⚠️تلنگــــر
عزیزےنقلمےڪرد:
👈در خواب امام زمان (عج) را دیدم.... ڪہ با دستان مبارڪشان شانہ هایم گرفتہ و فرمودند:
☝️از #جوانیت استفاده ڪن.
از خواب ڪہ بیدار شدم،
بسیار فڪر ڪردم 🤔ڪہ چگونہ مےتوانم از جوانیم استفاده ڪنم⁉️
🏴 ایام #محرم💚🍃 بود و شب رفتم هیئت.
روحانے هیئت در بین سخنانشان گفت:
🔴 جوانان از زمان جوانیتان استفاده ڪنید،👌
کہ یڪے از بهترین استفاده از جوانے
🌟 #خواندنزیارتعاشورا ❣
در هر روز است.
✋ بنده متوجه شدم ڪہ منظور حضرت خواندن هر روزه ے زیارت عاشورا است.
fadaeian-haftegi941213 (4).mp3
5.63M
پاشو برای حیدرت نفس بزن😭
🎙سید رضا نریمانی
زیبا وسوزناک 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلمینی...
انا علی بن ابی طالب..
دختر عمو..
یکم باهام حرف بزن...
رو تو ازم نگیر
@stikersaze
•
"والسِّنَةُ عَنْ ظُلامَتی؟!"
آیا در این ظلمی که به من شده خوابتان برده؟!
| خطبه فدکیه |
Mehdi Rasooli - Sobhe Rooze 3shanbe (128).mp3
3.24M
دیدم انگار توی این شهر ...
هیچکی عین خیالش نیست......
انگار نه انگار دیروز همین جا یکی خورد به دیوار....😭💔😔
@stikersaze
هدایت شده از فانوس
🌙خوشبَختِےیَعنے؛
جلوےامـامزمانت
وایسےوبگے:
آخَرینگنٖاهَمویٖادَمنمیاد.
[@semnan_hadi]
•ڪاڹاݪ شھداےگمناݦ•🇵🇸
✨..
#داستانانار
روزی #حضرتزهرا علیها السلام بیمار و بستری شد. علی علیه السلام به بالین او آمد فرمود: زهرا جان! چه میل داری تا برایت فراهم کنم؟ گفت: من از شما چیزی نمیخواهم. حضرت علی علیه السلام اصرار کرد. فاطمه علیها السلام گفت: ای پسر عمو! پدرم به من سفارش کرده که هرگز چیزی از شوهرت در خواست نکن، مبادا تهیه آن برایش مشکل باشد و در برابر در خواست تو شرمنده شود. علی علیه السلام فرمود: ای فاطمه! به حق من، هر چه میل داری بگو تا برایت آماده کنم. فاطمه علیها السلام گفت: اکنون که من را سوگند دادی می گویم. اگر اناری برایم فراهم کنی خوب است. حضرت علی علیه السلام برخاست و برای فراهم نمودن انار از منزل بیرون رفت. در راه با چند نفر از مسلمانان روبرو شد و از آنها پرسید: انار در کجا پیدا می شود؟ آنها گفتند: یا علی! فصل انار گذشته، ولی چند روز قبل شمعون یهودی چند انار از طائف آورده بود. حضرت به در خانه شمعون رفت. شمعون وقتی که چشمش به علی علیه السلام افتاد علت آمدن آن حضرت را پرسید؟ علی علیه السلام ماجرا را گفت و افزود که برای خریداری انار آمدهام. شمعون گفت: چیزی از انارها باقی نمانده است همه را فروختهام. همسر شمعون پشت در بود و سخن آنها را می شنید، به شوهرش گفت: من یک انار برای خودم برداشته بودم و در زیر برگها پنهان کردم. آنگاه رفت و انار را آورد و به حضرت علی علیه السلام داد. آن حضرت چهار درهم به شمعون داد. او گفت: قیمتش، نیم درهم است. امام فرمود: همسرت این انار را برای خود ذخیره کرده بود تا روزی از آن نفع بیشتری ببرد. نیم در هم مال خودت و سه درهم و نیم هم مال همسرت. آن حضرت در برگشت به طرف منزل، صدای ناله درماندهای را شنید، به دنبال صدا رفت، دید مردی غریب و بیمار و نابینایی در خرابهای بدون سرپرست و غذا روی زمین خوابیده است، حضرت جلو رفت و سرش را به دامن گرفت و از او پرسید: تو کیستی؟ از کدام قبیلهای؟ چند روز است که در اینجا افتادهای؟ گفت: ای جوان صالح! من از اهالی مدائن (ایران) میباشم، در آنجا قرض زیادی داشتم. ناگزیر سوار بر کشتی شدم و با خود گفتم خود را به مولایم امیرمؤمنان می رسانم شاید آن حضرت کمکی به من کند و قرضهایم را ادا نماید - جوان نمی دانست که سرش بر دامن علی علیه السلام است - امام فرمود: من یک انار برای بیمار عزیزم می برم، ولی تو را محروم نمیکنم و نصفش را به تو می دهم. حضرت انار را دو نصف کرده و نصف آن را کم کم در دهان آن جوان میگذاشت تا تمام شد. جوان گفت: اگر مرحمت فرمایی نصف دیگرش را نیز به من بخورانی، چه بسا حال من خوب شود! علی علیه السلام نیم دیگر انار را نیز کم کم به او خوراند تا تمام شد. آنگاه حضرت بعد از خداحافظی با آن جوان بیمار به سوی خانه حرکت کرد. در حالی که از شدت حیا غرق در فکر بود به در خانه رسید، ولی حیا کرد وارد خانه شود. از شکاف در به درون خانه نگاهی کرد تا ببیند فاطمه علیها السلام خواب است یا بیدار. مشاهده کرد فاطمه علیها السلام تکیه کرده و طبقی از انار پیش روی اوست و میل میفرماید، حضرت بسیار خوشحال وارد خانه شد، متوجه شد که این انار مربوط به این دنیا نیست. پرسید: فاطمه جان! این انار را چه کسی برای شما آورده است؟ فاطمه علیها السلام گفت: ای پسر عمو! وقتی که از پیش من رفتی، چندان طولی نکشید که نشانه سلامتی را در خود یافتم. ناگاه صدای در به گوشم رسید فضه خادمه در را گشود، مردی را دید که طبق انار دارد. آن مرد گفت: این طبق انار را امیرمؤمنان علی علیه السلام برای فاطمه فرستاده است!
