eitaa logo
شهدا منارجنبان
4 دنبال‌کننده
63 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
جلال نصر اصفهانی فرزند: تاریخ شهادت: تاریخ تولد: محل تولد: محل شهادت: علت شهادت: محل مزار: گلستان شهدای اصفهان/ قطعه @monarjonban
فرازی از زندگی نامه شهید جلال نصر اصفهانی شهید بزرگوار جلال نصر اصفهانی فرزند عباسعلی اولین فرزند خانواده بود که در تاریخ ۱۳۵۲/۰۱/۰۳ در محله منارجنبان به دنیا آمد. دوران تحصیل خود را از ۷ سالگی در دبستان و نیز راهنمایی شهید هاشمی نژاد طی کرد و سپس برای ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان به مدرسه دهخدا رفت و تا سوم دبیرستان ادامه تحصیل داد. هنگامی که کودک بود در کنار پدر و پدر بزرگش مرحوم کربلایی علی می ایستاد و نماز را از آنها یاد گرفت و در مورد روزه گرفتن در ماه مبارک رمضان نیز مقید بود که تمام روزه ها را بگیرد و این تربیت صحیحی بود که خانواده به او یاد داده بودند. نسبت به خواهران و برادرش مهربان بود و به عنوان برادر بزرگترشان اگر مشکلی داشتند بر طرف می کرد. علاقه ی خاصی به امام رضا (ع) داشت . آن طور که پدر گرانقدرش می گفت: تقریبا هر سال خانوادگی به مشهد مقدس می رفتیم و جلال هیچگاه به تنهایی مسافرت نمیرفت چه مسافرت تفریحی وچه مسافرت زیارتی در مورد عشق و علاقه اش به شهدا و خانواده ی آنها این گونه نقل شده که در زمان حضورش در جبهه پسر عمه اش شهید شده بود و بر خلاف گذشته که کمتر به خانه عمه اش میرفت در زمانی که به مرخصی آمده بود دو سه بار به منزل عمه اش رفت و آمد کرد و اظهار میداشت: حالا دیگر اور عمه) مادر شهید است و باید هوایش را داشته باشیم و تنهایش نگذاریم. از ویژگیهایش این بود که مؤدب، کم حرف و خجالتی بود. پدرش می گفت جلو من پاهایش را دراز نمی کرد و از من حیا می کرد و اگر در موردی صدایم را بلند می کردم از شرم گریه می کرد. در مورد حرام و حلال و اموال مردم بسیار حساس بود و اگر احیانا به کسی بدهکار بود بی درنگ بدهی خود را می داد. به دنیا دلبستگی نداشت و هیچگاه حاضر نبود از لباس نو در انظار استفاده کند چرا که می پنداشت ممکن است کسی توان خرید لباس نو نداشته باشد و با دیدن او خجالت بکشد. پدرش می گفت در این اواخر لباس نو برایش خریدم. گفتم چرا نمی پوشی؟ می گفت: من نمی خواهم و آنرا برای شما گذاشتم. در یک مورد هم از یکی از اقوام برایش لباس خریدم و فرصت نشد با او تسویه کنم. به جبهه رفت و وقتی به مرخصی آمد، اولین بار سراغ بدهی آن فروشگاه را گرفت و من به او گفتم تسویه کردم. ولی با این حال دوباره مرا به مغازه برد تا مطمئن شود پول لباس پرداخت شده. پدرش می گفت: سعی می کرد مرا در فشار مادی قرار ندهد و اغلب از من پول دستی نمی گرفت اما در روز آخر که می خواست برود مقدار کمی پول به او دادم و همان پولها در حالی که در جیبش بود شهید شده و با خون پاکش آغشته شده بود و به من برگردانده شد. جلال علاقه ی زیادی به اهل بیت داشت و مخصوصا در ماه محرم و صفر با پوشیدن لباس مشکی به جمع عزاداران می رفت. در ایام تاسوعا و عاشورا در تهیه و تدارکات و پخت و پز غذا برای عزاداران در کنار آشپزها فعالیت می کرد. دوستانش جذب مسجد و بدنی و آموزشهای نظامی که در جلال از همان کودکی اجتماعی و خوش اخلاق بود و به همراه