت يا هشت سال اين كلاسها ادامه داشت. او كه از بينش عميق سياسي – اعتقادي و قدرت بيان و قلم بالايي برخوردار بود، به دليل برخورداري از غناي فكري و فرهنگي، به سهم خود در بسط ارزشهاي اسلامي كوشش مي كرد. ✅ پيروزي انقلاب اسلامي؛ سيد باقر در سال آخر دبيرستان با اوج گيري نهضت، درس خود را رها كرد و همپاي امت اسلامي در صحنه هاي مختلف انقلاب حضور يافت. او كه در اين زمان به سن تكليف رسيده بود، در كنار فعاليتهاي مذهبي و پخش اعلاميه، نوار، عكس و رساله حضرت امام خميني(ره) در نبردهاي مسلحانه خياباني شركت مي كرد و در اين راه از هيچ خطر و رنجي نمي هراسيد. پدرش نقل مي نمايد: در سال 1357، نيمه شبي كه سيد باقر خسته و كوفته از تظاهرات برگشته و از فرط خستگي تاب نداشت، دراز كشيد و همان طور خوابش برد. مدتي بعد به آرامي بلند شدم و خواستم زير سرش بالش بگذارم كه يك مرتبه بلند شد و بالش را به كنار گذاشت. وقتي دليل آن را پرسيدم گفت: اين راهي كه ما آن را شروع كرده ايم از اين سختيها زياد دارد بايد از حالا به اين چيزها عادت كنيم. شهيد طباطبايي نژاد كه خود را وقف انقلاب اسلامي كرده بود، با پيروزي انقلاب و تاسيس كميته انقلاب اسلامي، عضو اين نهاد شد. ايشان در كنار كارهاي نظامي، كلاسهاي عقيدتي و تفسير قرآن برگزار مي كرد. وجود او در بين شيفتگان انقلاب و پاسداران جان بر كف كه براي حفظ و حراست انقلاب شب و روز در تلاش و فعاليت بودند غنيمتي بود كه علاوه بر بعد نظامي، باعث ترويج معنويات و اشاعه و روحيه برادري، محبت و صفا و صميميت مي شد. ✅حركت به سوي كردستان با صداي اولين گلوله هاي دشمن بعثي كه سكوت مرزها را در هم شكست و ضد انقلاب كوردل جدي تر از هميشه در خاك مقدس كردستان، نداي هل من مبارز سر مي داد، آن بزرگوار (كه يك ماه پيش از اين حادثه، به عضويت سپاه در آمده بود)، پس از گذشت يك هفته از جنگ تحميلي، همراه با عده اي دلاور مردان سپاه عازم كردستان شدند تا به وظيفه خود عمل نموده و كردستان مظلوم را از لوث وجود اين ياغيان پليد، پاك سازند. به راستي قلم و زبان از بيان ايثارها و مبارزات ايشان ناتوان است. سزاوار است تا صخره هاي هولناك، دره هاي مرگبار كردستان و ارتفاعات سر به فلك كشيده و صعب العبور غرب، زبان گشوده، روايت شيرين سردار سرفراز و همرزمان ديگرش را نقل نمايند و سرود حماسه ها و ايثارشان را بسرايند. ايشان در مدت هشت سال مبارزه خستگي ناپذير در محورهاي غرب كشور، با مسئوليتهاي متفاوت مانند مسئوليت پرسنلي ستاد غرب، فرماندهي سپاه سقز، فرماندهي سپاه باختران، فرماندهي سپاه پاوه و فرماندهي قرارگاه نصر رمضان، به دفاع از آرمانهاي والاي جمهوري اسلامي ايران پرداخت. ✅ويژگيهاي اخلاقي شهيد طباطبايي نژاد تواضع و فروتني خاصي در كنار اخلاص و ايثارش داشت. شهامت و شجاعت، به كار بستن عقل سليم و تجارب به دست آمده در انجام امور، علاقه شديد همسنگران و همرزمانش به ايشان و برخورد خوب و مردم داري او باعث شده بود كه مردم منطقه نيز شيفته و شيداي او شوند. چیزي كه آن شهيد بزرگوار را به كارش دلگرم و علاقمند كرده بود،‌ عشق و ايماني بود كه نسبت به كار در كردستان داشت. هميشه از مظلوميت اكراد و فقر فرهنگي كه به آنان روا داشته اند، سخن مي گفت و بر احوال ايشان خون دل مي خورد. هنوز خاطره زيباي آن تبسمهاي شيرين و دلنشين كه نشان از قلب رئوف و مهربانش داشت، در اذهان همكاران و آشنايانش باقي است. او با قرآن مانوس بود و علاقه فراواني به مطالعه كتابهاي اعتقادي، بويژه نهج البلاغه داشت و در گفتار و كردارش،‌ از احاديث و آيات، بسيار بهره مي برد. التزام عملي و تقيد او به احكام اسلام باعث شده بود كه كلامش بر دلها بنشيند و در نصايح خود ارزشهاي متعالي اسلام را گوشزد كند. او با حساس تعهد و مسئوليتي كه داشت در جهت خالص كردن نيتها براي خدا و تبعيت از حضرت امام(ره) و ولايت فقيه و دوري از مظاهر فريبنده دنيوي برادران پاسدار را سفارش مي كرد. دائماً به نيروها تاكيد و توصيه داشت كه آموزش نظامي را خوب بياموزيند، زيرا كه جنگ ما با دشمنان اسلام هر روز پيچيده تر مي شود. بنابراين تقويت بنيه دفاعي كشور اسلامي براي پاسداري از ارزشهاي انقلاب، را عاملي مهم مي دانست.
او كلامي شيرين داشت. ديده يا شنيده نشد كه كسي را برنجاند و بيازارد. هرگز ديده نشد كه غيبت كند، يا دروغ گويد و يا حرف لغوي بزند. شهيد طباطبايي نژاد عشق و علاقه عجيبي به حضرت امام (ره) داشت و براي روحانيت احترام ويژه اي قايل بود. با وجود اين كه مقداري از دروس طلبگي را خوانده بود، به خاطر نياز سپاه به نيروهاي متعهد و مخلص، ناچار موفق به ادامه تحصيل علوم حوزوي نشد، لذا وصيت اكيد نمود كه پسر بزرگش، آرزوي او را جامه عمل پوشانده و به لباس مقدس روحانيت درآيد. او در طول مسئوليتهايش همواره بر حفظ بيت المال كه از حاصل تلاش اين ملت محروم و ايثارگر فراهم مي گرديد، تاكيد داشت و در هر فرصتي همكاران را به پرهيز از تجملات و تشريفات توصيه مي كرد و به مسئولين نيز وصيت داشت كه عهدنامه مالك اشتر را دقيقاً مورد مطالعه قرار داده و به كار بندند. از روحيه شجاعت و شهامت بالايي برخوردار بود. در بيان حق زمان و مكان را نمي شناخت و خيلي صريح و قاطع برخورد مي كرد. ✅تشرف به خانه خدا در سال 1361 كه جهت زيارت خانه خدا به مكه مشرف شده بود، با وجود برخورد شديد رژيم منحوس آل سعود با راهپيماييها و تظاهرات، اكثر شبها تا صبح، بر روي ديوار و كف خيابانها شعارهاي انقلابي و ضدآمريكايي مي نوشت. نقل مي كنند: او تمثال بزرگي از حضرت امام خميني(ره) بالاي ساختماني كه كاروان آنها در آنجا اسكان داشتند نصب كرده بود. تعدادي از عوامل مزدور رژيم سعودي سرزده وارد ساختمان شدند. افسر سعودي در حين عبور، چنگ انداخت و پوستري از حضرت امام خميني(ره) را از روي ديوار كند. آن بزرگوار بي درنگ عكس را از مشت او در آورد و يقه اش را گرفت و او را وادار كرد كه عكس را چندبار ببوسد. ✅نحوه شهادت سيد باقر با وجود آن همه مجاهدت خالصانه و مستمر، دلش در عالم ديگري بود و ناراحت از اينكه چرا پس از هشت سال حضور در صحنه هاي ايثار و شهادت و مصاحبت با ابرار، هنوز در اين دنياي خاكي باقي و به فيض شهادت نايل نيامده است،‌ لذا با ابتهال و تضرع به آستان ربوبي طالب شهادت بود، تا اينكه لطف حق شامل حالش شد و در پنجم مرداد 1367 در حالي كه عازم عمق خاك عراق بود، با عده اي ديگر از همرزمانش، در كمين بعثيان ملحد گرفتار و پس از نبردي سخت به درجه رفيع شهادت نايل آمد و در جوار حق ماوا گزيد. و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. و چه زیبا امام عزیز خمینی کبیر ره در وصف حال یاران با