#کرامت_ناب
🌺شالِ معطرِ خوشبو...🌺
💠اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان میگوید:
درمحرم سال ۶۵در پی حادثهای از ناحیه پا به شدت آسیب دیدم و از اینکه نتوانستم به نحو شایسته در مجالس عزاداری اباعبدالله الحسین (ع) شرکت کنم، به درگاه خداوند ابراز ناراحتی کرده و طلب شفا کردم.
💠صبح روز عاشورا بعد از قرائت زیارت عاشورا در عالم رؤیا دیدم چند نفر از شهدای عزیز از جمله فرزندم محمد در مسجد المهدی قم به دیدارم آمده و محمد پس از گفتوگو شال سبزی را که از خدمت سالار شهیدان آورده بود، روی پایم قرار داد.
💠از خواب که بیدار شدم در کمال شگفتی باندها را دیدم که از پایم گشوده شده و شال سبز روی پایم قرار داشت و دیگر دردی احساس نمیکردم.
💠خبر این ماجرا به محضر آیتالله گلپایگانی(ره) رسید و پس از شرح آن موضوع شال خوشبوی معطر به عطر حسینی(ع) مورد تصدیق ایشان قرار گرفت.
💠این مادر شهید با اشاره به اهدای قطعات کوچکی از این شال به برخی از مردم قبل از نقل ماجرا به این مرجع تقلید گفت: وقتی آیت الله گلپایگانی (ره) از موضوع مطلع شد فرمودند این امانتی در دست شما بوده و نباید چنین می شد که ما پس از آگاهی از این مساله به سراغ دریافت کنندگان رفتیم اما در کمال ناباوری متوجه شدیم تمام آنها غیب شده اند.
💠خدا را شاکریم که این ماجرا را سندی برای اثبات زنده بودن شهدا و همچنین منزل شهید راسالها پایگاهی برای آرمانهای اسلام و انقلاب قرار داده است.
💠هم اکنون این شال در یک محفظه شیشه ای نگهداری می شود و تاکنون بوی عطر مخصوص آن باقیمانده است.
✅ @shohadaes
#حاج_قاسم
#خاطره_ناب
🔰مسافر تاکسی!🔰
🔷سردار سلیمانی میگفت:
یک بار از ماموریت برمیگشتم منتظرنماندم که ماشین بیاد دنبالم از فرودگاه مستقیم سوار تاکسی شدم، راننده تاکسی جوانی بود. یه نگاه معنا داری به من کرد بهش گفتم: چیه ؟آشنا بنظر میرسم؟
بازم نگاهم کرد، گفت: شما با سردار سلیمانی نسبتی دارین؟ برادر یا پسر خاله ی ایشان هستید؟
گفتم: من خود سردار هستم.
جوان خندید و گفت:
ما خودمون اینکاره ایم شما میخواهید منو رنگ کنی؟
خندیدم و گفتم: من سردار سلیمانی هستم.
باور نکرد. گفت: بگو بخدا که سردار هستی!
گفتم: بخدا من سردار سلیمانی هستم.
سکوت کرد، دیگه چیزی نگفت.
گفتم:چرا سکوت کردی؟
حرفی نزد.
گفتم: چطوره زندگیت با گرونی چه میکنی؟ چه مشکلی داری؟
جوان نگاه معنا داری بهم کردو
گفت: اگه تو سردار سلیمانی هستی من هیچ مشکلی ندارم.
🔹راوی:یکی از مدافعان حرم
✅ @khanevadeherani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹اولین یادواره ۱۲۰۰ شهید عشایر استان کرمان برگزار می گردد؛
🔸سخنران: سرتیپ پاسدار غلامرضا سلیمانی رئیس سازمان بسیج مستضعفین
زمان: پنجشنبه سوم بهمن ماه ساعت ۹ صبح مصلی جیرفت
@shohadaes
#روایت_ناب
🌹حاجی، شفاتمان کن🌹
🔷سال ۸۴ در منزل شهید محمدرضا عظیم پور. داماد بزرگ خانواده، جواد روحاللهی، از رهبر انقلاب درخواست میکند که: انشاءالله فردای قیامت همه ما را که اینجا هستیم شفاعت کنید.امام خامنهای میگویند: ما چهکارهایم که شما را شفاعت کنیم؟ پدر و مادر شهید باید من و شما را شفاعت کند.
... ما سعادتمان به این است و آرزویمان به این است مشمول شفاعت خوبانی از قبیل: این شهدا و امثال اینها باشیم.
🔷بعد رهبر انقلاب خم میشوند و با نگاهی به حاج قاسم سلیمانی میگویند: این آقای حاج قاسم هم از آنهاییست که شفاعت میکند انشاءالله...
حاج قاسم سلیمانی سر پایین میاندازد و با دو دست صورتش را میپوشاند.
- بله! از ایشان قول بگیرید، به شرطی که زیر قولشان نزنند!
همه میخندند، همه به جز سردار سلیمانی که خجالتزده سر به زیر انداخته.
رهبر انقلاب ادامه می دهند : چون امکانات ایشان، امکانات قول دادن و شفاعت کردنشان، الان خیلی خوب است.(یعنی حالت مجاهدت او در جهاد اصغر و اکبر) اگر همین را بتوانند نگه بدارند، مثل همین چهل، پنجاه سالی که نگه داشتهاند؛ خیلی خوب است...
🔷جواد روح اللهی می گوید:چند ماه بعد از آن دیدار، ماه رمضان، در مراسم افطاری هرساله حاج قاسم به بچه های جبهه و جنگ همان جلویِ در از ایشان قول شفاعت خواستم. حاجی میخواست دست به سرم کند، که گفتم: حاجی! والله اگر قول ندهی، داد میزنم و به همه مهمانها میگویم آقا درباره تو آن روز چه گفتند؟ حاج قاسم که دید اوضاع ناجور میشود؛ گفت: باشد، قول میدهم؛ فقط صدایش را در نیاور!
📕منبع :کتاب کریمانه
✅ @shohadaes
#سیره_عملی_شهید
💧گریه برای...💧
🔷او بخشدار پرتلاشی بود.
ساعتها در یک راه صعبالعبور
پیادهروی کردیم تا به یک روستا
رسیدیم،رفت وسط مردم روستا
و به کار همه رسیدگی کرد. یکی
از اهالی روستا جلو آمد و از او
خواست که برایش کاری انجام
بدهد، ولی انجام آن کار در توان
او نبود .یک گوشه نشسته بود و
گریه میکرد، گفتم:
آقاناصر! ...چی شده؟
چرا ناراحتی؟
سرش را بالا آورد و با چشمهای
خیس گفت:
من نمیتوانم خواستة این مرد
را برآورده کنم،گریهام برای این
است که در برابر خواسته ی
این بندة خدا ناتوانم.
✅ @shohadaes