دوستانش جن بسیج محله شد و هم در نماز جماعت و هم در کلاسهای عقیدتی و آموزشها . آنجا برگزار می شد شرکت می کرد. هنگامی که ۱۹ ساله شد برای خدمت سران شد و دوران آموزشی خود را در پادگان لشگر نجف اشرف نجف آباد طی کرد. د. ... نیرو به مناطق مختلف خود داوطلب اعزام به اهواز شد و در منطقه هفت تپه دری" مهمات مشغول خدمت گردید و تنها یکبار و بمدت ده روز به مرخصی آمد و مجددا بازگشت و هنوز یک هفته از مراجعه وی نگذشته بود که آن حادثه رخ داد و به شمار رسید. . در مورد نحوه ی شهادتش اینگونه نقل شده که: در تاریخ ۱۳۷۱/۰۷/۳۰ در آخرین روز حیاتش تنی چند از هم رزمان در حال حمل مواد منفجره بودند و این شهید بزرگوار نیز روی خاکریز ایستاده بوده که بر اثر انفجار ناگهانی آن جعبه ضمن شهادت حاملان جعبه او نیز بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل و به خیل هم رزمان شهیدش می پیوندد. لازم به ذکر است پیکر او پس از تشییع باشکوه بر روی دستان مردم خدا جو، در گلستان شهدا اصفهان بخاک سپرده شد « روحش شاد » @monarjonban
سعید نصری نصرآبادی فرزند: رحیم تاریخ شهادت: ۱۳۷۴/۰۲/۲۰ تاریخ تولد: ۱۳۵۴/۰۴/۲۰ محل تولد: اصفهان محل شهادت: سردشت علت شهادت: انفجار مین محل مزار: گلستان شهدای اصفهان/ قطعه۳۰ شد شهادت را حسین ابن علی آغازگر ساخت بنیادی که محکم کرد بنیاد شهید آشکارا می کند حال و را هنگام مرگ چهره بگشود و لبهای خندان شهید @monarjonban
فرازی از زندگی نامه شهید سعید نصری نصر آبادی این شهید بزرگوار در تاریخ ۱۳۵۴/۰۴/۲۰ در یک خانواده ی مذهبی به دنیا آمد. خانواده او پر جمعیت بود به طوری که ششمین فرزند خانواده بود. دوران کودکی را با بیماری دست و پنجه نرم کرد تا اینکه به سن مدرسه رفتن رسید و از هفت سالگی به مدرسه رفت و تا کلاس پنجم دبستان درس خواند. پس از ترک تحصیل در شغل مکانیک خودرو به کار مشغول شد. فعال بود و به ورزش فوتبال نیز علاقه ی زیادی داشت و اجازه نمیداد یک لحظه اوقاتش بیهوده سپری شود. در هر فرصت کار می کرد و گاهی به عنوان شاگرد اتوبوس به تهران و مشهد می رفت و در عین حال اهل معاشرت و رفاقت با دوستان بود. در دیگران با گرمی و محبت حرف میزد. سعید به نماز و روزه اهمیت فراوان می داد مبارک رمضان اغلب به گلستان شهدا میرفت و گاهی بدون سحری روزه می گرفت. در دوران انقلاب اسلامی نوجوان بود اما به امام خمینی عشق می ورزید و در ورود امام به ایران با دیدن چهره ی او از تلویزیون مرتب صلوات می فرستاد و الله اکبر می گفت در هفده سالگی به عضویت بسیج در آمد و در کلاسها و برنامه های آن حضور فعال داشت. تا اینکه به سن سربازی رسید و جهت سپری کردن خدمت به منطقه کردستان اعزام شد و در نهایت در تاریخ ۷۴/۰۲/۲۰ در منطقه ی سر دشت در حالی که یک دستگاه بی سیم بر دوش داشت و به همراه دو نفر دیگر در حال گشت زنی در منطقه بودند به علت منفجر شدن یکی از مین های باقیمانده از زمان جنگ، سعید و یکی از همراهانش به شهادت رسیدند و به جمع شهدا پیوست و نفر سوم نیز از ناحیه ی پا شدیدأ مصدوم شد.. مادرش می گفت: پس از شهادتش قسمت شد که به سفر حج برویم، در مدینه که بودیم یک شب سعید را در خواب دیدم که به من گفت مادر من آمده ام. شما را فرستادم مکه و هم خودم آمدم و سپس سفارش پدر را کرد که مواظبش باش. « روحش شاد » @monarjonban