وفایش فرمودند: شهدا شمع محفل دوستانند شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان "عند ربهم یرزقون" اند و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب "فادخلی فی عبادی و وادخلی جنتی" پروردگارند. . پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس منبع: پايگاه اطلاع رساني جنگ ايران و عراق کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 همرزم و جانشین شهید سردار سرتیپ «بهمن کارگر» رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس و از همرزمان سردار شهید «سیدباقر طباطبایی‌نژاد» در مراسم گرامیداشت این شهید که مرداد 1394 در مسجد الزهرا (س) در تهران برگزار شده بود، با تاکید بر اینکه با شهید طباطبایی‌نژاد بسیار مانوس بوده‌ و خاطرات زیادی از ایشان به یاد دارد، اظهار داشت: اوایلی که به خدمت ایشان رفته بودم و سمت جانشینی‌شان را در منطقه 7 پذیرفتم، سید باقر از آنجایی که بسیار فردی مردمی بود همواره در محافل حضور پیدا می‌کرد و روزی در همان اوایل من را به یک مجلس عروسی در کرمانشاه دعوت کرد. وی افزود: وقتی من به همراه وی در آن مجلس حضور پیدا کردم، ایشان با بسیاری از حاضرین روبوسی و خوش و بش کرد و من خیلی رسمی سلام کردم. وقتی به او گفتم شما همه‌ مهمانان را می‌شناسید؟ گفتند: نه!. لذا متعجب شدم و فکر کردم داماد را بشناسد، که گفتند داماد را نیز نمی‌شناسیم! و وقتی علت حضورمان را در آن مجلس جویا شدم؛ گفتند: بچه‌ها گفتند داماد فامیل یکی از پاسدارهاست و تماس گرفته بود که برویم. من نیز با شما به این مجلس آمدم. وی با ذکر خاطره‌ای دیگر به ویژگی همدلی و همزبانی شهید طباطبایی‌نژاد اشاره کرد و گفت: در کرمانشاه اختلافات سیاسی بین گروه‌ها بود. او نیز فارغ از این دعواها در جلساتشان شرکت می‌کرد. من نیز به همراه او می‌رفتم. یک بار به منزل فردی رفتیم که اکنون پدر شهید است و در سفری که به کرمانشاه داشتیم من را دید و یاد آن دیدار را کرد. شهید طباطبایی‌نژاد در دوره‌ای فرمانده سپاه‌‌های سنقر و پاوه بود که مردم آنجا وی را ستایش می‌کردند. سردار کارگر به صوت زیبای شهید طباطبایی‌نژاد در تلاوت قرآن و دعا اشاره کرد و گفت: صبر و بردباری از ویژگی‌های بارز سید باقر بود و حقیقتاً این خصیصه در ایشان موج می‌زد. گاهی وقت‌ها برخی به او توهین می‌کردند اما او هیچ واکنشی نشان نمی‌داد و با مهربانی برخورد می‌کرد. به مردم فوق‌العاده اعتماد داشت. او با خانواده به مناطقی از پاوه و جوانرود می‌رفت و در مراسم‌های دعای کمیل شرکت می‌کرد. همرزم سردار شهید طباطبایی‌نژاد به ذکر خاطره‌ای از سال 1362 و کمین ضد انقلاب در سنقر و بیستون پرداخت و گفت: ما شب‌های جمعه به سنقر می‌رفتیم. یک شب همراه با شهید داودآبادی به منطقه رفتیم که جاده مال‌رو بود و صبح زود به ارتفاعی در نزدیکی یک روستا رسیدیم که شب قبلش ضد انقلاب به آنجا حمله کرده بود. در همانجا خانمی یک سینی نوشیدنی برای ما آورد که بخوریم؛ درحالی که من از سلامت این نوشیدنی اطمینان نداشتم اما شهید طباطبایی‌نژاد سریع استقبال کرد و لیوانی از آن را نوشید. من شاکی شدم که چرا نکات امنیتی را رعایت نکردید. ایشان گفت: «این خانم زحمت کشیده است و باید به اینان اعتماد داشته باشیم». وی در ادامه به تشریح جلوه‌هایی از اعتماد به‌نفس شهید طباطبایی‌نژاد پرداخت و عنوان کرد: یک وقت در منطقه 7 جلسه‌ای بود که شهیدان همت، متوسلیان و ناصر کاظمی حضور داشتند. موقع نماز اینان به شهید بروجردی اصرار می‌کردند که شما جلو بایستید تا نماز جماعت بخوانیم. سیدباقر آن وقت 19 ساله بود، وارد اتاق شد و جلو ایستاد و الله اکبر گفت. رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس با بیان اینکه دیگر ویژگی شهید طباطبایی‌نژاد مدارای با خانواده و فرزندان بود، افزود: شهید بروجردی تقسیم‌بندی کرده بود که فرماندهان غرب پیش از خطبه‌های نماز جمعه، سخنرانی کنند. سیدباقر نیز قرار بود در کنگاور سخنرانی کند. ایشان، علی پسرش را که بسیار پر جنب و جوش بود نیز به همراه خود برده بود و او را زیر تریبون گذاشته بود. در تمام مدتی که وی داشت سخنرانی می‌کرد، علی پای پدرش را قلقلک می‌داد اما او نه‌تنها به روی خودش نیاورد حتی فرزندش را هم مورد سرزنش قرار نداد. سردار کارگر با اشاره به خاطره دیگری گفت: یک شب به همراه سردار شمس (سردار نقدی) که آن وقت فرمانده لشکر بدر بود و من معاون سردار ایزدی در قرارگاه نجف بودم به خانه سیدباقر دعوت شدیم. فرزندان ایشان تمام سفره را به هم ریختند و بعدش نیز رخت‌های خانه را به هم ریختند اما سیدباقر با فرزندانش مدارا کرد. وی اظهار داشت: در عملیات‌های کربلای 1، 4 و 5 سردار ایزدی به سیدباقر گفت: «در قرارگاه بمان»؛ با وجود اینکه ایشان خیلی دوست داشت در عملیات باشد، اما به دستور فرمانده عمل کرد. شهید طباطبایی‌نژاد اهل تکلف نبود. در خوردن و خوابیدن هیچ تکلفی نداشت و تعلقی نیز به دنیا نداشت و عاقبتش شهادت شد. افتخار می‌کنم که با ایشان بودم و حتی دو سه ماهی نیز خانوادگی با هم زندگی کردیم. سیدباقر حقش بود که شهید شود. کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🇮🇷 🇮🇷🌹 🌹السلام علیکم یا اولیاءالله و احبائه 🌹 🌹السلام علیکم یا اصفیاءالله و اودائه 🌹 🌹السلام علیکم یا انصار دین الله 🌹 🌹السلام علیکم یا انصار رسول الله 🌹 🌹السلام علیکم یا انصار ابی عبدالله 🌹 🌹سلام بر شهیدان راه حق 🌹 🌹سلام بر شهیدان دفاع مقدس 🌹 🌹سلام بر شهیدان نیروی انسانی🌹 🌹 🌹 🌹 🕊 🌹تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۵/۵ 🕊 🌹محل شهادت: اسلام آباد غرب 🕊 🌹نام عملیات: مرصاد 🕊 سی و پنجمین سالگرد شهادت افتخار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، شهید والامقام را گرامی می داریم و سالروز آسمانی شدن و کسب * ایشان را به خانواده محترم شهید تبریک عرض می نماییم. به ارواح طیبه و ملکوتی تمامی شهدا بویژه این شهید عزیز درود و سلام می فرستیم و از درگاه خداوند متعال تقاضای علو درجات مسئلت می نماییم. 🌹🌸🌹🌸🌹 کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 ✨زندگینامه طلبه شهید✨ 🌹 🌹 ✅کودکی و نوجوانی در فضای سنگین و غم آلود دهه سی، ایامی که استکبار جهانی هر لحظه سلطه نحس خود را بر مردم ایران سنگین تر می کرد و اسلام زدایی به شکل ظریفی آغاز گردیده و کشور در تب و تاب نهضتی بزرگ (15 خرداد) بود، یعنی در سال 1338 یکی از سربازان راستین امام، عاشق و شیدای اسلام عزیز در میان خانواده ای سخت و معتقد به مکتب و قرآن پا به مرحله حیات گذاشت. نامش احمد، اسمی برگرفته از القاب پیامبرش و با این امید والدین که راه محمد (ص) را طی کند و چنین شد... احمد دروان کودکی را با جاری شدن سرخ پانزده خرداد و قیام امت به رهبری امام خمینی برای سرنگونی رژیم تا دندان مسلح شاه منفور در میان رگ های خویش گذرانده نوجوانی را در فضای آلوده و مسموم، ساخته دست رژیم، آنچنان پاک و مطهر زیست که مورد غبطه مردان و زنانی بود که فرزندانشان را دست پلید استعمار موفق شده بود برباید. همراه با تحصیل در دبیرستان، به کار در کنار پدر نیز پرداخت و زجر و درد کارگری را بخوبی احساس کرد و شاید همین احساس باعث شد که تا آخرین لحظه حیات، حتی لحظه ای به فکر زندگی مرفه نباشد.
✅احمد نوجوان اسوه بود احمد در نوجوانی اسوه ای بود برای دوستان، برادران و خواهران، عجیب است که در محیط فاسد شاهنشاهی از کوچکترین گناه وحشت داشت. گویا خدایش چنان قدرتی به او عطا کرده بود که هرگز پای در فضای مسموم شاهی نگذاشت و از ابتذال و افتضاح شاهنشاهی بدور ماند و برای همه آشنایان تجسم پاکی وعزت نفس شد. او که تابع محض ولی فقیه و رهبر خود بود، بی هیچ مکث و تاملی در تظاهرات شرکت کرد؛ طبیعی است چنین جوان پاک و مخلصی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نمی توانست آرام بنشیند. ایام پرشکوه انقلاب را با شرکت در تظاهرات و گاه توزیع اعلامیه و تصاویر حضرت امام گذراند و به محض اخذ دیپلم به عضویت سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی درآمد. چند روزی بیشتر ، از شروع حمله ناجوانمردانه دشمن بعثی به میهن اسلامی نمی گذشت که شهید اسکاره تهرانی هنوز در مراحل آموزش نظامی و فراگیری فنون رزمی بود و با صدا در آمدن شیپور جنگ به جبهه های جنگ شتافت و همراه دیگر رزمندگان در مقابل تجاوزات دشمن دست نشانده سدمحکمی شد.  آخرین بار که به بدرقه او رفتم حس کردم پرواز کرد. طیبه اکبری خادم، همسر این شهید والامقام از 7 سال زندگی خود با همسرش می گوید: در شهریور 60 زندگی پر از عشق و احساس و ساده ما شروع شد. صحبت هایی که برای درکنار هم ماندن بین ما رد و بدل شد به جز کم توقع بودن و داشتن یک زندگی ساده همراه با معنویات چیزی بیان نشد. خیلی به نماز شب، جماعت و جمعه علاقه داشت، همیشه هم در نمازهایش آرزوی شهادت می کرد. بهترین مسافرتی که با ایشان داشتم ماه عسلی بود که به مشهد رفتیم که بعد از آن به خاطر مشغله کاری و ماموریت هایی که داشتند دیگر فرصت سفر برای ما پیش نیامد. خیلی آرام و احساساتی و مهربان و کم حرف بود؛ احساس مسئولیتش در همه امور زیاد بود و به حلال و حرام و رعایت بیت المال خیلی تاکید داشت. به طوری که حتی از خودکار و یا ماشین شخصی که سپاه در اختیار آنها می گذاشتند استفاده نمی کرد. سال 65 برای بار دوم که ابوالفضل را باردار بودم همزمان بود با ماموریت شوهرم در عملیاتی که رزمنده های غواص به فاو و اروند رود رفتند که در نهایت آنجا را پس گرفتند. ایشان وقتی برگشتند چون که شیمیایی شده بودند بلافاصله وقتی از جبهه به منزل رسیدند، به حمام رفتند وقتی ابوالفضل به دنیا آمد، گفت: یک ختم قرآن نذر کرده بودم که بچه آسیب نبیند و یک النگو هم برای من خرید. بعد از تولد او هر موقع به چشمهای او نگاه می کرد، می گفت: با چشمهای معصوم و نگاه زیبای تو چگونه بروم. خیلی جالب بود که اصلا نمی خواست کسی او را با اسم، سمت و یا کاری که