یه شب دلم گرفته بود از دوری صاحب زمان...🌹🍃 🎤:کربلایی مجتبی رمضانی

سلام و عرض ادب خدمت اعضا عزیز از همه ی شما دوستان ملتمسانه خواهشمندم برای شفای یکی از دوستانم دعا بفرمایید با ذکر صلوات و حمد شفا حال ایشان اصلا مناسب نیست 😔 و خیلی ملتمس دعا هستند 🙏

🔶 رفراندوم در ترکیه برای حجاب؟!! درست در روزهایی که زنان ایران را وادار میکنند حجاب از سرشان بردارند، دولت ترکیه درحال برگزاری رفراندوم برای قانونی کردن حجاب است! حجاب تا سال 2013 در ترکیه ممنوع بود و حالا با گسترش حجاب، دختران و زنان مسلمان میخواهند حجاب در مراکز دولتی قانونی و رسمی شود باید به دختران و زنان ایران گفت، راهی که تو قرار است بروی زنان ترکیه دارند برمیگردند عزیزم.. #ایران #ترکیه #حجاب #زنان #دختر @shohaday_gommnam

طریقه خواندن نمــــــــــــــــــــاز آیــــــــــات ببینید جالبه @shohaday_gommnam

🌓کیفیت نماز آیات برای کسانی که بلد نیستن 🤲آموزش خواندن نماز آیات در کمتر از دو دقیقه 👈🏻برای دیگران ارسال کنید. @shohaday_gommnam

🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 #رمان_عارفانه ❣ 💫شهید احمدعلی نیری💫 #قسمت_هفتاد_و_ششم صبحانه فانوسی بعد از مدتی حضور در دوکوهه اعلام شد که گردان سلمان برای پدافندی به منطقه مهران اعزام می شود. خوب به یاد دارم که هفتم دی ماه 64 به منطقه سنگ شکن در اطراف مهران رفتیم. شبانه جایگزین یک گردان دیگر شدیم.منو احمد آقا و علی طلایی و چند نفر دیگر در سنگر بودیم.یادم هست که احمد آقا از همان روز اول کار خودسازی خود را بیشتر کرد. او بعد از نماز شب به سراغ بچه ها می آمد.خیلی ارام بچه ها را برای نماز صبح صدا میکرد. احمد آقا می رفت بالای سر بچه ها و با ماساژ دادن شانه های رفقا با ملایمت میگفت فلانی،بیدار می شی؟موقع نماز صبح شده. بعضی از بچه ها با اینکه بیدار بودند از قصد خودشان را به خواب میزدند تا احمد اقا شانه آن ها را ماساژ بدهد! 🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹 🔶 ادامه_دارد ...↪ #قسمت_هفتاد_و_هفتم #ادامه_قسمت_قبل توی سنگر نشسته بودیم.یکدفعه صدای مهیب انفجار امد.پریدیم بیرون. یک گلوله توپ مستقیم به اطراف سنگر ما اصابت کرده بود. گفتم بچه ها نکنه دشمن میخواد بیاد جلو؟؟ در اطراف سنگر ما و بر روی یک بلندی،سنگر کوچکی قرار داشت که برای دیده بانی استفاده میشد.مسئول دسته ما به همراه دو نفر دیگر دویدند به سمت سنگر دیده بانی. احمد آقا که معمولا انسان کم حرفی بود و ارام حرف میزد. یکباره فریاد زد:بایستید.نرید اونجا!! هر سه نفر سر جای خود ایستادند! احمد آقا سرش را به اهستگی پایین اورد. همه با تعجب به هم نگاه میکردیم! این چه حرفی بود که احمد آقا زد؟چرا داد زد؟؟! یکباره صدای اتفجار مهیبی امد.همه خوابیدند روی زمین! وقتی گرد و خاک ها فرونشست به محل انفجار نگاه کردیم.از سنگر کوچک دیده بانی هیچ چیزی باقی نمانده بود! 🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹 🔶 ادامه_دارد ↪ منتظرتونیم 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖ @shohaday_gommnam

سلام‌ڪربلایـےجان❤️‌برید‌عڪس‌منوپسندکنید ڪانال‌بین‌الحرمین(پیامرسان‌بلہ) ble.ir/join/YTBhOTc1ZD