- ریاحین الشریعة، ج۱، ص۱۴۲
کریمی چادر گلدارت... - almenhaaj .mp3
9.13M
#حاجمحمودکریمی
『 نماهنگ؛ چادر گلدارت...🌱•』
•♥️🌱•
± فردوس برین خانه ی عشاق حسین است
صدشکر که ما جزو محبان حسینیم✨🖤
#حسینجانم🦋
#شبجمعسهوایتنکنممیمیرم 🌙
@stikersaze
YEKNET.IR - roze - fatemieh avval 1400 - mehdi rasouli.mp3
5.75M
🌴صدام میلرزه
🌴تکون بده دستت دست و پام میلرزه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 مهدی جان...
شب های جمعه میروی
در کربلا با فاطمه...😭💔
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
@stikersaze
•ڪاڹاݪ شھداےگمناݦ•🇵🇸
#حاجمحمودکریمی 『 نماهنگ؛ چادر گلدارت...🌱•』
چه کنم فاطمه اخه یه حرفی بزن😔😔💔
ببینی میتوانی بمانی بمااان😭😭💔😔
عزیزم تو خیلی جوانی بماااان😭😭💔😔
چه کم دارد این زندگانی بماااان😭😭😔💔
آیا می دانید تاثیر جمله
«این مکان مجهز به دوربین مداربسته می باشد»
به مراتب بیشتر از
جمله «عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید» می باشد !
یکم خجالت بکشیم
هدایت شده از فانوس
📲لینک دعوت کانال ایتا
قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی استان سمنان
https://eitaa.com/joinchat/131858562C87336ecb13
🔹برای دوستان خود ارسال کنید🔹
✅شوخی جالب شهید دستواره با رهبر انقلاب!
✍ عباس برقی در خاطرات خود از شوخ طبعی #شهید_محمدرضا_دستواره اینطور یاد میکند: «… عملیات والفجر هشت که به پایان رسید خداوند این توفیق را نصیب بنده کرد تا همراه کادرهای لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) برویم ملاقات حضرت #آیت_الله_خامنهای، که آن زمان ریاست جمهوری کشور را به عهده داشتند. در محل ریاست جمهوری ایشان ما را به حضور پذیرفتند و بعد از دریافت گزارش عملکرد لشکر در عملیات، از حاج آقا کوثری صحبتهای جالبی کردند… بعد از آنکه وقت دیدار به آخر رسید، وقتی آقا داشتند از پلکان انتهای سالن بالا میرفتند، دفعتاً معاون لشکر، سیدمحمدرضا دستواره، با همان روحیهی شاد و بذلهگویی خاص خودش، با صدای بلند گفت: برای رفع سلامتی ریاست جمهور… مکث کرد و چیزی نگفت. همهی حضار متحیر به رضا خیره شدند. حتی آقا هم سر به عقب چرخاندند تا ببینند چه کسی این جمله را گفت. محمدرضا تا دید آقا سر به عقب چرخاندهاند و به او نگاه میکنند با لبخند ادامه داد:.. بعث عراق اجماعاً صلوات. همهی حضار با خنده زدند زیر صلوات! آقا هم خندیدند».
📚 از کتاب دستواره سخن میگوید
📌 پ.ن: شهید محمدرضا دستواره، قائم مقام لشکر ۲۷ حضرت رسول(ص) در ۱۳ تیر ۱۳۶۵ و در جریان عملیات کربلای۱ به شهادت رسید.
✅اخبار و تصاویر رهبر انقلاب
هدایت شده از 🌱 • گٌلِ نَرگِس • 🇮🇷
وقتی شهر مسیحی نشین بیجی توسط همرزمان حاج قاسم آزاد می شود، یک زن مسیحی روی دیوار کلیسا نوشت:
مریم مقدس راحت بخواب که دیگر مسیح به صلیب کشیده نمیشود چون فرزندان حضرت زهرا(س) رسیدند.
یکی ازمداحان اهل بیت ( آقای سازگار) برای شب شعر ، دعوت شده بودند بیت رهبری
این خاطره رو تعریف می کردند:
همه ی شاعران ، شعرهای عریض و طویلشون رو خوندند ومورد تشویق جمع قرار گرفتند
و هر کی بهتر بود به به و چه چه بیشتری می کردند
تا نوبت به یکی از شعرا رسید ایشون رو کرد به حضار و گفت من برای امشب ، یک بیت آوردم.
حضار زدند زیر خنده 😄😄
جمعیت که ساکت شد ، گفت:
تازه یک مصرعش هم از حافظ عاریه گرفتم 😊
این بار علاوه بر مردم ، خود رهبری هم زد زیر خنده ...
اما وقتی آروم شدند خواند:
👈🏼ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد»
همه منتظر مصرع بعدی بودند که خواند:
.
.
.
.
.
.
.
.
👈🏼 تمام هستی زهرا نصیب نرجس شد
(تا چندین دقیقه صدای تکبیر و صلوات از همه جا به گوش می رسید