🌹🇮🇷 #سالروز_شهادت* 🇮🇷🌹
🌹السلام علیکم یا اولیاءالله و احبائه 🌹
🌹السلام علیکم یا اصفیاءالله و اودائه 🌹
🌹السلام علیکم یا انصار دین الله 🌹
🌹السلام علیکم یا انصار رسول الله 🌹
🌹السلام علیکم یا انصار ابی عبدالله 🌹
#سالگرد_لاله_سرخی_از_نیروی_انسانی*
🌹سلام بر شهیدان راه حق 🌹
🌹سلام بر شهیدان دفاع مقدس 🌹
🌹سلام برشهیدان نیروی انسانی🌹
🌹سلام برشهیدان عزیز #ضرغامی 🌹
🌹 #سلام_بر_شهید_گرانقدر 🌹
🌹 #علی_ضرغامی 🕊
🌹تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۲/۱۳🕊
🌹محل شهادت: فکه 🕊
🌹نام عملیات: سیدالشهدا 🕊
سی و هفتمین سالگرد شهادت افتخار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، شهید والامقام
#علی_ضرغامی را گرامی می داریم و سالروز آسمانی شدن و کسب #شایستگی_مقام_شهادت* ایشان را به خانواده محترم شهیدان #ضرغامی تبریک عرض می نماییم.
به ارواح طیبه و ملکوتی تمامی شهدا بویژه شهیدان علی و محسن ضرغامی درود و سلام می فرستیم و از درگاه خداوند متعال تقاضای علو درجات مسئلت می نماییم.
#نثار_روح_ملکوتی_اش_صلوات*
🌹🌸🌹🌸🌹
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
خلاصه زندگینامه شهیدان والامقام
🌹 #محسن_و_علی_ضرغامی 🌹
اصرار شهیدان «ضرغامی» به حفظ امانت و انجام واجبات/ تشییع بعد از ۹ سال
✅شهیدان علی و محسن ضرغامی از جمله شهدای قرآنی بودند که بر حفظ امانت و انجام واجبات تأکید بسیار داشتند؛
✅ شهید محسن ضرغامی متولد بیست و ششم فروردین 43 در جنوب تهران بود که بعد از طی دوران تحصیل و اخذ مدرک دیپلم وارد سپاه شد و این راهی بود برای آن که وی وارد جبهه شود. وی در سیزدهم فروردین سال 62 در عملیات «والفجر 1» به شهادت رسید و جنازهاش در همان محل به مدت 9 سال ماند و بعد از 9 سال تحویل خانواده شد و با حضور پرشور اهالی محل تشییع شد و در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد.
✅شهید علی ضرغامی، برادر محسن نیز در اوّل مرداد سال 45 متولد و در بیستو هفتم بهمن سال 65 به جبهه اعزام شد. بعد از شرکت در عملیاتهای متعدد در سیزدهم اردیبهشت سال 65 در عملیات «والفجر 5» در منطقه عملیاتی فکه با اصابت ترکش به شهادت رسید و همچون برادر شهیدش، بعد از 9 ماه پیکر وی به خانواده تحویل داده و تشییع شد و در نزدیکی مزار برادر در قطعه 53 به خاک سپرده شد.
✅مادر شهیدان ضرغامی از فعالیتهای فرزندانش گفت: محسن به همراه دایی خود در جلسات قرآن در مسجد امام حسین(ع) شرکت میکرد و با توجه به اینکه جلسات تا پاسی از شب طول میکشید، برادرم محسن را تا درب منزل میآورد و تحویل ما میداد و به اندازهای که شنیده بودم، محسن در سن دوازده سالگی توانایی خواندن قرآن را داشت.
شرط ثبت نام در مدرسه شهید قدمی
در زمان ثبتنام در دبیرستان شهید قدمی از طرف مدیر اعلام کرده بودند که هر کسی در آینده میخواهد در ایران بماند بابت ثبتنام هزینهای پرداخت نکند و اگر کسی به فکر این است که در آینده به خارج از کشور برود باید هزینه ثبتنام را پرداخت کند، با این شرایط شهید قدمی ثبتنام کرد و وارد انجمن اسلامی شد و فعالیت میکرد.
مقید به اجرای احکام الهی بود
✅در زمان کودکی علی، وقتی به محسن میگفتم که بچه را کمی موتور سوار کن و در مسیر رفتن خودت پیاده کن تا برگردد، میگفت: موتور برای بیتالمال است و باید در همان راه استفاده شود و نمیتوانم این کار را انجام دهم و به بیتالمال خیانت کنم.
✅مادر محسن درباره خصوصیات اخلاقی پسرش چنین توضیح داد: محسن در جلسات قرآن که در ماه مبارک رمضان در منطقه بریانک بعد از اذان صبح برگزار میشد شرکت میکرد. موتوری که تحویل گرفته بود و در حال تعمیر آن بود آتش گرفت و دوستانی که در اطرافش بودند، پای محسن را که آتش گرفته بود توی جوی آب برده بودند و آتش را خاموش کردند. محسن به منزل آمد و شلوارش را عوض کرد و رفت بیرون از خانه و بر اثر سوختگی زیادی که داشت برگشت و گفت مامان پای من سوخته و به علت اینکه روزه بود حالش خوب نبود و هر کاری کردم که یک لیوان شربت بخورد تا حالش خوب شود قبول نمیکرد. حالش به هم خورد و در نهایت مجبور به خوردن آن شربت شد.
✅ادامه راه برادر
وی افزود: علی همیشه به زبان میآورد که چون برادرم شهید شده است من هم باید بروم و راه او را ادامه دهم. به همین علت در جبهه ماند و در نهایت به تنها آرزویی که داشت رسید و شهید شد.
✅آخرین دیدار پدر و فرزند در جبهه
مادر این شهیدان ادامه داد: حسن و علی از طریق سپاه به جبهه اعزام شده بودند؛ علی به همراه پسرخالهاش در دو کوهه و در قسمت تعاونی جبهه فعالیت میکرد و به زخمیها کمک میرساند و محسن هم به همراه همرزمانش وظیفه پاسداری از پادگان را برعهده داشت و در همان سال بود که پدر محسن و علی به عنوان بسیجی به دوکوهه اعزام شد و فرزندانش را دید و محسن در همان روزها در عملیات والفجر 1 به شهادت رسید.
✅وی اظهار کرد: محسن به خواهرش میگفت که برای شرکت در جبهه ثبتنام کردهام و اگر خداوند عنایتی کند میخواهم به جبهه بروم. با مخالفت کردن من که میگفتم بمان و درست را بخوان، جواب داد اگر من بمانم و بخواهم درسم تمام شود جنگ تمام میشود، شرمنده میشوم و من باید بروم و اگر برگشتم میتوانم درسم را بخوانم، اما جنگ را نمیتوان به عقب انداخت. دوستانش برای بدرقه آمده بودند که تا محل اعزام همراه محسن باشند. وی به من سفارش میکرد که مادر برای خداحافظی نیاز نیست تا محل اعزام دنبال من بیایی و اگر شهید شدم، یک حجله بیشتر جلوی در خانه قرار ندهید. اما با حضور همسایگان و کارهایی که انجام دادند تمام کوچه به مناسبت شهادت محسن چراغانی شد.
✅مادر محسن از رضایت خود در زمان اعزام و شهادت فرزندانش گفت و ادامه داد: در آن زمان رضایت کامل برای حضور در جبهه فرزندانم داشتم و اگر راضی نبودم که اجازه نمیدادم بروند و به شهادت برسند و اگر در حال حاضر نیاز باشد، باز هم از آن دست کارها خواهم کرد.
🌹تشییع جنازه بعد از 9 سال
بعد از رسیدن خبر شهادت محسن، منتظر جنازه شدیم که گفتند جنازه را نتوانستند پیدا کنند و مراسمهایی برگزار شد و من هم از کسی نخواستم که دنبال جنازه فرزندم برود و او را پیدا کند چون عقیده داشتم که هر جایی که باشد فرقی نمیکند چون محسن راه خود را انتخاب کرده بود ما هم به شهادت او افتخار میکنیم. بعد از گذشت 9 سال جنازه محسن آمد و با حضور پرشور مردم شریف ایران تشییع شد.
شرکت در راهپیماییها
✅مادر این شهیدان همچنین گفت: چه بهتر که محسن رفت و شهید شد، ما روزی به دنیا آمدهایم و روزی هم از دنیا خواهیم رفت؛ چه بهتر که رفتند در راه خدا و اسلام و قرآن به شهادت رسیدند و در زمان شهادت محسن بسیار خوشحال شدم و در راهپیماییها و دیگر مراسمها شرکت میکردم و جزء نفرات اول بودم که قدم برمیداشتم و احساس سربلندی میکردم.
✅وی با بیان خاطرهای گفت: یک شب در خواب دیدم که در شهرستان برف آمده است و محسن در حال پارو کردن برفهای کوچه بود و درب یکی از منازل کوچه را پارو نکرد. از او علت این کار را پرسیدم و جواب داد که صاحب این خانه ضدانقلاب است و من جلوی درب این خانه را پارو نخواهم کرد.
#روحشان_شاد_یادشان_گرامی_باد
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹فرازهایی از وصیتنامه شهید علی ضرغامی
✅«برادران و خواهران امیدوارم که همیشه در کارهایتان احساس مسئولیت کنید و نماز جمعه را ترک نکنید و به دعای کمیل بروید. به یاد امام عزیز و جنگ بوده و خدای نکرده به انقلاب بدبین نباشید.
✅برادران دانشآموز و محصلان گرامی از شما تقاضا دارم که اگر میخواهید در راه شهدای انقلاب اسلامی باشید، این کار تنها با درس خواندن و در صحنه بودن و کمک به جبهه ممکن است.
✅براداران بسیج مسجد محمد مصطفی (ص)، بیاد آن شبها که با هم پاس دادهایم و چه شبهایی را که در کنار هم گذراندهایم باشید و بدانید اینها در نامه عمل ما نوشته خواهد شد.
✅در خاتمه از برادران بسیج و سپاه و کمیته میخواهم که رهروی حسین(ع) و علی(ع) باشند و پشتیبان راهیان کربلا بمانند و امام عزیزمان را تنها نگذارند.
و گناه هم نکنید تا اینکه در آخرت به جهنم بروید و نمازهایتان هم ترک نشود. از همه دوستان و آشنایان حلالیت میطلبم و التماس دعا دارم.»
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🇮🇷 #سالروز_شهادت* 🇮🇷🌹
🌹السلام علیکم یا اولیاءالله و احبائه 🌹
🌹السلام علیکم یا اصفیاءالله و اودائه 🌹
🌹السلام علیکم یا انصار دین الله 🌹
🌹السلام علیکم یا انصار رسول الله 🌹
🌹السلام علیکم یا انصار ابی عبدالله 🌹
#سالگرد_لاله_سرخی_از_نیروی_انسانی*
🌹سلام بر شهیدان راه حق 🌹
🌹سلام بر شهیدان دفاع مقدس 🌹
🌹سلام بر شهیدان نیروی انسانی🌹
🌹 #سلام_بر_شهید_گرانقدر🌹
🌹 #سیدهاشم_حریربافان 🕊
🌹تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۲/۱۲ 🕊
🌹محل شهادت: فکه 🕊
🌹نام عملیات: سیدالشهدا 🕊
سی و هفتمین سالگرد شهادت افتخار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، شهید والامقام
#سیدهاشم_حریربافان را گرامی می داریم و سالروز آسمانی شدن و کسب #شایستگی_مقام_شهادت* ایشان را به خانواده محترم شهید تبریک عرض می نماییم.
به ارواح طیبه و ملکوتی تمامی شهدا بویژه این شهید عزیز درود و سلام می فرستیم و از درگاه خداوند متعال تقاضای علو درجات مسئلت می نماییم.
#نثار_روح_ملکوتی_اش_صلوات*
🌹🌸🌹🌸🌹
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
سيدهاشم حريربافان
نام پدر : حسن
دانشگاه : صنعتي شريف
مقطع تحصيلي : كارشناسي
رشته تحصيلي : مهندسي برق (مخابرات)
مكان تولد : تهران
تاريخ تولد : 1341
تاريخ شهادت : 1365/02/12
مكان شهادت : فكه
زندگي نامه و خاطرات شهید
شهید سیدهاشم در اوایل پاییز سال ۱۳۴۱ متولد شد. او کودکی با وقار، با عظمت متین و جذاب بود. یکی از خصایص مهم او همان وقار و شخصیتش می باشد که زبان زد تمامی دوستان و جزو شاخص های وجودی او در تمام زندگی پربارش است.
