eitaa logo
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
504 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
148 فایل
🔺کانال شهدای مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) کوی فاطمیه اهـــــــواز 🔹ارتباط با مدیر کانال @SeyedAmirhosseinHosseini #تصاویر_شهدا #زندگینامه_شهدا #خــــاطــرات_شهــدا #وصیت_نامه_شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 | ♦️عصـر روز چهــــارشنبه 📆سوم اسفند مـــاه ۱۳۶۲ 📍منطقه عملیـاتی جفیــر 📎محوطۀ قرارگاه فرعی فتح ⏰ساعاتی پیش از عملیات خیبــر 🌷 برای ادای عصر؛ آمادۀ گرفتن شده است. ┈••❈✿🌹🔷🌹✿❈••┈ ❇️ هدیه به ارواح طیبه شهدای هشت سال دفاع مقدس؛ به ویژه ۵ شهید مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) کوی فاطمیه اهواز در این عملیات؛ صلواتی را هدیه بفرمایید. 🔰امور شهدا پایگاه شهید سید مصطفی خمینی(ره)_مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
📸 | ♦️بعد از ظهر جمعه؛ پنجـم اسفند مـــاه ۱۳۶۲ 🔹پیست پرواز در سه راهی فتح 🔸آغاز روند انتقال گردان های "مالک" و "حبیب" به جــــزایر 🌷؛ فـــرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) در حــال مذاکره با خلبـــان هلی کوپتر لیدر دستۀ پــروازی هوانیــــروز ┈••❈✿🌹🔷🌹✿❈••┈ ❇️ هدیه به ارواح طیبه شهدای هشت سال دفاع مقدس؛ به ویژه ۵ شهید مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) کوی فاطمیه اهواز در این عملیات؛ صلواتی را هدیه بفرمایید. 🔰امور شهدا پایگاه شهید سید مصطفی خمینی(ره)_مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
30.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید | مصاحبه با (از فرماندهان تیپ ۲۷ محمد رسول الله(ص)) قبل از اعزام به لبنان- فرودگاه مهرآباد - ۲۱ خرداد ۱۳۶۱ 🔺در پایان کلیپ؛ صف نیروهای قوای محمدرسول الله(ص)؛ اعزامی به سوریه را در حال سوار شدن به هواپیما می بینیم. در پایان هم تیمسار ظهیرنژاد یکایک آن ها را بدرقه می کند. 🎙سعید قاسمی که همراه با گروه سوم عازم شد؛ می گوید: ... ماجرای سفر هم خیلی عجیب بود. پانصد نفر نیرو را سوار یک هواپیمای جمبوجت «کارگو»(ویژه‌ی حمل بار) کردند! از فرط تراکم مسافر؛ دَرِ هواپیما را به زور توانستند ببندند. توی آن دالان داخل هواپیما؛ این پانصد نفر داشتند از سر و کول هم بالا می رفتند. ما با یک گوشه ای نشسته بودیم. حاجی چفیۀ سفیدی به گردن داشت و یک دست لباس خاکی پوشیده بود. پاچۀ شلوار را گِتر کرده بود و به جای پوتین هم از این کتانی های چینی سفید به پا داشت. 🔺حاجی از من پرسید: بگو بدانم چه حسی داری؟ با توجه به اینکه این سفر در حکم ورود به وادی جدید در زندگی ماست؛ آیا آمادگی داری؟ گفتم: بالاخره سرنوشت است دیگر. هر چه پیش آید؛ خوش آید. بعد حاجی دست کرد توی جیبِ پیراهنش؛ کتاب دعای کوچکی را درآورد و در آن شلوغی و ازدحامِ بچه ها نشست و خواند. اصلاً انگار توی خلسه رفته باشد؛ دعا می خواند و کار به کار کسی نداشت. 📚 منبع: کتاب ؛ ۷۷۹ و ۷۸۹ کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | من هرگز نمی گذارم؛ صدای در درونم گم شود ... این سردار بزرگ خیبر؛ قلعه ی قلب مرا نیز فتح کرده است ... 🌴 راوی روایت فتح کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 انتشار برای اولین بار 🔻نگرانی از عبور نیروها و رسیدن به اهداف تعیین شده و الحاق نیروها در زمان مقرر 🔹عملیات: والفجر مقدماتی ⏰ تاریخ : ۱۳۶۱/۱۱/۲۱ 📍منطقه عملياتی الكيپ كوچك (سپاه ۱۱ قدر) کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
عصر روز چهارشنبه سوم اسفند ۱۳۶۲ دشت جفیر محوطۀ قرارگاه فرعی فتح ساعاتی پیش از 🌷 برای ادای ؛ آمادۀ گرفتن شده است. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
عباس از همه جلوتر و به دشمن نزدیک تر ... 🔺شاید بی‌سابقه باشد اینکه یک فرمانده لشگر از نیروهایش جلوتر باشد؛ الحق که فوتِ کوزه‌گری فرمانده‌ای کردن را از به خوبی یاد گرفته بود ... 🔺به قول : فرماندهی در جنگ ما "امامت" بود نه هدایت. "برو" نبود بلکه "بیا" بود؛ میان این دو کلمه فرق است آن‌ها در نوک بودند! و فریادشان "بیا" بود نه اینکه "برو" ...
30.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید | مصاحبه با (از فرماندهان تیپ ۲۷) قبل از اعزام به لبنان 📍فرودگاه مهرآباد 🗓 ۲۱ خرداد ۱۳۶۱ در پایان کلیپ؛ صف نیروهای (ص)؛ اعزامی به سوریه را در حال سوار شدن به هواپیما می بینیم. در پایان هم یکایک آن ها را بدرقه می کند. ▫️▪️▫️▪️▫️▪️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️ 🔺سعید قاسمی که همراه با گروه سوم عازم شد؛ می گوید: ... ماجرای سفر هم خیلی عجیب بود. پانصد نفر نیرو را سوار یک هواپیمای جمبوجت "کارگو" [ ویژه‌ی حمل بار ] کردند! از فرط تراکم مسافر؛ دَرِ هواپیما را به زور توانستند ببندند. توی آن دالان داخل هواپیما؛ این پانصد نفر داشتند از سر و کول هم بالا می رفتند. ما با یک گوشه ای نشسته بودیم. حاجی چفیۀ سفیدی به گردن داشت و یک دست لباس خاکی پوشیده بود. پاچۀ شلوار را گِتر کرده بود و به جای پوتین هم از این کتانی های چینی سفید به پا داشت. حاجی از من پرسید: بگو بدانم چه حسی داری؟ با توجه به اینکه این سفر در حکم ورود به وادی جدید در زندگی ماست؛ آیا آمادگی داری؟ گفتم: بالاخره سرنوشت است دیگر. هر چه پیش آید؛ خوش آید. بعد حاجی دست کرد توی جیب پیراهنش؛ کتاب دعای کوچکی را درآورد و در آن شلوغی و ازدحامِ بچه ها نشست و خواند. اصلاً انگار توی خلسه رفته باشد؛ دعا می خواند و کار به کار کسی نداشت. 📚 منبع: کتاب ؛ ۷۷۹ و ۷۸۹ کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra