#سلام_امام_زمانم 🖤
🥀از ما زمینیان به شما آسمان ، سلام
مولای دلشکسته، امام زمان سلام...
🥀این روزها هزار و دو چندان شکسته ای
حالا کجای روضهی مادر نشسته ای؟...
🏴سلام بر تو ای مولایی که خدا و خلق خدا در انتظار قیام تو اند.
سلام بر تو و بر آن روزیکه انتقام حرمت شکسته مادر را خواهی ستاند.🥀
#امام_زمان
#فاطمیه
#صبحدم
ای بتول پاک سلام، قلب چاک چاک سلام
حاصل جوانی علی، ماه ارغوانی علی
لحظهای درنگ کن بمان، وقت ناتوانی علی
بی تو سر بلند میکنند دشمنان جانی علی
بی تو سجده میکند به خاک، روح آسمانی علی
می نویسم با چشم گریان می نویسم
عالم فدای چادر خاکی تو، عالم فدای ناله های شب و روز تو...
و جان ناقابل من، فدای مهربانی تو که بی شک به من ناقابل هم خواهد رسید.
مرا دریاب که بی مهر تو هیچ هستم. السلام علیکِ یا فاطمه الزهرا (سلام الله علیها)...
🍀🍀😞😭😭😔🍀🍀
#صبحتون_بخیر
#فاطمیه
#سلام
┄┅┅┅┅❀💟❀┅┅┅┅┄
🌹🌹تشییع شهدای گمنام🌹🌹
🔶{همراهی ۲۰۰ پیکر انسان های پاک و وصال یافتگان قرب الهی}🔶
🇮🇷سه شنبه ازساعت ۸ صبح تاحدود ساعت ۲ عصر🇮🇷
🔹مراسم ازمقابل دانشگاه تهران خ انقلاب شروع
🔹بسمت معراج شهدا (خیابان خیام – بالاتر از چهارراه گلوبندک – ضلع جنوبی پارک شهر – خیابان بهشت – کوچه معراج)
⬅️✅✅🌷🌷🌷ازساعت ۸ صبح تا ساعت ۲ عصر ،خودتون رو به این قاقله عشق برسونید🌷🌷🌷✅✅➡️
✅✅جوانان عزیز این شهدا بیش از ۳۰ سال در بیابان ها صبرکردند تا مابزرگ شویم که درتشییع شان شرکت کنیم🌷🌷
Mahmoud Karimi - Gole Chadore Goldaret.mp3
3.4M
#محمود_کریمی
#گل_چادر_گلدارت
پر تب و تابه دل بیقرارم
اگه تو بری زهرا جان کسی رو ندارم"
@shohaday_gommnam
https://eitaabot.ir/counter/x18gh
ختم #صلوات هدیه به حضرت زهرا سلام الله علیها👆
🥀 شهدای دو قلوی پرورشگاهی که پدر و مادر نداشتند ولی غیرت داشتند
🔹️ ثاقب و ثابت شهابی نشاط، دوقلوهایی بودند که سال ۱۳۴۳ داخل سبدی در کنار یک شیرخوارگاه رها میشوند.
◇ شهیدان «ثاقب و ثابت شهابی نشاط» دوقلوهای پرورشگاهی بهزیستی در دهه چهل، قصه غریبی دارند که حتی در میانه مستندها و کتابهای مطرح زندگینامه شهدا مهجور ماندهاست.
◇ غریبتر اینکه نام "ثابت" به واسطه پرورشگاهی بودن و قوانین خاص آن زمان، در پیچ و خمهای اداری بنیاد شهید این جانباز شیمیایی دفاع مقدس حتی به عنوان شهید دفاع مقدس ثبت نشده است.
◇ سال ۶۲ این دو بردار به عنوان امدادگر به همراه ۱۲ نفر دیگر از جوان هم پرورشگاهی وارد مناطق عملیاتی شدند.
◇ وقتی به آنها گفتند که شما که پدر و مادر ندارید و پرورشگاهی هستید برای چی آمدهاید جبهه؟ گفتند: ما پدر و مادر نداریم؛ شرف که داریم، غیرت که داریم.
◇ این دو برادر تا روز آخر جنگ حضور داشتند و بارها مجروح شدند و سرانجام ثاقب سال ۱۳۷۷ در اثر استنشاق گازهای شیمیایی شهید شده و ثابت هم به همین شکل در سال ۱۳۸۵ بعد از تحمل رنجهای بسیار به شهادت رسید.
◇ جالب بود که این دو بعد از جنگ در پرورشگاه هم حضور داشتند و به بچههای بی سرپرست خدمت میکردند.
#شهداراباصلوات_یادکنیم
#السلام_علی_المهدی
@shohaday_gommnam
هدایت شده از شــهـیـد نــوروزے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خرده روایت توسل
ماجرای تفحص مصطفی
سه شنبه های شهادت
#فاطمیه
#امامزمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
@shahid_nourozi
هدایت شده از شــهـیـد نــوروزے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهسته میروی و
همراه خود جان
مرا میبری با خود..!🙂
شهید مجاهد مصطفی نوروزی
#فاطمیه
#امامزمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
@shahid_nourozi
•ڪاڹاݪ شھداےگمناݦ•🇵🇸
#اسمتومصطفاست
#قسمت_نود
نزدیکی های حسن آباد تسبیحت را درآوردی و استخاره پشت استخاره: «چی کار می کنی آقامصطفی؟ تصادف می کنی ها!» ۔ میای بریم مشهد؟ خوب اومد! -مشهد؟ اونم حالا؟ انگار خبر نداری دو روز دیگه عروسی سجاده، هنوز لباسم رو پرونکردم! . اما امام ما رو طلبیده، سه بار گرفتم، هرسه بار خوب اومد! به بزرگراه آزادگان که رسیدیم، به جای اینکه به طرف شهریار بپیچی پیچیدی طرف اتوبان امام رضا اسلام و رفتی به طرف مشهد، یک شب انجا ماندیم، صبح رفتیم زیارت و چرخی در مشهد زدیم و دوباره حرکت به سوی تهران، هرجا صدای اذان می شنیدی، می ایستادی برای نماز، نرسیده به آزادی، بزرگراه فتح، پارک المهدی نگه داشتی و صندلی ات را عقب دادی و خوابیدی، هرچه گفتم دو قدم مونده به خونه،گفتی :((نای حرکت ندارم، نذار مسافر امام رضا تلف شه.))
وقتی چیزی را میخواستی، کسی نمیتوانست رای تورا بزند. پشت فرمان خوابت برد و من بچه به بغل پلک نزدم. همان طور که نگاهت میکردم، سعی میکردم حدس بزنم داری چه خواب خوشی میبینی که گوشه لبت اینطور لبخند پر پر میزند.
جنگ در سوریه مدت ها بود که شروع شده بود و این حال تورا بد میکرد.
حالا ذهنت از استخر داری و برنج فروشی و رفتن به پایگاه و درس و مشق رفته بود سراغ سوریه.
_باید هر طور شده برم پدر تکفیریا و داعش رو در بیارم!
نگرانت بودم. از این فکر تازه، از این خیره شدن به اخبار تلویزیون ، از این عشقی که ممکن بود بال و پرت را بسوزاند. زمزمه هایت شروع شد...
#اسمتومصطفاست
#قسمت_نود_و_یک
(سمیه با یک نفرازاهالی شهر ری آشناشده ام که درسوریه برای رزمنده هاغذا تدارک میبینه. میخوام همراش برم)
_یعنی میخوای بری غذادرست کنی؟تویک نیمرو بلدنیستی درست کنی آقامصطفی!
_بحث غذا درست کردن نیست،بحث رفتنه!
_نمیفهمم،میخوای بری بجنگی؟
نه بابا!همین که توی آشپزخونه باشم،بالای سر آشپزوآشپزخونه.
_من که سردرنمیارم.حالا واقعاتصمیمت روگرفتی؟
_تصمیم مراگرفته و ول نمیکنه!
_از حالادلشوره به جونم انداختی آقا مصطفی!وای خداچیکارکنم؟
_هیچ کاری نکن،فقط بخواه که رفتن من هر چه زودتردرست بشه!
هنوزدراندیشه مینشستیم
همان آپارتمان ۵۹متری
برای رفتن به هیئت می آمدیم کهنز منزل آقای حاج نصیری.خانه سه طبقه بود
طبقه سوم خودشان مینشستند،طبقه اول حسینیه ای برای اقایون بود و طبقه وسط را هم بعد از رفتن مستاجر به هیئت خانم ها اختصاص داده بودند.پیش از سفرت به سوریه، رفتیم آنجا.طبقه دوم رافرش کرده و پشتی گذاشته و بخاری روشن کرده بودند برای خانم ها. بعد از پایان مراسم، خانم حاج آقا گفت:(مستاجرمون رو جواب کردیم ، اگه مستاجرخوب میشناسین معرفی کنین)
_شرطتون چیه؟
_ماهواره نداشته باشن و با هیئتم مشکلی نداشته باشن.
برای رفتن به سوریه ۱۵میلیون گرو گذاشته بودی.
آنرا از دایی ات قرض کرده بودی و حالا دستت خالی بود، اما با آقای حاج نصیری صحبت کردی. گفت:(رهن کامل اینجا بالاست ، اما شما پانزده میلیون بده با اجاره ای مختصر،فقط ماهواره نباشه!)
خندیدی..
#اسمتومصطفاست
#قسمت_نود_و_دو
خندیدی:((حاج آقا ما که بدون ماهواره نمیتونیم زندگی کنیم!))
_جسارت نباشه پسرم، ولی مستاجر قبلی توری رو سوراخ کرده بود و سیم ماهواره رد کرده بود.
_پس این سوراخا رو نگیرید تا دوباره توری رو سوراخ نکنیم!
حاج آقا گفت:((شما مثه پسرم هستی،اگه بیاین اینجا خیالم راحت میشه.))
از همان جا رفتیم منزل پدرت. دیر وقت بود . بعد از کمی صحبت گفتی:((خانه حاج آقا نصیری رو دیدیم و پسندیدیم.))
_اگه خوبه،معامله کنید !
کمی مکث کردی:((نه بابا همین جا که نشستیم خوبه!))
_اگه مشکلت پوله، به شما قرض میدم!
هم آدم مغروری بودی هم صاحب عزت نفس،ولی بالاخره قبول کردی از پدرت قرض بگیری و قرارداد خانه را بستیم. خانه نه پرده داشت نه وسایل اندک ما آنجا را پر میکرد،اما تو مدام دل داری ام میدادی.
_یه موقع فکر و خیال نکنی ها! همه این وسایل رو میخرم برات.
بخاری جهیزیه ام را که طرح شومینه ای بود،همان سال اول ازدواجمان که هوا گرم شد بردی حسینیه و دیگر نیاوردی. سال بعد که هوا سرد شده بود مجبور شدیم پنج شعله گاز را روشن و خاموش کنیم.
مدتی هم از خواهرت بخاری کوچکی قرض کردیم تا اینکه در خانه جدید،پدرت به عنوان چشم روشنی برایمان یک بخاری خرید.
یک فرش شش متری هم که مال بابابزرگ بود،مامانم به ما داد و باقی اش را هم با وسایل خودمان پر کردیم.
@shohaday_gommnam
🍃🌸 #دعای_فرج 🌸🍃
🌷 #شهید_ابراهیم_هادی 🌷
🌹بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیم 🌹
إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَهَ السَّاعَهَ السَّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین🍃
دانلود+دعای+توسل+مهدی+سماواتی+++متن.mp3
10.19M
قرار چهارشنبه شب هامون
دعای توسل
التماس دعا
🌺🌺
تاحالاشده...
مادرتشبتاصبحهۍگریہبکنه!
هۍگریہبکنہ "💔
بعدیهووسطاینگریہهاازدردنالہبکنہ:)
میخوادبلندبشہ...
ازدستشکمکبگیره!!!
یهوازدردبازونتونہخودشوکنترلبکنہ..
بخورهزمین!؟💔
#یازهرا 🖤😭😭
شبتون زهرایی
شبکه یک همین الان
فوقالعادس
سخنرانی حاج آقا عالی درمورد زن زندگی ازادی👌