eitaa logo
🌹معرفی شهدای شهرستان خوی🌹
560 دنبال‌کننده
11هزار عکس
5.7هزار ویدیو
43 فایل
کانال معرفی شهدای شهرستان خوی🌷 به حول و قوه الهی در راستای معرفی شهدای پرافتخار شهرستان شهید پرور خوی ایجاد شده است. #کپی_آزاد🌹باصلوات بر ظهور حضرت مهدی(عج) جهت ارتباط با یکی از مدیران کانال به منظور مطرح کردن انتقاد و پیشنهادهای خودتان↙ @karbobala_72
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🥀🕊🌹🕊🥀🌷 مثل خمپاره ۶۰ میمونه نه صدا داره نه سوت ، فقط متوجه میشی ڪه دیگه رفیقت نه مسجد میاد نه هیئت ... 🌹 قلبم مالامال تو است واز شوق عشق تو و به تو می تپد . 🌹 خدایا ، در چه لذتی است که مخلصان تو به دنبال آن اشک شوق میریزند و این گونه شتابان اند . 🌹 کن، زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است . 🌹 ده که ببینیم آنچه نادیدنی است. 🌹 کن که نبایسته ها را نبینیم و جز تو منظر نظر نباشد . 🌹 عطا کن که اهل ثمر شویم . 🌹 ببخش تا به عظمتت پی ببریم و معرفتی یابیم. 🌹 عطا کن که در راه تو بپیماید. 🌹 که در خدمت تو باشد. @Shohadaye_khoy
🥀🌴🌹🌷🌹🌴🥀 پیشنهاد عراقی ها برای آزادی در برابر آزادی خلبان های عراقی عراقی ها در ابتدای اسارت نمی دانستند چه شخصیتی را به اسارت گرفته اند، پس از این که می فهمند جمهوری اسلامی ایران را اسیر کرده اند، پیشنهاد آزادی او را در قبال آزادی تعدادی از خلبان های عراقی مطرح می کنند. همسر تندگویان در این باره می گوید: در همان روزهای ابتدایی اسارت ، به خانه ما آمد و پس از احوال پرسی و جویا شدن حال بچه ها گفت : عراقی ها حاضرند آقای را در قبال آزادی ۸ تن از خلبان های عراقی آزاد کنند ، من در پاسخ ایشان گفتم : اگر هم بنده این شرط را بپذیرم خود آقای نمی پذیرد که در قبال آزادی اش ، کسانی آزاد شوند که می خواهند پس از بازگشت به کشورشان دوباره مردم بی گناه ما را بمباران کنند . از وزیر مکتبی گرامی باد . 🥀🌴🌹🌷🌹🌴🥀 ️ @Shohadaye_khoy
🕊🌹🥀🏴🥀🌹🕊 خداوند ا!‌ ای قادر عزیز و‌ای رحمان رزّاق ، پیشانی شکر شرم بر آستانت می‌سایم که مرا در مسیر فاطمه اطهر و فرزندانش ، در مذهب تشیّع "عطر حقیقی اسلام " قرار دادی و مرا از اشک بر فرزندان علی بن ابیطالب و فاطمه اطهر بهره‌مند نمودی ... 🕊🌹🥀🏴🥀🌹🕊 @Shohadaye_khoy
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 در مڪتب ما مرگی نیست ڪه دشمن بر ما تحمیل ڪند ، مرگ دلخواهی است ڪه مبارز مجاهد و مومن ، با تمام آگاهی و بینش و منطق و شعورش انتخاب می‌ڪند . 🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 ️ @Shohadaye_khoy
🌷🍃🌷🍃🌷 ... عـزاداری نمی‌خواهد ، می‌خـواهـد ... که مرگ عادی نیست بلکه آغاز زندگی است که دارد ! امیـدوارم که فقـط برای ابراز عزاداری نکنید؛ بلکه دنبـال این بروید که برای چه به جبهه رفتم و بـرای چه شدم ... @Shohadaye_khoy
🌷🏴🕊🥀🕊🏴🌷 برای شدن به هر دری زده بود؛ امّا قسمتش نمی‌شد. حتّی به هوای ازدواج کرد ولی فایده نداشت. بعد از عملیات کربلای چهار حال و روز خوبی نداشت. شب عملیات کربلای پنج با حضرت فاطمه (سلام‌اللَّه‌علیها) مصادف شده بود. حاجی توی سنگر فرماندهی نشسته بود. در آن اوضاع و احوال که همه در تب و تاب عملیات بودند سراغ مدّاح را گرفت. راضی اش کرده بود تا برایش روضه حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) بخواند. مدّاح می‌خواند و حاجی گریه می‌کرد: وقتی که باغ می سوخت صیّاد بی مروّت مرغ شکسته پر را در آشیانه می‌زد گردیده بود قنفذ همدست با مغیره او با غلاف شمشیر این تازیانه می‌زد همان شب بی بی را امضا کرد. صبح عملیات که برای سرکشی خط آمده بود، خمپاره‌ای کنارش خورد... فقط دو تا ساق پایش سالم ماند... راوی : @Shohadaye_khoy
🇮🇷🌷🕊🇮🇷🕊🌷🇮🇷 پوستری از با این جمله در اتاقش بود : « با خدای خود پیمان بسته‌ام که در راه و از این الهی یک آن آرام و قرار نگیرم . او کرد تا شبیه شد . 💐 🇮🇷 🌷 🇮🇷 🌼 🇮🇷 🌺 🇮🇷 @Shohadaye_khoy
کاری کنید که وقتی کسی شما را ملاقات می‌ کند احساس کند که یک ‌شهید را ملاقات کرده است . @Shohadaye_khoy
🥀🕊🌷🌴🌷🕊🥀 سعی کنید خودتان را چنان بسازید که آمادگی ظهور حضرت مهدی (عج) را داشته باشید. یاد تمامی شهدا را همیشه زنده نگهدارید و دعا کنید که خداوند تمامی شهدا را با شهیدان صدر اسلام و با ائمه و اولیای خودش محشور بسازد. اتحادتان را حفظ کنید و از صف خداپرستان حقیقی متفرق نشوید و منافقان تفرقه‌انداز را از خودتان دور کنید تا اسیر وسوسه‌های شوم شیطانی آنان نشوید. قرآن را زیاد تلاوت کنید و به معنای آن بیشتر عمل کنید. یاد امام حسین (ع) و شهدای کربلا و تمامی وقایع ایثارگرانه پیامبران و امامان ومصیبتهایشان را زنده نگه دارید. @Shohadaye_khoy
🌷🍃🌷🍃🌷 تفاوت ترس ما و ترس اوایل انقلاب که هنوز جنگ شروع نشده بود، با تعدادی از جوانان برای دیدار با به جماران رفتیم. دور تا دور نشسته بودیم و به نصیحت‌هایش گوش می‌دادیم که یک‌ دفعه ضربه‌ محکمی به پنجره خورد و یکی از شیشه‌های اتاق شکست. از این صدای غیر منتظره همه از جا پریدیم، جز . در همان حال که صحبت می‌کرد، آرام سرش را برگرداند و به پنجره نگاه کرد . هنوز صحبت‌هایش تمام نشده بود که صدای اذان شنیده شد ، بلافاصله والسلام گفت و از جا بلند شد . همانجا بود که فهمیدم آدم‌ها ، همه‌شان می‌ترسند ، چرا که آن روز در حقیقت همه ما ترسیده بودیم ، هم و هم ما . از دیر شدن وقت می‌ترسید و ما از صدای شکسته شدن شیشه . او از می‌ترسید و ما از غیر . آنجا بود که فهمیدم هر کس واقعا از بترسد، دیگر از غیر نمی‌ترسد . راوی : @Shohadaye_khoy