eitaa logo
شهدایۍ🌹
361 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
133 فایل
مقام معظــم رهبرے: امروزهـ زندهـ نگہ داشتن یاد و خاطره شہدا ڪمتــر از شہادٺ نیسٺ❤🌱 با‌من‌حرف‌بزن‌هم‌سنگرے @shohaday110 کانال مهدوی ما: @Akharinkhorshid تبادݪ↓ 🌹 @ABO_GOOMNAM_314 🌹 @gomnom_110 +ڪݒے؟ _باذکࢪصݪواٺ بࢪاے ظهوࢪ آزادھ(:🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
من‌یڪ‌پسࢪمـ آماده‌امر‌رهبریمـ...💛 بااذن‌رهبرهمه‌سربندا‌بستست🙃💕 میگن‌یه‌معلم‌ازدانش‌آموزش‌میپرسه برای‌پیروزشدنِ‌مادرمقابل‌دشمن چندتاراه‌بایدرفت؟! دانش‌آموز‌سرشو‌بالامیگیره‌وجواب‌میده؛ دوتاراه!! ۱.فرمانِ‌سیدعلے❤️ ۲.سربندِیازهرا😎 ‌بــہ‌مــآ‌بــپــیـونـ‌‌‌ـدیــد‌🙃🌼✨ ❥‌"✿°↷ |🌻| @shohaday_110
من‌یڪ‌دخترم... ڪه‌شهادت‌راازمادرم‌زهرا(س) وشجاعت‌راازدخترکی‌سه‌سالہ آموختم... لازم‌شود... اللہ‌اڪبرگویان♥️ اسلحہ‌بہ‌دست‌میگیرم هرچہ‌باشد‌ازنسلِ‌زینبم🙃💕 ‌بــہ‌مــآ‌بــپــیـونـ‌‌‌ـدیــد‌🙃🌼✨ ❥‌"✿°↷ |🌻| @shohaday_110
14.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بہ یاد غروب غم انگیز فکہ غروب مدینہ،غروباےمکہ💔 غروب دوڪوهہ،غروب شلمچہ غروبےکہ خورشیدگرفتہ تو کوچہ 🥀 @shohaday_110
شهدایۍ🌹
🔺شهادت یک مرزبان دیگر در درگیری با گروهک‌های تروریستی 🔹گروهبان یکم میلاد صیادی از هنگ‌مرزی زیوه شب گذشته در درگیری با گروه تروریستی پ ک ک به شهادت رسید 💔 🍂 @shohaday_110
6.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علے امام مݩ اسٺ و منم غلام علے🌱 هزار جاݩ گرامے بوَد فداے علے🌱 @shohaday_110
🦋🍃 ‌سلام‌ٌ‌‌ورحمت‌ خدمتِ شمآ☺️✋ مبارڪ دلتون💓🍃 ان شاالله نگاھ منجلے مولاعلے بدرقه‌ی راھ و زندگیتون باشه❤️ و حاجتروایےتون به دستِ کرمشون‌امضابشه. بنده؛ حقیرتراز اونے هستم ڪه حرفے بزنم؛ اما مسدع‌شدم‌ تا‌این‌روزِ‌عیدی باب‌حلالیتٌ‌‌به‌دلاتون‌واکنم و هرخوبےوبدےوهست‌ونیستےبوده حلالم بفرمایید و متقابلا همچنین.🙂🌸 به قول معروف،‌ [مگه چقدر شیعه‌ی‌علے(ع) هست تو این دنیا، که بخواییم از هم دلخور باشیم؟!] ﴿اَلْحَمْدُلِلَّهِ‌الَّذِی‌جَعَلَنَا‌مِنَ‌الْمُتَمَسِّکِینَ‌ بِوِلاَیَةِأَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ‌وَ‌الْأَئِمَّةِ‌عَلَیْهِمُ‌السَّلاَمُ‌‌﴾ ‌ -الحمدالله‌علےڪل‌حال🙃✨ ؏خیر 🌸🍃 @shohaday_110 🦋🍃
غدیرےام یعنے مطیع امر ولایٺ فقیہ هسٺم... :)🌱 ما حزب اللہۍها مخلص آقا آسد علے هم هسٺیم🙃 @shohaday_110
شهدایۍ🌹