انجام می دهد بشناسد. از داشتن مقام و منصب دوری می کرد حتی همیشه از تجربیات خود برای کارشان در اختیار همکاران خود قرار می داد. ✅صدای تپش قلب او  " یاحی و یا قیوم " بود "یکی از خاطراتی که در جبهه داشته را شهید اسکاره تهرانی برای همسرش اینگونه بیان می کند: پیرمردی را که مجروح شده بود و از سر و روی او به شدت خون می ریخت به بیمارستان صحرایی آورده بودند. آنجا پر از مجروح بود. او هم با دیدن رزمنده های خسته برای نیرو دادن به آنها با تمام توان و قدرت خود گفت: بر خاتم انبیاء محمد صلوات... اتفاقا در همان حین پزشکی در این بیمارستان قلب یکی از بچه ها را با همان امکانات ضعیف، عمل می کرد او قلب رزمنده را برای عمل باز کرد که صدای تپش قلب او یا "حی و یا قیوم" بود و این خیلی برای من و او خیلی شگفت انگیز بود". ✅طاقت ناراحتی من را نداشت و همیشه می گفت: بهترین جا برای من خانه است. با ادامه تحصیل من موافقت کرد مشتاق درس خواندن من بود و هر بار که در منزل بود، وقت می گذاشت و کمکم می کرد. به مطالعه فوق العاده علاقه داشت، هدیه هایی که به من می داد همیشه کتاب بود. کتاب نظام حقوق زن در اسلام یکی از تحفه های با ارزش ایشان است که هنوز آن را نگه داشته ام. ✅ احساس مسئولیت زیادی داشت یک روز که به نماز جمعه رفتیم با یک خانم در آنجا آشنا شدم از حرف هایش متوجه شدم که شوهر ندارد و در یک زیر پله که تقریبا نیم ساخته است زندگی می کند که مطروکه و پر از آشغال است. جریان را که به احمد گفتم او آنجا را آنقدر تمیز و قابل استفاده کرد که از آن سال به بعد هر موقع که از آنجا رد می شوم خانواده ای جدید در آنجا زندگی می کند. ✅خواستگاری برای حسین برای پسر بزرگم حسین جایی خواستگاری رفتیم، مادرش گفت: دخترم خیلی کوچک است فعلا نمی خواهد ازدواج کند. فردای آنروز مادر همین دختر به منزل ما آمد و گفت: در خواب همسرتان را دیدم که به خانه ما آمد و قرآن خواند و از دخترم خواستگاری کرد و به نشانه تایید این موضوع برای پذیرفتن این مراسم آمده بود. ما خیلی هم عقیده بودیم، دفعه آخر که می خواست به ماموریت برود از طریق خبرها متوجه شدیم که امام قطعنامه 598 را پذیرفته است، از این نظر که می خواست نظر من را در مورد رفتنش بداند
حرف به میان آورد و گفت: وقتی قطعنامه امضا شده بروم چکار کنم. که من به ایشان گفتم وظیفه ما محافظت از اسلام است. او از جان و دل کار سپاه را انجام می داد نه به خاطر اضافه حقوق و این حرف ها، بلکه به خاطر علاقه و احساس مسئولیت زیادی که نسبت به کارش داشت. ✅ وابستگی حسین به پدرش حسین خیلی وابسته به پدرش بود؛ وقتی همسرم به جبهه می رفت مریض می شد و تب می کرد. کلاس های آمادگی که می رفت حاضر نمی شد. دکتر هم گفته بود که بیماری پسرم عصبی است و چون علاقه شدیدی به پدرش دارد این حالت برایش پیش می آید؛ اما وقتی پدرش از جبهه می آمد حالش خوب می شد. آخرین باری که رفت و دیگر برنگشت برای خداحافظی با پدر و مادرش دست او را گرفت و به خانه آنها رفت. آنقدر که ناراحت بود گردنش راست نمی شد و آن را کج نگه داشته بود، آقا جون گفت: چرا حسین گردنش را این حالتی نگه داشته است. احمد گفت: ناراحت این است که به جبهه می روم که آن لحظه قطره اشکی از گوشه چشمان او به پایین سرازیر شد.  هر موقع مارش جبهه در تلویزویون پخش می شد، به دلم الهام شده بود که احمد شهید می شود و همیشه به این حس یقین داشتم. صبح زیبایی که آب و قرآن به دست، برای بدرقه اش از خانه بیرون رفتم، بعد از خداحافظی وقتی به آن سوی خیابان رفت یک آن از نظرم پنهان شد و هر قدر که خواستم او را ببینم هیچ اثری از او نبود در آن لحظه احساس کردم او پرواز کرد. بعد از شهادتش هر وقت مشکلی و کاری برایم پیش می آید به خوابم آمده و مرا راهنمایی می کند. احمد اسکاره تهرانی در عملیات مرصاد، پس از مجاهدتهای فراوان در تاریخ ۱۳۶۷/۵/۵ به ملکوت اعلی پیوست و دو فرزند خردسال خود را برای تداوم راه پدر و پیروی از طریق حسین(ع) و ابوالفضل (ع) به همسرش سپرد. و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. و چه زیبا امام عزیز خمینی کبیر ره در وصف حال یاران با وفایش فرمودند: شهدا شمع محفل دوستانند شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان "عند ربهم یرزقون" اند و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب "فادخلی فی عبادی و وادخلی جنتی" پروردگارند. . کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
شهدای نیروی انسانی: 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 خاطره ای از شهید احمد اسکاره تهرانی راوی: پدر شهید والامقام احمد آقا   نان و پنیرغذای رییس و روسا نمی شود! شهید احمد اسکاره تهرانی در دوران جنگ تحمیلی مسئول اعزام نیرو به جبهه های حق علیه باطل بود. زمانی که محل کار او در خیابان سمیه قرار داشت پدرش برای احوال پرسی و دیدن وضعیت کاری احمد به صورت سرزده به محل کارش رفت. رازداری پسر، حس کنجکاوی  پدر را تحریک کرد تا چنین کاری انجام دهد. سر ظهر بود وقتی پدر به محل کار احمد رسید به نگهبان جلوی درب ورودی گفت: با احمد اسکاره تهرانی کار دارم. با اتاق احمد تماس گرفتند و گفتند: پدرتان آمده است. نگهبان پس از اطلاع رسانی پدر احمد را به آخرین طبقه راهنمایی کرد. بوی جوجه کباب در کل ساختمان پیچیده بود. همه مشغول خوردن ناهار بودند. پدر به پله آخر رسید. مرد مسنی را دید و سراغ احمد را از او گرفت. در جواب گفت: داخل اتاق روبرو مشغول نماز خواندن است. به داخل اتاق رفت احمد پشت کمدها مشغول خواندن تعقیبات نماز بود. در سفره کوچک ناهارش مقداری نان و پنیر قرار داشت. پدر خطاب به احمد گفت: خجالت نمی کشی با این همه اسم و رسم ناهارت این است. بوی جوجه کباب کل ساختمان را برداشته و تو به این غذا بسنده می کنی؟ احمد هم با خنده گفت: شاید همه خون همدیگر را هم بخورند ما که قرار نیست این کار را بکنیم!. . کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 🌹✨ السّلام علیک یا ابا عبدالله الحسین ✨🌹 🌹خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند. خوشا به حال آنان که در این قافله نور جان و سر باختند. خوشا به حال آنهایی که این گوهرها را در دامن خود پروراندند.   🌹همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. 🌷✨ ✨🌷 به ترتیب تاریخ شهادت، معرفی و پاسداشت یاد و نام رهروان راه ثارالله ✅ امشب 🌹✨🕊️ ✨🌹 🌷🇮🇷 پرویز دستاربندانی 🕊 🌷🇮🇷 محمدرضا رسولی 🕊 🌷🇮🇷 جاویدالاثر یاسر مامانی 🕊 صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🥀🌺🍃🕊🍃🌺🥀 کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani