🌹معرفی شهدای شهرستان خوی🌹
📜خاطرات شهید🌷رحیم غروبی 🔹"ارتباط ویژه با خدا" 🍃از قبل اهل نماز شب بود.در مدتي كه باهم در پادگان ح
🌷بِسم ربِّ الشُهداء🌷
💌"هدایای شما محضرروان پاک شهدای والا مقام شهرستان خوی"
ختم "صلوات " امروز
به نیت
❤️شهید رحیم غروبی❤️
سهم شما ۵ صلوات 😊
قبول باشه😍
@Shohadaye_khoy
🌷🌷شهيد اسماعيل مختارپور
معلم عشق و ايثار
اسماعيل در سال۱۳۳۵، در شهر خوي، چشم به جهان گشود. معنويت را از سفره ساده و پربركت خانواده مذهبياش به كام مي برد. رفتاري ساده و صميمي داشت و مهرباني اش زبانزد بود.
اسماعيل از آن وقتي كه با مسجد آشنا شد، حلال و حرام را از هم تميز داد. چهره اش نمايانگر اين حس زيباي مذهبي بود.
او در دوره جواني، با مسائل و مصائب جامعه آشنا شد و ادبيات سياسي را از متن محافل و مجالس ديني فراگرفت.
گاه، سكوت اسماعيل مي شكست و با بيان زيبا و پر راز و رمز خود پرده از فساد رژيم پهلوي برمي داشت.
در جريان انقلاب اسلامي از جمله دوستداران و مبلغان صديق خط امام در شهر خوي به شمار مي آمد. در كسوت معلمي، مدرسه و مسجد را برگزيد و به تربيت نسل انقلاب پرداخت.
اسماعيل با حضور در جبهه هاي دفاع مقدس به رسالت انقلابي اش عطر ايثار افشاند و در عمليات بيت المقدس با نثار خون پاك خود در آزادسازي خرمشهر خونين بال، سهمي به پايداري آفتاب نصيب او شد.
شهيد اسماعيل مختارپور در61/2/11با شهره هاي مقاومت و پايداري به شهر عشق پیوست
@Shohadaye_khoy
🌷🌷🌷🌷 شهید مختارپور از نگاه :
🌷🌷🌷مادر بزرگوارشون:
اسماعيل من، تنها اولاد من نبود. او از اوان جواني براي من هم پدر بود و هم مادر! باور كنيد هيچ به خاطر ندارم كه به اسماعيل بدون وضو شير داده باشم. از آن بچگي پيش خود مي گفتم، اگر اسماعيل شير پاك بخورد، پاك خواهد مرد؟!
به شهادت اولادم افتخار مي كنم. او علي اكبر(ع) من بود چون در راه حسين(ع) به هدفش رسيد. حاضرم تمام فرزندانم را فدايي اين راه پرافتخار كنم.
🌷🌷🌷 خواهر عزیزشون:
اسماعيل چشم بيدار زندگي ام بود. با تربيت اخلاقي اش، غفلت را از مسير حيات من زدود. او در هر شرايط معلم بود.
شهادت اسماعيل، خلأ جدي در خانواده مان شد. او زود رفت. به نظر من، هنوز درس هايي از علم و اخلاق داشت كه مي بايست مي آموختم.
نمي گويم چه بايد! هرگز! افسوس را روا نمي بينم، بلكه افتخار مي كنم كه در آخرت، شفيعي دارم و در دنيا برادري علمدار داشتم كه در راه آزادي كشورمان، دست از جان شست، تا باران عزت در جاي جاي جامعه اسلامي مان باريده باشد.
از خدايم مي خواهم به من آن لياقت را بدهد كه چون زينب(س)، پاسدار خون برادرانم باشم.
🌷🌷🌷همسر همراهشون:
اسماعيل كسي بود كه در دوره نوجواني اسلام را با علم و آگاهي در وجودش پياده كرده بود. او در درون خويش انقلابي مواج داشت. اسلام و تعاليم الهي در اسماعيل مقاومت و متانت را پديد آورده بود.
يادم نمي آيد زبان به باطل بگشايد و دست به حرام ببرد. حتي مراقب بود كه لباس مشكوك به حرام را نپوشد.
نماز اسماعيل، ديدني ترين منظره و شنيدني ترين نجوا بود كه حسرت ميكشيدم تا به نماز قامت ببندد. به نظر من، معلمي، اسماعيل را پسنديده بود چون به هر كجا كه مي رفت، صادقانه و با زباني نرم، آموختن را جاري ميساخت.
هرگز نديدم لحن تندي در زندگي داشته باشد، در زندگي، همدم و ياورم بود. هر رنج و مشكلي كه پيش مي آمد، دم فرو مي برد و من از سكوتش متوجه قضيه مي شدم. تا مي پرسيدم، مي گفت: من براي شما سپر هستم، خداوند به من اين افتخار را داده كه در خدمت خانواده باشم. اهل قناعت بود در مراسم عروسي به من گفت: به خاطر خدا، نبايد از يك امر حلال، دست به امر باطلي بزنيم. اسراف باطل است، لذا عروسي ما ساده و ليكن بسيار پرمعني و مقدمه زندگي معنوي مان شد.
حال هم پيش خود فكر مي كنم كه اسماعيل چرا حتي يكبار هم، صدايش را بلند نكرد؟ او براي غلبه بر غيظ و عصبانيتش در درون، چه تلاشي كرده بود؟
@Shohadaye_khoy
🌷🌷🌷شهيد از زبان همرزمشون:
شهيد اسماعيل مختارپور در شهرستان قوچان به عنوان معلم خدمت مي كردند. صاحب خانه شهيد، دختري داشته كه مدام براي اسماعيل مزاحمت ايجاد مي كرد و اسماعيل از رفتار او در رنج بود. روزي پدر و مادر دختر به مسافرت مي روند و محيط براي مطالبه زشت دختر مهيا ميشود، اسماعيل براي فرار از اين دام شيطان، انگشتانش را روي علاءالدين مي گذارد و به شدت مي سوزاند و تا سحرگاهان ناله سر مي دهد و دختر جرأت نمي كند به خواسته خود برسد. با طلوع آفتاب، اسماعيل اسباب و اثاثيه را جمع مي كند و خود را براي هميشه از اين دام اغوا كننده نجات مي دهد. اسماعيل در بسياري از موقعيت ها، به نفس خود درس مي داد. او در درونش انقلاب كرده بود.
اسماعيل به حرمت والدين پايبند بود و تكريم همسرش نيز تحسين برانگيز بود. دعاي پدر و مادر، بركت زندگي و شفاعت آخرت هركس است.
اگر تا عمر دارم شب ها نخوابم و روزها در خدمت آنان باشم، نمي توانم به لالايي سوزناك مادرم و درد پينه هاي پدرم برسم.
اين دو، ورقه هاي امتحاني ما بچه ها هستند. به هر مقام و پستي برسيم، باز پيش اين دو عزيز، همچنان بچه هستيم.
شهيد اسماعيل مختارپور تا زنده بود لباس هاي پدر و مادرش را مي شست و اتو مي كرد و اجازه نمي داد همسرش به زحمت بيفتد. اين رفتار اسماعيل، تفاهم و محبوبيت او را نزد همسرش بالا مي برد.
روزي اسماعيل پيش من آمد و گفت: آقاي مقدم مي خواهم اين انگشتر را براي من بفروشي؟ به او گفتم: آقا اسماعيل، آخر پول اين انگشتر به چه درد تو مي خورد! جواب داد: آقاي مقدم راستش را بخواهي، چيز قابلي نداشتم، ولي امروز كسي را ديدم كه پول خريدن يكي دو قرص نان را هم نداشت. به هر طريق اين انگشتر را بفروشيد. بعدها متوجه شدم انگشتر را به بيست تومان فروخته و آن را به خانواده مستمند رسانده بود.
شهيد اسماعيل مختارپور از اينكه عصاي دست خانواده بود، و دلش نمي خواست كسي از اعزام او به جبهه خبردار شود.
از يك سو وضعيت پدر و مادر، از طرفي احساس لطيف او به معنويت و جهاد، او را در تنگنايي خاص قرار داده بود.
سالها زيارت عاشورا مي خواند و دعا مي كرد روزي توفيق جهاد بيابد. تجسم كربلا، جوشش غيرت او را ناآرام مي ساخت.
شبي با خود و خدايش خلوت كرد و دست از هر وابستگي كشيد كه كار آساني نبود.
باهم به جبهه مي رفتيم، اعزام انفرادي بود. البته اسماعيل از من خواست او را به منطقه ببرم. وقتي به منطقه رسيديم، چهل تومان درآورد و به من داد و گفت: آقاي مقدم اين هم پول بنزين ماشين! يك نوبت به حساب من به ماشين سپاه بنزين بزن، بلكه اين نذرم مقبول بيفتد!
@Shohadaye_khoy
📝 وصيتنامه شهيد اسماعيل مختارپور:
بسم الله الرحمن الرحيم ـ سلام بر مهدي(عج) و سلام بر نايب برحقش امام خميني و سلام بر پيروان راستين و سلام بر شهيدان، الحمدلله كه توفيق الهي شامل حالم شد و در زمان ولايت و امامت نايب بر حق امام زمان(ع)، خميني بت شكن، در جنگ سپاه اسلام با كفر تحت فرماندهي خود مولا امام زمان با آگاهي تمام، راه حق و حقيقت را انتخاب كردم و به اين نعمت عظماي شهادت كه سعادت دو جهان در آن نهفته است رسيدم. چون رضاي خداوند در اين است و مكرر خود قرآن، راه رستگاري را مجاهده در راه خدا مي داند.
✉️ آخرين نامه شهيد به خانواده:
(شهيد مختارپور اين نامه را يك روز قبل از شهادت نوشته اند)
حامد جانم، سلام.
از اين كه به علت اداي وظيفه و اطاعت از مرجع عاليقدر، خميني كبير، اين راه انتخاب كردم و نتوانستم براي تربيت، پيش تو بمانم مرا ببخش!
اميدوارم تو نيز با شهادت خود دين مبين اسلام را آبياري كني.
پدر و مادر مهربان و عزيزان من! در تشييع جنازه ام گريه و زاري نكنيد و ناراحت هم نباشيد؛ بلكه خوشتر از پيش باشيد چون به آرزويم رسيدم. در صورت امكان، توسط خانواده به مردم شيريني پخش كنيد. توصيه مي شود حتماً وجوهات شرعي خود را بپردازيد كه براي بُعد معنوي انسان خيلي مؤثر است. در خاتمه از عموم امت حزب الله مي خواهم كه براي امام امت و پيروان راه صديق او، بيشتر دعا بفرماييد.
درود بر خميني سلام بر شهيدان ـ اسماعيل مختارپور61/2/10
📔📒برگرفته از كتاب : عرصه شقايق ـ به كوشش توحيد اصغرزاده📒📔
@Shohadaye_khoy
🔍 نگاهمان
حکایت از
وجودمان است
🕒🕗🕛 عمر مان در گذر ثانیه ها و لحظه هاست
✅ مواظب نگاه های وجودمان باشیم
✏️🗒 معادله شهادت که شهدا
آن را به خوبی دانستند
فهمیدن نگاه وجودشان بود
و نتیجه این معادله
✅ غرق شدن در عشق الهی
آن هم
✳️ 🌷🌷 عارفانه، عاشقانه و عاقلانه 🌷🌷✳️
🌷🌷🌷🌷 چه زیبا بود نگاهشان
@Shohadaye_khoy
📜 برگی از دفتر ریاضی
از معلمانمان ۲ × ۲= ۴ یاد گرفتیم
اما ندانستیم
این ۲ × ۲ چیست؟
۲×۲ همان
🌺🌺 عشق الهی × اطیعوا مساویه امام مهدی ( عج) بود🌺🌺🌺
🌺🌺مساویه ندای حضرت جبرئیل بود🌺🌺
😔😔 اما ما جای ریاضی و معادلاتش را گم کردیم
ندانستیم ریاضی های عمرمان هر روز و هر روز پیچیده می شود ولی ما هنوز همان فرد ساده ایم
🌷🌷🌷چه زیبا شهدایمان این معادله را حل کردند😍👏👏
@Shohadaye_khoy
📣📣 شادی روح تمام شهدا و بخصوص شهدای معلم
و شهید اسماعیل مختارپور صلوات
@Shohadaye_khoy