دلتنگڪهمیشویم...
تنھاپناھمان
عڪسهاےتوست!
چقدرخوب
نگاهمانمیڪنے :)♥️🌿
#برادر_شھیدم 🌻
روزتان مزین به عنایات #شهدا🤲☘
سلام و صبح و عاقبتمون شهدایی 🕊️
🌸🕊️🌸
سه گیگ اینترنت رایگان یڪ روزه همراه اول بمناسبت برد ایران با شماره گیرے کد دستورے زیر:
🌸✨🌸✨🌸
*2022*33#
🌸✨🌸✨🌸
12-maddahi.581.mp3
2.44M
من زینبم
قیام میکنم
برسم شام کار رو تمام میکنم
خواب و به چشم عدو حرامممم میکنم
👌👌👌🌹🌹🌹
@shohaday_gommnam
#پویش_تغیر_پروفایل
😍 بچّه های تیم ملّی حسابی دل مردمو شاد کردن...
✅به کوری چشم کسانی که نمیخوان شادی مردمو ببینن و نمیخوان این پرچم بالا بمونه ؛ همه باهم برای نشان دادن اتّحاد ؛ پروفایل خود را به یکی از تصاویر بالا مزیّن میکنیم!✌️
🔁 این پستو حتماََ نشر بدید 😉
#برای_ایران #جام_جهانی
🌿
✅دوستی دختر و پسر
https://paki313.com/%d8%af%d9%88%d8%b3%d8%aa%db%8c-%d8%af%d8%ae%d8%aa%d8%b1-%d9%88-%d9%be%d8%b3%d8%b1-3/
🔺اگر کسی سراغ دارید که به دوستی
مبتلا هست این لینک بهش نشون بدید
#برای_ایران
#جام_جهانی
#لبیک_یا_خامنه_ای
9.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽|• حتما ببینید
🌹 برای دخترهایِ گلِ مذهبی👌👌👌
ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ📻🌿''
@shohaday_gommnam
•ڪاڹاݪ شھداےگمناݦ•🇵🇸
#اسمتومصطفاست
#قسمت_پانزدهم
از مشهد که آمدیم ایام فاطمیه شروع شده بود.از قم استادی را به خانه مان دعوت کردیم که مُبلغ خارج از کشور بود. در این ایام گاه تا هشتصد نفر را در پایگاه غذا میدادیم. رییس پایگاه بودن در سن و سالی که داشتم کار کوچکی نبود. اما چون عاشق کارم بودم،هم به درس و حوزه میرسیدم هم به پایگاه.
روزی یکی از بچه های پایگاه گفت:((خبر داری چیشده؟؟))
_نه چیشده؟
یه نفر از پایگاه برادران نیمه شب جمعی از پسرارو میبره توی یکی از کوچه های حاشیه منطقه تیر اندازی میکنن،بعدم میبردشون غسالخونه!
خبر را که شنیدم افتادم دنبال جمع کردن اطلاعات.چه کسی، کجا و چرا؟
همه را روی کاغذ اوردن.وقتش بود تا مسئول این کار گوشمالی داده شود.
گزارش را که،رد کردم شنیدم برادران پایگاه در به در دنبال کسی هستند که گزارش کرده.
آن روز ها حوزه برادران طبقه بالای حوزه خواهران بود.
#اسمتومصطفاست #قسمت_شانزدهم
چند نفری آمدند به پرس و جو تا بفهمند چه کسی این کار را کرده.چه کسی بوده که علیه مصطفی صدرزاده گزارش داده .اما ما هم راهش را بلد بودیم! راه مخفی کاری و ندادن اطلاعات را !
بعد ها که ازدواج کردیم در چشمانم نگاه کردی و پرسیدی:((تو میدونی خبر شلیک شبانه رو کی داده بود؟))
نگاهت کردم و گفتم:((ناراحت نمیشی بگم؟))
_نه به جان تو!
_من بودم!
دهانت از تعجب باز ماند :((نه!))
_بله!
به سرفه افتادی:((ببخش من رو،اون روزا کلی به کسی که مارو لو داده بود،فحش دادم!))
_یادت رفته چی کار کرده بودین؟سه شب پشت سر هم سروصدا راه انداخته بودین،اونم چه جور ! ضمن اینکه شنیدم بعد از اونم بچه هارو برده بودی بهشت رضوان روی سنگ مرده شور خونه خوابونده بودی.
خندیدی،از همان خنده های نمکین معصومانه:((چقدر بد و بیراه نثارت کردم عزیز،بی اونکه بدونم کی هستی! یقه مسئول اطلاعات رو چسبیده بودم تا بگه چه کسی گزارش داده. وقتی گفت یه خواهر ،تعجب کردم!))
@shohaday_gommnam