🔴 #داستان_آموزنده
🔹️روزی حضرت ابراهيم علیهااسلام در نزديكي بيت المقدس پيرمردی را ديد.حضرت با پیرمرد مشغول صحبت شدند و پرسیدند منزلت كجاست؟
🎤پاسخ داد كه منزلم پای آن كوه است؛حضرت ابراهيم فرمودند مهمان هم ميپذيری؟
🤔 پيرمرد تاملی كرد و گفت عيبی ندارد ولی مانعی در مسير هست كه آبی است كه عبور از آن مشكل است و قایق هم نداریم!
🎤حضرت پرسيدند ؛ خودت چطور عبور ميكنی؟
پيرمرد که حضرت ابراهيم را نميشناخت ، جواب داد از روی آب رد ميشوم!
🎤حضرت فرمودند: شايد ما هم رد شديم!
به همراه هم به سمت آنجا رفتند تا به آب رسیدند.
🔹️ پيرمرد عابد از روی آب رد شد ، ناگهان ديد كه آن مهمان هم از روی آب عبور كرد!
پیرمرد تعجب کرد ومهمان را احترام کرد و به منزلش برد.
🔹️صبح روزبعد حضرت به عابد فرمودند: دعايی كن كه من آمين بگويم.
🎤 پيرمرد درد دلش باز شد و خطاب به حضرت گفت:چه دعايی بكنم!؟ دعای من مستجاب نميشود! سیوپنج سال است حاجتی دارم اما مستجاب نمیشود!
✏ حضرت پرسیدند حاجتت چیست؟
عابد پاسخ داد سی وپنج سال است از خدا ديدار ابراهيم خليل را ميخواهم اما مستجاب نميشود!
🎤حضرت فرمودند: ابراهيم خليل من هستم!
📍گاهی در مستجاب نشدن حاجات اسراری است…
⏰ ۳۵ سال آه ونالههای عابد باعث شده بود
چنان مقامی پیدا کند که از روی آب رد شود!
تا میتوانیم به درگاه خدا دعا کنیم و نتیجه
را به او واگذاریم…
#تلنگر
📡به کانال #پا_به_پای_شهدا بپیوندید :
🆔️ eitaa.com/shohadapabepa