محمد جعفر نصر اصفهانی فرزند: تقی تاریخ شهادت: ۱۳۷۵/۰۸/۱۹ تاریخ تولد: ۱۳۳۹/۰۶/۱۰ محل تولد: اصفهان محل شهادت: تهران علت شهادت: مجروحیت شیمیایی محل مزار: گلستان شهدای اصفهان/ قطعه۳۰ دریای دلش همیشه طوفانی بود در مجلس آفتاب مهمانی بود آن شب که به خیل شهدا می پیوست سرتاسر آسمان چراغانی بود @monarjonban
فرازی از زندگی نامه شهید محمد جعفر نصراصفهانی شهید محمد جعفر نصر اصفهانی در روز دهم شهریور ماه ۱۳۳۹ در محله ی منارجنبان اصفهان به دنیا آمد و پس از طی دوران طفولیت به دبستان رفت و تحصیلات خود را تا اخذ دیپلم متوسطه در رشته ی ریاضی در اصفهان ادامه داد. در بهمن ماه ۱۳۵۷ و اوج گیری قیامهای مردمی در دبیرستان تحصیل می کرد و در مبارزه علیه رژیم حاکم با فعالیت هایی از قبیل پخش اعلامیه امام به همراه دوستانش شرکت می کرد. پس از اخذ دیپلم متوسطه در روز پانزدهم بهمن ماه سال ۵۸ به خدمت سربازی اعزام شد و پس از طی دورهی آموزشی اولیه در مرکز آموزشی بیرجند به گروه ۴۴ توپخانه اصفهان منتقل شد و در آنجا با توجه به روحیه ی مذهبی و انقلابی که داشت در فعالیتهای انقلابی انجمن اسلامی مرکز آموزش توپخانه شرکت کرد و در این فعالیت بود که با سرگرد صیاد شیرازی و دیگر افسران که با ایشان همکاری داشتند آشنایی یافت. با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در سال ۱۳۵۹ در همان ماه های اول به اتنا نفر دیگر داوطلبانه تقاضای اعزام به جبهه کرد و در همان روزهای اول حضورش در منطقه عملیاتی سوسنگرد مجروح و به بیمارستان منتقل شد. در مهر ماه ۱۳۶۰ با انتصاب سرد صیاد شیرازی به فرماندهی نزاجا او در دفتر ایشان خدمت خود را ادامه داد. بعد از گذراند ۱۸ ماه خدمت دورهی ضرورت و شش ماه خدمت احتیاط در تاریخ ۱۳۶۰/۱۱/۱۵ خدمت به پایان رسید اما همچنان داوطلبانه به خدمت در دفتر فرماندهی نزاجا ادامه داد و در همین زمان با وساطت یکی از افسران همکار با انتخاب همسر از خانواده ای متدین ازدواج کرد. به توصیه تیمسار صیاد شیرازی و همکاران نزدیک ایشان خدمت در ارتش را به عنوان شغل دائم خود انتخاب کرد و در سال ۱۳۶۱ وارد دانشکده ی افسری شد و در طول دورهمی دانشکده جوانی کاردان باهوش و بینش مذهبی و سیاسی و با اخلاق بود. در زمان جنگ با اینکه مرکز توپخانه در اصفهان بود اما او رستوی پیاده را برگزید و دوره ی مقدماتی را در لشگر ۲۸ پیاده سنندج که در دو جبهه درگیر جنگ بود و از پر مخاطره ترین یگان ها بود انتخاب کرد و به آن یگان منتقل شد و به عنوان فرماندهی گروهان پیاده در خط مقدم جبهه مشغول به خدمت شد. در سال ۱۳۶۷ در یک عملیات رزمی سنگین در منطقه ی مریوان و پنج وین عراق به شدت مجروح شد و به پشت جبهه منتقل گردید و در همان زمان به واسطه ی تک شیمیایی دشمن بعثی آلودگی شیمیایی نیز پیدا کرد. او از سال ۱۳۶۷ تا سال ۱۳۷۳ در مشاغل زیر خدمت کرد: بازرسی لشکر ۲۸ نجف، فرماندهی گروهان دانشجویان در دانشکده افسری، بازرسی نزاجا در قرارگاه شمال غرب نزاجا، فرماندهی گردان تکاور تیپ ۳۵ تکاور. در سال ۱۳۷۳ با ترفیع درجه ی سرهنگی به عنوان فرمانده تیپ یک لشکر ۲۳ انتصاب شد و خدمت نمود. در سال ۱۳۷۴ به عنوان فرمانده تیپ یک لشکر ۷۷ پیاده ثامن الائمه (ع) در این مسئولیت با اینکه در شرایط جسمانی خوبی نبود و چند ماه قبل از آن مورد عمل جراحی از ناحیه معده قرار گرفته بود خدمت کرد. در سال ۱۳۷۵ حال عمومی او به واسطهی مجروحیت و آلودگی شیمیایی از کدس دوباره رو به وخامت گذاشت و بعد از مدتی بستری شدن در بیمارستان و منزل و تحمل - و رنج فراوان در ۱۹ آبان ۱۳۷۵ روح ملکوتی اش به لقاء الله و به خیل عظیم شهدا و مجاهدان راه اسلام پیوست. @monarjonban