سیدهاشم فرزند اول خانواده بود که از هوش سرشاری برخوردار بود. پدرش کارگری متدین و جزو معتمدان در بین دوستان و فامیل بود و درست کردار بود.
سید دوران کودکی خود را در محل تولد که یکی از مناطق جنوبی تهران است سپری کرد و در سن هفت سالگی پای به مکان علم گذاشت. در مدرسه جزو شاگردان ممتاز و از محاسن بی شماری برخوردار بود. بارها می شد که معلمانش مادر را به خاطر داشتن چنین فرزندی ستایش می کردند.
زندگی او همیشه بر پایه نظم و نظافت پایدار بود. از همان کودکی انگار که از مکتب اجدادش کمال را به ارث برده باشد تمامی پاکی ها را همراه داشت و خود آموخته بود که چه کند
تا به منزلگه مقصود رسد. با نظم و برنامه ای که داشت هم کمکی بود در خانه و هم محصلی بود در مدرسه.
از همان طفولیت سخت به عبادت علاقه داشت و نماز خواندن را فرا گرفت و دیده نشد که دفعه ای نمازش را قضا کند.
زمانی از طرف مدرسه شاگردان ممتاز را برای گردش تابستانی برگزیدند و به مسافرتی در شمال کشور بردند، هاشم نیز جزو آنان خود را مهیای سفر نمود. مادر مقدار مختصری پول به وی داد که اگر چیزی برای خود خواست، بتواند بخرد. بعد از چند روز که سید برگشت با کمال تعجب دیده شد که او تمامی پول را برای خانواده و چند کودک فامیل سوغات سفر آورده. با آن مختصر پول حتی یکی از اقوام نزدیک را فراموش نکرده بود و هدیه هایی ارزان قیمت ولی دریایی از محبت، برایشان به همراه داشت.
در سال ۵۴ دوران تحصیلی راهنمایی او آغاز شد و این دوران نیز او از ارشدهای مدرسه بود و مربیانش سخت به وی علاقه مند بودند. دوران متوسطه را در دبیرستان "دارالفنون" رشته ریاضیات آغاز به تحصیل نمود و با نمراتی عالی دو سال را در آن جا گذراند. سال دوم متوسطه بود که شور انقلابی سراسر کشور اسلامی را پر نمود و زلزله ای در خطه ایران به وجود آمد. سید در این امواج خروشان غلطید و بر سد استبداد هم چون پتک سهمناک فرود آمد. او با مطالعه کتاب های سیاسی و عقیدتی چشم خود را بیش تر بر عالم باز نمود و چیزی را دید که میلیون ها انسان از دیدنش عاجزند.
دو سال آخر تحصیل او مصادف با مبارزات و سازندگی ها بود ولی این کار نیز با برنامه ریزی درسی سبب سستی در علمش نشد و با معدل عالی موفق به أخذ دیپلم گردید.
بعد از اتمام تحصیل متوسطه مدتی را در مناطق محروم و با کار در جهاد سازندگی گذراند و به مناطقی هم چون کهنوج رفت و مدتی بعد به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد و به خیل این یاران راستین اسلام و امام پیوست. در سپاه مسئولیت های مختلفی را عهده دار بود و یکی از خصایصی که دوستانش مطرح می کنند احساس مسئولیت در او بود که وقتی عهده دار عملی می گردید، هم و غمش همان بود و شب و روز نمی شناخت.
سید بعد از وارد شدن به سپاه بیش تر اوقات و حتی شب ها نیز در محل کار بود و کمتر به منزل می آمد و مسئولیت های حساسی نیز به عهده اش گذارده شد.
او در مدت چند سال خدمت در سپاه بارها برای مدت های کوتاه به مناطق جنگی رفت ولی چون سپاه اجازه نمی داد که آن جا بماند بیش تر حالت بازدید را داشت نه یک رزمیدن، برای همین از این قضیه همیشه احساس ناراحتی می کرد. یک بار گفت: دوست دارم به جبهه بروم و در آن جا بمانم و اگر سپاه اجازه ندهد، از آن جا خارج شده و هم چون بسیجی ساده ای به این کار مبادرت خواهم کرد!