🌹🌹 گفتم حسین دارم‌ از استرس‌ می‌میرم،😬 گفت‌: یه ‌ذکر بهت‌ میگم‌ هر بار گیر کردی ‌بگو، من ‌خیلی ‌قبولش ‌دارم😌: گره‌ی کار منم‌ همین ‌باز کرد (آخه ‌خودشم‌ به سختی ‌اجازه‌ی ‌خروج ‌گرفت) گفتم: باشه ‌داداش ‌بگو، گفت: تسبیح ‌داری؟ گفتم: آره، گفت: بگو "الهی ‌بالرقیه ‌سلام ‌الله ‌علیها"😢 حتما ‌سه سـاله ی‌ ارباب ‌نظر میکنه، منتظرتم و قطع‌ کردم‌ چشممو بستم‌‌ شروع‌ کردم: الهی ‌بالرقیه ‌سلام‌الله‌علیها الهی ‌بالرقیه‌ سلام‌الله‌علیها ۱۰تا‌ نگفتم ‌که ‌‌یهو گفتن: این ‌پنج ‌نفر آخرین ‌لیسته؛ بقیه‌اش ‌فردا، توجه نکردم‌ همینجور ‌ذکر می‌گفتم که ‌یهو اسمم ‌رو خوندن، بغضم ‌ترکید با گریه ‌رفتم‌ سمت ‌خونه حاضر‌شم، وقتی حسین رو دیدم ‌گفتم: درست ‌شد، اشک ‌تو چشمش ‌حلقه ‌زد‌ و گفت: "الهی ‌بالرقیه‌ سلام‌ الله ‌علیها"😭 🌹 🌹 @shohaday_110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این گام هماݩ گام جہانے شدݩ ماسٺ پایاڹ ستم کارے از ایݩ صفحہ دنیاسټ 💪🏻🇮🇷 @shohaday_110
هدایت شده از شهدایۍ🌹
پیام همسر محترم مربوط بہ سالگرد شہادٺ شہید ‌بسم رب الشہدا والصدیقیݩ 🌷🌷🌷🌷🌷‌ 🌹یک: سه سال گذشت؛ یعنی بیش از هزار روز، ساعت و ثانیه اش را حساب نکردم که زمان شرمنده نشود. یعنی هزار روز است که روضه خوان شده ام؛ مثل ام البنین که روز عاشورا در کربلا نبود، اما هر روز از داغ عزیزش جان داد. تصور کردم، ترسیم کردم، گفتم و شنیدم و گریستم.... غم نبودنت یک طرف و غصه اسارتت یک طرف. داغ شهادتت که همیشه تازه، تازه است.... بماند. نیامده ام که روضه خوانی کنم. مقتل خوانی هم نیست. روز عید است و شادباش که اگر بودی، این ساعات را فقط با نام علی و یاد علی میگذراندی. 🌹دو: خواندم، شهید محسن حججی. خشکم زد. مات و مبهوت مانده‌ بودم.با گوشه چشم دوباره نگاه کردم، قلبم آرام شد، خیالم راحت شد. روی سنگ قبر نوشته بود شهید محسن حجتی. تازه عروس بودم اما غم نبودنش از همان روزها به دلم نشست. حتی فکرش را هم نمی خواستم بکنم، روزی بروم سر مزار شهیدی که رویش نوشته شده، شهید محسن حججی. 🌹سه: سال 94؛ از سوریه که برگشت تب و تاب رفتن از سرش نیفتاد. دیگر محسن قبل نبود، دنیا برایش تنگ بود. سخت بود، حق هم داشت دوستانش شهید شده بودند و آن لحظات را دیده بود. جامانده بود، فقط میخواست برود. به هر دری زد که رفتنش جور شود. 🌹چهار: میگفت:"عدد یازده، عدد شانس من هست؛ یازده آبان به یکدیگر مَحرم شدیم. فرزندمان ساعت 11 شب به دنیا آمد. در لیست اسامی گردان، اسم من نفر یازدهم است." به شانس خودش همیشه فکر میکرد؛ سر مزار شهدا دست خالی نمیرفتیم، شکلات هم که میخرید یازده شکلات روی مزارشان میگذاشت. برای پارک ماشین هم جدول شماره یازده را انتخاب میکرد...ترس از دست دادن و نداشتن محسن را عدد یازده به جان من انداخت، وقتی که گفت دلم میخواهد یازدهمین شهید لشگر باشم. 🌹پنج: پاتوق هر شب مان، مزار شهید علیرضا نوری بود. گفت:" ببین چقدر قشنگ هست پرچم روی مزار علیرضا. فرق بین ماندن و رفتن در همین است. بمانی میروی، ولی شهید که بشوی تو را میبرند. برکت ها دارد این رفتن، مثل همین پرچم روی مزار. اسم خدا تبرک دارد، برکت دارد. " 🌹شش: قبر خالی بود؛ گفتم:"دلم میخواهد بروم داخل قبر." از من اصرار بود و از محسن انکار. گفت:" شب هست، شاید بترسی." چشم از قبر برنمیداشتم. یکی دومتر بیشتر نبود، اما برای من بلندترین پرتگاه بود. نشستم همان جا، بالای قبر خالی. گریه میکردم به حال خودم و محسن، به اینکه عاقبت ما چه میشود. آرام که شدم، گفتم:" محسن، شهید بشو. فقط نمیر. لیاقت تو، شهادت هست." 🌹هفت: چند روزی برای زیارت رفته بودیم مشهد. از هر فرصتی برای حرم رفتن استفاده می کرد. یک ختم قرآن هدیه کرد به حضرت، به نیت گره گشایی کارش. گره اش هم باز شد. شب قدر بود، مادرش راضی شد به رفتن محسن. رفتن تقدیری بود که در آخرین زیارت و در شب های قدر برایش نوشته شد. 🌹هشت: پانزدهم مرداد ساعت دوازده شب بود زنگ زد. گفت:" اگر برای روز عرفه نیامدم، بعد از دهه محرم پیش تان هستم. دل تنگ تان شده ام. میخواهم صدای علی را بشنوم." از خنده های علی ذوق میکرد و قربان صدقه اش میرفت. آخرین تماس محسن بود. 🌹نه: عکس و فیلم های پخش شده نه فتوشاپ بود، نه تصویر سازی. هجدهم مرداد سال 96؛ تجسم آن لحظات را بعد از 1400سال نمیتوانستم بکنم. اقتدار و صلابت نگاه محسن در دستان مردک ملعون، همان هیهات من الذله بود...حرف همه بچه های انقلابی این بود؛ رهسپاریم با ولایت تا شهادت. من ماندم و خبرهایی که نصفه، نیمه برایم می آورند. چنگ به قلبم میزد. گرسنه بود. تشنه بود. دستش... پهلو....سر... اربا اربا. چه شد و چه نشد...بماند، امروز عید است. شما هم از مصیبت و اشک چشم ما خسته میشوید. 🌹ده: از خواب پریدم. ساعت سه شب بود. آنلاین شدم، نوشته بودند شهید بی سر، شهادتت مبارک. پدر و مادرم را صدا زدم. گفتم:" بیدار شوید. محسنم شهید شد." 🌹یازده: محسن آمد... خبر بازگشت پیکرش روز عرفه رسید و خودش هم دهه اول محرم. عجب محرمی بود اون سال... پرچم حسین را که روی سرمان کشیدند، آرام شدیم. خداحافظی با آن عظمت سلامی دوباره میخواهد. محسن جان من آمده ام تا سلام بدهم. سلام بر تو و سلام بر اربابت. گفتی میروی، اما میخواهی برای امام زمان هم شهید بشوی. مومن سر قولت باش، منتظرم بیایی و دوباره شهید بشوی. اللهم عجل لولیک الفرج 🌸پ.ن: ببخش آقا جان، بضاعت مان در همین حد است، دست هایمان خالی است. فقط میتوانیم بگوییم ذکر علی عبادت است. قولش را امام بهمان داده است: هر که فضائل علی را بگوید، ببیند و بشنود، گناه زبان و چشم و گوش اش بخشیده میشود. الحمدلله که مهرت در قلبمان تپیده است.‌ ‌ @shohaday_110