خاطراتی از سرگرد خلبان هوشنگ یاری شهید محمد جعفر برای نماز جماعت اهمیت زیادی قائل بود و به ویژه برای نماز صبح همیشه جزء نخستین کسانی بود که در کوی شهید فلاحی برای برپایی نماز صبح حاضر می شد. اگر ما هم تنبلی میکردیم و در نماز صبح حاضر نمیشدیم به ما تذکر می داد. بعد از نماز هم با خودروی شخصی همکاران را به اداره می برد. نمونه جالبی از جماعت ایشان به یاد دارم: در بیمارستان بستری و واقعا لاغر و نحیف شده بود و روزهای آخر زندگی اش را سپری می کرد. به همراه سرهنگ براتی به ملاقات ایشان رفتیم درست لحظه ای که رسیدیم صدای اذان برخاست. به ما گفت وقت نماز است چرا پیش من آمدید؟ چرا به نماز جماعت نرفتید؟ و پس از احوالپرسی ما را به نماز جماعت دعوت کر. هرگز نتوانستم خودم را لحظهای به جای او فرض کنم. اگر من در آن حالت بودم حتی نمی توانستم از جای خود تکان بخورم اما ایشان مسیر زیادی را برای ادای فریضه نماز جماعت طی می کرد تا به تکلیف عمل کند. با شهید نصر به مشهد مقدس رفته بودیم. ایشان از شب تا صبح در حرم گریه می کردند. فردای آن از شهید نصر سوال کردم: خوب انشاالله شفای خودت را از آقا گرفتی؟ ایشان با کمال خوشرویی گفت: من شفا نخواستم. با تعجب پرسیدم پس چه خواستی؟ شهید نصر با خنده پاسخ داد من از خدا شهادت خواستم و امام رضا (ع) را شفیع قرار دادم. همسرش می گفت: در عملیات مرصاد در یک نبرد تن به تن در منطقه ی مریوان به شدت مجروح شده بود و ترکشی داشت که تا لحظه ی شهادت در بدنش مانده بود. دائم در گردش بود به گونه ای که از کمر درد توان بلند شدن و نشستن را نداشت و خیلی برایش مشکل ساز شده بود، پزشکان ترجیح دادند برای مداوا به خارج بروند، چون اگر در ایران درمان می شد احتمال قطع نخاع وجود داشت. اما مهمترین موضوع این بود که همسر مجروح من شیمیایی شده بود و این رنج مضاعفی برایش بود. آن ترکش ها درد و رنجی که داشت باعث شده بود پزشکان به شیمیایی شدن ایشان توجه نکنند. از طرفی علائم خاص و مشهودی هم بر روی بدنش وجود نداشت در حدود سه الی چهار سال قبل از شهادت علائم درونی ظاهر شد و روز به روز بیشتر و بیشتر میشد. چندین مرتبه تحت عمل جراحی قرار گرفت و متاسفانه بهبودی حاصل نمی شد. در روزهای آخر جسمشان نحیف شده بود و داروها دیگر تاثیر نمی گذاشت. شیمی درمانی دیگر جواب نمی داد و پزشکان اعلام کردند که ایشان را به منزل ببرید و سرانجام امیر سرتیب محمدجعفر نصر اصفهانی در روز ۱۹ آبان سال اس درجه رفیع شهادت نائل آمد. « روحش شاد » @monarjonban
فرازی از وصیت نامه شهید محمد جعفر نصر اصفهانی تصمیم گرفتم که هیچ گاه جبهه را ترک نکنم . نمی دانستم وارد کدام گردان رزمی شوم ، میان ارتش و سپاه تردید داشتم . تا این که در عالم رویا امام زمان (عج) را زیارت کردم ، عرض کردم یا حجت بن الحسن آقاجان در این شرایط چه کنم ؟ آقا با مهربانی فرمودند : ارتش به شما نیاز بیشتری دارد به ارتش بروید . از همان روز تصمیم گرفتم وارد دانشگاه افسری بشوم تا بتوانم همراه رزمندگان اسلام در جبهه های حق علیه باطل به جنگم. ذرات وجودم به رسالت حضرت محمد و ولایت حضرت علی و یازده فرزند معصوم پسر ابوطالب شهادت می دهند . خدایا به خاطر ارادتی که به صدیقه کبری حضرت زهرا دارم اگر دست خالی به سویت می آیم مرا ببخش و قبول فرما ، ای خدای بزرگ رهبر عزیز انقلاب و انقلاب اسلامی را تا ظهور آخرین ذخیره ات حفظ فرما، و با ظهور حضرت مهدی (عج) دلهای این ملت ستم کشیده را با دستهای مبارکش شفا عنایت فرما. ای خدای مهربان ، مرگ مرا و خانوادهام را شهادت مقرر فرما . از پدر و مادر عزیزم و همسر مهربانم که در طول سال های دفاع مقدس و بعد از آن یاری صدیق برای حقیر بودند و با دست خالی من ساخته و دم بر نیاوردند حلالیت می طلبم . ای خدای بزرگ همه ما را عاقبت به خیر بفرما . محمدجعفر نصراصفهانی ۱۳۷۵/۶/۱۹ @monarjonban
جدول قطعه محل دفن شهدای محله در گلستان شهدا قطعه ۱: حسینعلی نصر اصفهانی مهدی علی نصر اصفهانی مهدی محمد علی نصر اصفهانی حسن حسین (کوروش) نصر اصفهانی محمود محسن پیر نجم الدین مرتضی علیرضا نصر اصفهانی محمود اکبر نصر اصفهانی عباسعلی امر الله نصر اصفهانی محمدعلی محمد علی نصر حسن عبدالرسول نصر اصفهانی حسن علی نصر اصفهانی عبدالحسین مهدی نصر اصفهانی تقی عبدالرسول زارع چاووشی عبدالعلی مصطفی نصر اصفهانی جعفر اصغر حسن پور حسن محمد حسن امیری عباسعلی (۱۶ مزار) قطعه ۲: محمدعلی مسکین حاج کاظم نصر آبادانی غلامرضا قطعه ۴: حاج عباس نصر اصفهانی مرتضی قطعه ۵: حسن نصر اصفهانی رضا مصطفی نصر اصفهانی غلامرضا محمدعلی نصر اصفهانی محمد حسین سعید نصر اصفهانی تقی قطعه ۶: مجید نصر کارلادانی احمد سعید نصر کارلادانی احمد جلیل امینی جواد غلامعلی کرمانی مهدی حسینعلی کرمانی مهدی علی نصر اصفهانی حسین کریم پیر نجم الدین مرتضی مصطفی نصر اصفهانی کریم حمید نصر اصفهانی میرزاعلی محمد جعفر امین الرعایا اکبر قطعه ۸: امیر هوشنگ نصر اصفهانی حسین قطعه ۱۰: حسین نصر اصفهانی عبدالحسین عبدالعلی نصر اصفهانی قربانعلی محسن نصر اصفهانی حسین عبدالرسول نصر اصفهانی رحیم قطعه ۱۳: مهدی حسن پور رجبعلی عبدالمجید نصر اصفهانی غلامعلی حسن نصر اصفهانی کریم قطعه ۲۲: محسن نصر اصفهانی رضا عبدالرسول نصر اصفهانی قدیرعلی عباسعلی احمدی جوزانی عباس قطعه ۲۶: عبدالرسول طالبی محمدرضا قطعه ۲۸: قطعه مزار های یادبود محمد نصر اصفهانی محمد صادق(جاوید الاثر) حسنعلی کرمانی مهدی(مفقودالاثر ، دومین شهید خانواده) حسنعلی نصر اصفهانی حسینعلی (مفقودالاثر ) قطعه ۲۹: مزار یادبود: رضا نصر اصفهانی محمدعلی(مفقودالاثر و اولین شهید خانواده ) مجتبی نصر اصفهانی محمدعلی دومین شهید خانواده محمدعلی نصر اصفهانی حسین قطعه ۳۰: مجید نصر اصفهانی اصغر محمد جعفر نصر اصفهانی تقی سعید نصری نصر آبادی رحیم اصغر نصر اصفهانی غلامعلی قطعه ۳۱: محمد حسین نصر اصفهانی لطفعلی قطعه ۳۲: جلال نصر اصفهانی عباسعلی حسن نصر اصفهانی رضا علیرضا شاه زمانی حسن شکر الله نبی پور قاسم ( تیران و کرون ) @monarjonban
۲۲ اسفند ماه ، سالروز بزرگ داشت شهدا گرامی باد یاد و خاطره ۶۰ شهید گلگون کفن محله منارجنبان گرامی باد https://eitaa.com/monarjonban