eitaa logo
مدیـونیــن الشهـــــدا🇵🇸
132 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
39 فایل
🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود ، عَقْل عاشق مے شود ، آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌹اوج آرزوی ما : اللهم الرزقنا توفیق شهادت فی سبیلک...🌹 حضورشما = نگاه شـ❤ــهـید کپی:حلالت رفیق😉 شما دعوت شده از طرف شهیدید🕊 لفت ندید💚 برای پیشنهاد/انتقاد/تبادل 👈 @abdollahi1409
مشاهده در ایتا
دانلود
یک شنبہ: ناهار: مادر جانـ ؛ حضرت زهرا (درود خدا بر او باد ) شـام : غـریـب مدیـنہ ؛ امام مـجتبے (درود خدا بر او باد ) ┅═══✼@shohadaiy1399✼═══┅
🔰 آیا این شهید بزرگوار را می شناسید؟ 🔴در شب عملیاتِ بدر، به نیروهایش گفت:قمقمه ها را زیاد پر نکنید! آخر ما به زیارت کسی می رویم که لب تشنه شهید شد.🌟 در عملیات بدر حماسه ها آفرید و لب تشنه به دیدار یار شتافت. تا ساعتی دیگر به معرفی این شهید بزرگوار می پردازیم... 🌹 با شهدا همراه باشید🌹 ...👇🏻👇🏻👇🏻 @shohadaiy1399
🌹 شهید علی تجلائی شهید علی تجلائی در تاریخ ۱۳۳۸/۵/۵ در تبریز چشم به جهان گشود. شهید علی تجلائی در دوران دبیرستان توسط ساواک احضار شد، چرا که از امضای برگه عضویت حزب رستاخیز امتناع ورزیده بود. دیپلم خود را در رشته ریاضی گرفت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه درآمد و یک دوره آموزش نظامی ۱۵ روزه زیر نظر “محسن چریک” گذراند و پس از مدتی در پادگان سید‌الشهدا(ع) به عنوان مربی آموزشی مشغول به کار شد. پس از مدتی به کردستان رفت و به مبارزه با ضد انقلاب منطقه پرداخت. بعد از آن مأموریت یافت به اتفاق چند تن راهی افغانستان شود. در افغانستان حدود ۳۰۰ نفر از مجاهدین افغانی که اغلب سطح علمی بالایی داشتند زیر نظر “تجلایی” آموزش دیدند و پس از ۴ ماه به ایران بازگشتند، چرا که جنگ ایران و عراق آغاز شده بود. “تجلایی” بلافاصله پس از ورود به ایران راهی جبهه‌های جنوب شد و در نبردهای “دهلاویه” شرکت جست و پس از آن در حماسه سوسنگرد حضور فعالی داشت و جراحات بسیاری بر وی وارد شد. ابتدا در جبهه‌های نبرد “پیرانشهر” مسئول عملیات بود و پس از آن در عملیات “فتح‌المبین” در فروردین ۱۳۶۱ با سمت فرماندهی گردان‌های آیت‌الله مدنی و آیت‌الله قاضی طباطبایی شرکت جست. “تجلایی” در یک عملیات ایذایی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و از ناحیه پا مجروح شد ولی با آنکه زخمش کاری بود تا اتمام مدت مأموریت گردان در منطقه ماند. در عملیات “بیت‌المقدس” با سمت جانشین تیپ عاشورا شرکت جست. در طی این عملیات “علی تجلایی” خاکریزی طراحی کرد که به هنگام یورش دشمن مانع از پیشروی آن می‌شد. بعد از عملیات “بیت‌المقدس”، عملیات “رمضان” شروع شد و تیپ عاشورا مأموریت خود را به شایستگی در منطقه پاسگاه “زید” به انجام رساند. بعد از آن در تیرماه ۱۳۶۱ مأموریت یافت که در اجرای مرحله دیگر از این عملیات در “شلمچه” وارد عمل شود. “علی تجلایی” صبحدم روز ۲۹ بهمن ۱۳۶۳ عازم جبهه شد. تجلایی با سمت جانشین قرارگاه “ظفر” قبل از عملیات “بدر” به یکی از همرزمانش گفت که دیگر نمی‌خواهد پشت بی‌سیم بنشیند و می‌خواهد همچون یک بسیجی گمنام در عملیات شرکت کند. او همچون یک بسیجی گمنام همراه سایر بسیجیان راهی خط مقدم شد. از قرارگاه خاتم‌الانبیا(ص) گروهی را فرستاده بودند تا هر طور شده او را پیدا کنند و برگردانند اما او را نیافتند. “تجلایی” بی‌امان می‌جنگید و پیشاپیش همه بود. سرانجام ناگهان تیری به قلبش اصابت کرد و به شهادت رسید. او در سن ۲۴ سالگی در تاریخ ۱۳۶۳/۱۱/۲۹ و در روستای القرنه به مقام والای شهادت رسید. 🌹 با شهدا همراه باشید🌹 ...👇🏻👇🏻👇🏻 @shohadaiy1399
🕊| شهید علی تجلایی : 🔹وقتی از کنار مزار شهیدان می‌گذشتیم رو به من کرد و گفت : خدا کند جنازه من به دست شما ها نرسد. گفتم : چرا ؟! گفت : برادران ، به من لطف بسیار دارند و می دانم که وقتی به زیارت مزار شهیدان می‌آیند ، اول به سراغ من خواهند آمد.اما قهرمانان واقعی جنگ شهیدان بسیجی‌اند. دوست ندارم حتی یک وجب از اینوخاک مقدس را اشغال کنم ، تازه اگرهم جنازه ام به دستتان رسید ، یک تکه سنگ جهت شناسایی خودتان روی مزارم بگذارید و بس.. 🇮🇷🍃 🥀 یاد شهدا با ذکر 🌷 🌹 با شهدا همراه باشید🌹 ...👇🏻👇🏻👇🏻 @shohadaiy1399
🕊|شهید علی تجلایی : 💢عروس هر چی بخواهد خدا بهش میده..! 🔹همسر شهید: قبل از شروع مراسم عقد، علی‌آقا نگاهی به من کرد و گفت: شنیدم که عروس هرچه از خدا بخواهد، اجابتش حتمی است. گفتم: چه آرزویی داری؟ ؟؟ درحالی ‌که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود، گفت: اگر علاقه‌ای به من دارید و به خوشبختی من می‌اندیشید، لطف کنید از خدا برایم شهادت بخواهید. از این جمله تنم لرزید. چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی‌‌ترین روز زندگی‌‌اش بی نهایت سخت بود. سعی کردم طفره بروم؛ اما علی‌آقا قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم، ناچار قبول کردم. هنگام جاری شدن خطبه عقد هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک نگاهم را به علی دوختم؛ آثار خوشحالی درچهره‌اش آشکار بود. مراسم ازدواج ما در حضور شهید آیت ‌الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد. نمی‌دانم این چه رازی است که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت ‌الله مدنی همه به فیض شهادت نائل شدند!! 🌹 با شهدا همراه باشید🌹 ...👇🏻👇🏻👇🏻 @shohadaiy1399