سیدهاشم در کنکور سراسری ۱۳۶۳ شرکت کرد و در رشته مهندسی مخابرات دانشگاه صنعتی شریف قبول شد. و به خاطر مسئولیت هایی که در سپاه داشت یک ترم از تحصیل عقب ماند. از آغاز شروع به تحصیل با علاقه ای که به علم و دانش داشت، شب و روز در این کار نمی شناخت و همیشه او را همراه کتاب و غرق در مطالعه می دیدیم. بارها می شد که تا صبح درس می خواند و گه گاه که خسته می شد تجدید وضو کرده و باز درس می خواند.
او به نماز جمعه و نماز اول وقت اهمیت خاصی می داد و هیچ کاری نمی توانست او را از این دو وظیفه غافل کند. وی در جهاد دانشگاهی شرکت فعال داشت و چند مدتی که در دانشگاه بود پیشرفت های چشمگیری داشت. سید هاشم دو ترم در دانشگاه را با معدل عالی گذراند و ترم سوم را می گذراند که در اوایل سال ۱۳۶۵ بعد از سخنرانی پرشور حضرت امام و دعوت برای یک سره کردن کار جنگ با بعثیون، خود را مهیای رفتن به جبهه کرد.
پدرش به او گفت: شما نروید! بگذارید ما برویم، شما باشید بیش تر کار خواهید کرد. سیدهاشم گفت: هر کس برای خود می رود! شما هم بیایید. انگار می دانست که وصالش با معبود نزدیک شده و خدایش او را دعوت کرده است.
خمس مالش را حساب کرد و وصیتی نوشته و داخل کتابخانه خود گذاشت. بر روی بعضی از وسایلش تکه کاغذی بود که بعد از شهادتش با آن ها چه شود و در روز ۱۸ فروردین ماه عازم میدان رزم با کفار بعثی شد.
چند روز بعد به خاطر این که رزمندگان را به مرخصی فرستاده بودند، ایشان نیز برای مدتی به تهران بازگشت و در روز میلاد امام عصر (عج)، پنجم اردیبهشت دوباره او به همراه شهید مرتضی پالیزبانی که از موقع آشنایی در مدرسه سخت به او دل بسته بود به مناطق جنگی بازگشت و یک هفته از این رفتن نمی گذشت که نزدیک نیمه شب جمعه ۱۲اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۵ این بنده خدا که یک لحظه آرام نداشت به همراه مرتضی با خمپاره ای از سوی دژخیمان بعثی به ملکوت اعلا پر کشیدند.
و چه زیبا امام عزیز خمینی کبیر ره در وصف حال یاران با وفایش فرمودند: شهدا شمع محفل دوستانند شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان "عند ربهم یرزقون" اند و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب "فادخلی فی عبادی و وادخلی جنتی" پروردگارند.
پیکر مطهر شهید سیدهاشم حریربافان یک ماه به علت وجود دشمن و نبودن امکان پیشروی در منطقه فکه ماند و در روز ۶ خرداد ماه با شکوه تشییع و در قطعه ۵۳ بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
وصیت نامه شهید سیدهاشم حریربافان
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام به رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران و به امید پیروزى قواى اسلام بر کفر جهانى و به امید برافرازى پرچم اسلام در سراسر جهان.
خدایا ترا سپاس بیکران مىگوییم که به ما توفیق شرکت در این جهاد مقدس عطا فرمودى و مرا لایق دانستى که در سلک شهدا قرار گیرم.
و اما بعد:
آخر فروردین ماه سال 65 هجرى شمسى را سال خودم قرار داده و مقادیرى خمس داده شده و مقادیری را که مانده درج مىنمایم تا در صورتیکه در نبودم خانوادهام مطلع شده و باقى حساب را بدهد .مقدار خمس داده شده و باقیمانده از موجودى با توجه به اینکه مقدار موجودى مى باشد خمس آن را درمورخه 18/1/65 به حاج آقا علوى امام جماعت مسجد دانشگاه صنعتى دادم که برگه آن موجود است. مبلغ دیگر آن را در مورخه 31/1/65 به همراه آقاى علوى به دفتر وجوهات حضرت امام تقدیم کردم که برگهاش را هنوز از حاج آقا علوى نگرفتهام پس روى هم این مقدار خمس را دادهام و مبلغى باقى مانده که بدهید.
مقادیر دیگر دارایى که خمس به آن تعلق مىگیرد با توجه به اینکه سال خود را آخر فروردین 65 قرار دادهام
حقوق اسفند و فروردین نیز شامل خمس مىشود منتهى به دلیل آنکه هنوز نگرفتهام بعد از وصول مىبایست خمس آن داده شود در ضمن مبلغى از برادر دانشجوى رشته شیمى دانشگاه مى خواهم که مى بایست بعد از وصول خمس آن داده شود. انشاءالله مابقى خمس را بدهید.
مقدارى از پول خودم را براى خواندن نماز بدهید. حدود یک سال ،وصى من پدرم و در غیاب ایشان مادرم مىباشد. کتابهاى دانشگاهى را به کتابخانه دانشگاه اهدا کنید.
در آخر از تمام فامیل و دوستان حلالیت مىطلبم و امیدوارم هر بدى که از من دیدهاند به خوبى خودشان ببخشند.
والسلام علیکم و رحمة الله
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
زندگی نامه شهید سیدهاشم حریربافان
بسم رب الشهدا
میان هزاران هزار کهکشان عالم و میان میلیاردها ستاره و کهکشان، ستاره کوچکی هست که سیاره ای همچون گرد خاک در محیط آن معلق می گردد و در این سیاره موجودی کوچک، ولی دریایی از وجود زندگی می كند که ارزشش می تواند از کل عظمت خلقت بیشتر شود.
تو گویی که تمام خلقت فقط برای وجود او درست شده و آفرینش با وسعت کهکشانها عظمت خود را خواسته بر او نشان دهد.
در میان گذران تاریخ از زمانی که پای آدم بر سفره زمین گذارده شده دو جبهه الهی و شیطانی همیشه در وجود خودنمایی می کرده یکی نیکی و دیگری پلیدی.
همیشه دو گونه بشر برای پایداری خود تلاش کرده و موفق شده یکی حق و دیگری باطل.
دست آفرینش برای پایداری حق نیکانی را بر می گزیند و آنها را رشد می دهد و برای دیگران الگو می سازد.
یکی از این الگویان محمد(ص) است که با نور قدوم خود راهی به وسعت تاریخ برای بشر روشن ساخت و اسن راه بعد از شکست چهارده کنگره در کسری به افق پیوست.
آری بعد از گذشت چهارده قرن در سرزمین ایران پدیده ای در حقیقت حق بوجود آمد و انسانهایی قدوم خود را بر زمین نهادند که تمامی تاریخ برای آمدنشان
روز شماری می کرد آنان کسانی بودند که به امر خداوند فرشتگان بر آستانشان سجده کردند.مسجود فرشتگان شدند.
زبان ناتوان است که از مقامشان، محبوبیتشان و آرمانهایشان سخن گوید. به هر کس گویی که شهیدت که بود جواب این است که خدا داند و بس، بله عظمت تاریخ هم در برابر وسعت او گنگ است چه رسد به ما. از میان خیلی انسانهای آموخته، شهیدی را نام می بریم که فقط حق او را می شناسد و برای خود آورده بود و در دامان انسانیت پرورش داد و برای خود او را به عالم معنی برد.
او عظمتی داشت به وسعت کواکب تو گویی که خداوند تمام انسانیت را در آن نهاد.
هم حلم داشت هم علم، هم شجاعت، داشت هم بخشندگی . شهید ما سید هاشم در اوایل پاییز چشم خود را بر دنیای مادی باز کرد و نور وجود او خانواده حریر بافان را روشن ساخت و بوی او تا ابد خاندانش را عطر آگین کرد.
او کودکی با وقار،با عظمت ، متین و جذاب بود. یکی از خصایص مهم او همان وقار و شخصیتش می باشد که زبانزد تمامی دوستان و جزو شاخصهای وحودی او در تمام زندگی پر بارش است.
سید هاشم فرزند اول خانواده و از هوش سرشاری برخوار بود.
پدرش کارگری متدین و جزو معتمدان دوستان و فامیل و مادری درست کردار، مسولیت پرورش وی را به عهده داشته و چه خوب گلی را به ثمر رسانده و به تاریخ انسانیت هدیه کردند.
سید دوران کودکی خود را در محل تولد که یکی از مناطق جنوبی تهران است سپری کرد و در سن هفت سالگی پای به مکان علم گذاشت در مدرسه جزو شاگردان ممتاز و از محاسن بیشماری برخوردار بود.
بارها می شد که معلمانش، مادر را بخاطر داشتن چنین فرزندی ستایش می کردند.
زندگی او همیشه بر پایه نظم و نظافت پایدار بود. از همان کودکی انگار که از مکتب اجدادش کمال را به ارث برده باشد، تمامی پاکی ها را همراه داشت که خود آموخته بود که چه کند تا به منزلگه مقصود رسد.
با نظم و برنامه ای که داشت هم کمکی بود در خانه هم محصلی بود در مدرسه. از همان طفولیت سخت به عبادت علاقه داشت و نماز خواندن را فرا گرفت و دیده نشد که دفعه ای نمازش را قضا کند .
از او خاطره های بسیار است که یکی را بیان می کنیم، زمانی از طرف مدرسه شاگردان ممتاز را برای گردش تابستانی برگذیدند و به مسافرتی در شمال کشور بردند . هاشم نیز جزو آنان خود را مهیای سفر نمود.مادر مقدار مختصری پول به وی داد که اگر کودکش چیزی برای خود خواست بتواند بخرد بعد از چند روز که سبد برگشت با کمال تعجب دیده شد که او با آن روح لطیف کودکانه تمامی خواسته های خود را لگد کرده و تمامی پول را برای خانواده و چند کودک فامیل سوغات سفر آورده، بله او همه چیز را خود آموخته بود با آن مختصر پول حتی یکی از اقوام نزدیک را فراموش نکرده بود و هدیه های ارزان قیمت ولی دریایی از محبت برایشان به همراه داشت.
سالها می گذشت و او را به وصال نزدیکتر.در سال 1352 دوران تحصیلی راهنمایی او آغاز شد و این دوران نیز او از ارشد های مدرسه بود و مربیانش سخت به وی علاقه مند بودند.
دوران متوسطه را در دبیرستان دارالفنون رشته ریاضیات آغاز به تحصیل نموده و با نمراتی عالی دو سال را در آنجا گذراند .
سال دوم متوسطه بود که شور انقلابی سراسر کشور اسلامی پرنمود و زلزله ای در خطه ایران به وجود آمد. سید در این امواج خروشان غلطید و بر سد استبداد همچون پتک سهمناک فرود آمد و طلوع اسلام راستین در غروب سیاهی و ابر تیرگی را باعث شد.
او با مطالعه کتاب های سیاسی و عقیدتی چشم خود را بیشتر بر عالم باز نمود و چیزی را دید که میلیون ها انسان از دیدنش عاجزند .
دو سال آخر تحصیل او مصادف با مبارزات و سازندگیها بود ولی این کار نیز با برنامه ریزی درسی سبب سستی در عملش نشد و با معدل عالی موفق به اخذ دیپلم گردید.
بعد از اتمام تحصیل متوسطه مدتی در مناطق محروم با و با کار در جهاد سازندگی گذراند و به مناطقی همچون کهنوج رفت و مدتی بعد به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد و به خیل این یاران راستین اسلام و امام پیوست. در سپاه مسولیت های مختلفی را عهده دار بود و یکی از خصایصی که دوستانش مطرح می کنند احساس مسولیت در او بود که وقتی عهده دار عملی می گردید هم غمش همان بود و روز و شب نمی شناخت . سید بعد از وارد شدن به سپاه بیشتر اوقات و حتی شبها در محل کار بود و کمتر به منزل می آمد و مسولیت های حساسی نیز به عهده اش گذاشته شد.
روزی از اوسوال کردم که آفا شما در سپاه چه می کنید، ایشان با لبخندی که یاد آور سیمای جدش بود جواب داد که جاروکش سپاهم، به شوخی گفتم که جارویت را انگار جا گذارده ای، خندید و جواب داد سپاه که بالا و پایین ندارد. دربان سپاه با قایم مقام سپاه یکی است در آنجا یکی را می توان یافت.
او در مدت چند سال خدمت در سپاه بارها برای مدتهای کوتاه به مناطق جنگی رفت ولی چون سپاه اجازه نمی داد که آنجا بماند بیشتر حالت بازدید داشت نه یک رزمیدن، برای همین امر از این قضیه همیشه احساس ناراحتی می کرد و یکبار گفته