eitaa logo
شهدای نیروی انسانی
294 دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
4.8هزار ویدیو
5 فایل
این کانال بمنظور ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا و تجلیل از ایثارگران به ویژه خانواده محترم و معزز شهدا تشکیل شده است. آدرس کانال در تلگرام https://t.me/shohadanirooensani ارتباط با ادمین: @shohadayad72
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🇮🇷🕊🇮🇷🌹 *🍀 السلام علیک یا اباصالح المهدی عج🍀* 🌹 🌹* فَاقْرَءُوا مَا تَيسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ (مزمل/ ۲۰) 📖 امروز صفحه ۶۰۴ قرآن کریم عزیزانی که برنامه جزء خوانی دارند، 📖 امروز جزء ۹ قرآن کریم 🌹 🌹 ان شاءالله در دنیا با قرآن مانوس و در آخرت با قرآن محشور شوید. 🌺🍃🌸🍃🌺 کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
❁﷽❁ ❣️✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍂🌺 🍃🌸    🌸🍃 🍃🌹  🌹🍃 و من كلام له (علیه السلام) في بعض أيام صفين و قد رأى الحسنَ ابنَه (علیه السلام) يتسرّع إلى الحرب: امْلِكُوا عَنِّي هَذَا الْغُلَامَ لَا يَهُدَّنِي، فَإِنَّنِي أَنْفَسُ بِهَذَيْنِ -يَعْنِي الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ (علیهما السلام)- عَلَى الْمَوْتِ، لِئَلَّا يَنْقَطِعَ بِهِمَا نَسْلُ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه وآله). [قال السيد الشريف قوله (علیه السلام): "املكوا عني هذا الغلام" من أعلى الكلام و أفصحه]. 🌹 🌹 (در يكى از روزهاى نبرد صفّين، امام حسن عليه السّلام را ديد كه به سرعت در لشكر دشمن در حال پيشروى است فرمود:) ضرورت حفظ امامت: اين جوان را نگه داريد، تا پشت مرا نشكند، كه دريغم آيد مرگ، حسن و حسين عليهما السّلام را دريابد. نكند با مرگ آنها نسل رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از بين برود. (جمله «اين جوان را نگه داريد» در مرتبه والاى سخن و از فصاحت بالايى برخوردار است). کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
شهدای نیروی انسانی: 🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 : احساس کردم تمام وجودم نماز می خواند. درس هایی از زندگی شهید حاج عبدالله نوریان شهید حاج عبدالله (محمود) نوریان، متولد ۱۳۴۰محله رستم آباد شمیران، فرمانده گردان تخریب و یگان مهندسی رزمی لشکر ۱۰سیدالشهدا (علیه السلام) تهران در نبرد والفجر۸ (فاو) بود که روز چهارم اسفندماه ۱۳۶۴ پس از سه روز حالت اغماء و بی هوشی بر اثر اصابت ترکش، در بیمارستان اهواز به شهادت رسید. امدادهای غیبی در عملیات «فتح المبین» با برادری عازم جبهه شدیم. این برادر خیلی ضعیف بود. برای همین خدا، خدا می کرد تا بتواند پا به پای برادران راه بیاید. با این حال توی عملیات شرکت کرد و نمی دانم چه شد که گردان را گم کرد؟ اما پس از راه پیمایی زیاد، گوشه ای چند نفر را می بیند و فکر می کند که آنان باید خودی باشند! بنابراین داد می زند، برادرها! بیایید این جا. ولی تا این را می گوید آنان اسلحه های شان را زمین می گذارند و تسلیم می شوند! تازه درمی یابد که اینان نیروهای سرگردان دشمن هستند و از ترس تسلیم شده اند. این برادر به این ترتیب، هجده نفر اسیر می گیرد! جالب این که وقتی می خواست تیراندازی کند، حتی نمی توانست چشم چپش را ببندد؛ این بود که چشم چپش را با دستمال می بست! خود من، پس از این که ساعت ده و نیم شب تا یازده صبح به همراه نیروها راه رفتم، در جایی که مستقر شدیم، با تجهیزات خوابم برد؛ اما یک دفعه با صدای انفجار از خواب پریدم: دیدم هواپیماها دارند بمباران می کنند. از آن طرف هم بچه ها داد می زدند که تانک ها دارند می آیند. در آن موقع ما سی چهل نفر بیش تر نبودیم و تنها سلاح مان دو سه قبضه آر.پی.جی۷ و چندتایی هم اسلحه کلاشینکف و نارنجک بود. تانک ها جلو می آمدند و من دیدم که یک تانک در فاصله سی چهل متری من است و دارد نزدیک و نزدیک تر می آید. هر چه داد زدم، اما بچه ها نشنیدند. انگاری کسی توی آن گیر و دار، متوجه من و تانک نبود. اگر از بغل می آمد، بیش تر بچه ها را شهید می کرد. خودم را آماده مرگ کردم: دو سه تا نارنجک برداشتم و شهادتین را زیر لب خواندم. بعد به طرف تانک خیز برداشتم. یک دفعه از سمتی دیگر، متوجه شدم که تانک های دشمن دارند فرار می کنند! باور کنید که اگر آن موقع این مزدورها رامی گرفتی و ازشان می پرسیدی که برای چه دارید فرار می کنید؟ خودشان هم نمی دانستند چرا؟! در مقابل امکانات و تجهیزات آن ها، ما تقریبا دست خالی بودیم اما به واسطه عنایت خداوند تبارک و تعالی و امدادهای غیبی اش و خوفی که خداوند با فرشته هایش در دل دشمن انداخته بود، تانک ها فرار کردند. با چه؟ با فریاد «الله اکبر» و اخلاصی که بچه ها داشتند. تعدادی ازشان کشته شدند و چند دستگاه تانک را به جا گذاشتند و گریختند؛ اما ما فقط یک شهید، به نام برادر «فرید» از واحد اطلاعات و عملیات سپاه دادیم. واقعا فتح بزرگی بود! پیش از شروع حمله، یک تیر به طور اتفاقی از اسلحه یکی از برادرها شلیک شد و ما سه ربع زیر آتش بودیم: از هر طرف گلوله می آمد. ولی یک دانه از این ها به کسی نخورد. انگار یکی این تیرها را به طرف بالاهدایت می کرد! بعد هم بلدچی راه را گم کرد و از آن جا به بعد، نه فرمانده گردان را دیدیم و نه مسوول دیگری! عجیب تر از همه، این که بعد از ساعتی پیش روی، متوجه شدیم هشت کیلومتر از توپخانه دشمن جلوتر رفته ایم! واقعا صحنه نبرد شگرفت و فتح بزرگی بود. راوی: شهید والامقام حاج عبدالله نوریان کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 و فرزند عزیزش صبح روز یکشنبه چهارم شهریورماه 1358، سه موتورسوار از گروهک فرقان، حاج مهدی را هنگامی که مانند هر روز، به همراه حسین مهدیان و حسام، فرزند کوچکش، روانه مؤسسه کیهان بودند، به رگبار گلوله بستند و پدر و پسر را به رساندند. به فرمان امام خمینی (ره) پیکر حاج مهدی را به قم منتقل کردند و در کنار حضرت معصومه(س) به خاک سپردند. امام (ره) نیز در تشیع جنازه وی شرکت کردند. شب هنگام، امام خمینی(ره) بر مزار آن حاضر شدند و بیست دقیقه به دعا مشغول بودند که رویدادی کم نظیر در رفتار امام(ره) شمرده می ­شود. کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏ من ایشان را حدود بیست سال است که مى‏شناسم. یک نفر نبود، او به تنهایى بیست نفر بود. براى من برادر و فرزند خوب و عزیز من بود. ایشان براى من بسیار سنگین بود اما آنچه مطلب را آسان مى‏کند آن است که در راه خدا بود. او بر همه مسلمین مبارک باشد. او مى‏بایست مى‏شد، براى او، مردن در رختخواب کوچک بود . 📚 صحیفه نور، جلد 9، صفحه 350 شادی روح و کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani