eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.3هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 🔻شهید حاج قاسم سلیمانی: ازخدا‌ یک چیز‌ خواستم! خواستم‌ که‌ خدایا‌ اگر‌ بخواهم‌ به‌ انقلاب‌اسلامۍ خدمت‌ کنم، باید خودم‌ را وقف‌ انقلاب‌ کنم. از خدا خواستم‌ اینقدر‌ به‌ من‌ مشغله‌ بدهد که‌ حتی فکر‌ گناه‌ هم‌ نکنم. 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
(ﻋﺞ ) و 🌷🌹🌷🌹 حضـرت رسـول (ص) : قـرض بگــیرید و قربانی کنیــد ؛ زیرا آن قرضی است ادا شدنى اســت ( این‌ قرض را خـداوند سبحــان ادا مى ‌کند)  🌷🌹🌷 طرح و ذبــح گوسفــند، جهت رفــع بلا و بیمارے و ﺗﻌﺠﻴــﻞ از امر فرج ✋✋ در عید قربان 🔻🔻🔻🔻🔻 شمــا هم مےتوانید در این امر خــیر سهیم باشیـــد 👇◾️👇 ﺷﻤــﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭﺕ ﺟــﻬﺖ ﻭاﺭﻳﺰ ﻛﻤــﻚ ﻫﺎ: ۶۳۶۲۱۴۱۱۱۸۰۵۹۰۷۱ بانك آينده بــنام محمد پولادي 🔺▫️🔺▫️ *هییت شهداے گمنام شـــیراز* مرکز نیکوکاری شهدای گمنام شیراز 🌹🌷🌹🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌤️صباحڪم بالخیر! ماࢪاهم‌از‌ڕزق‌آسمانیٺآن نمڪ‌گیرڪنید.. ڪه‌عاقبٺمان بالخیـر شود و شهادټ‌هم،عاقبټ‌ بخیر شدݧ است .. شاید‌ڕزق امروزمان رانوشتند شهادټ✨ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 @golzarshohadashiraz
🌟 🌟 5⃣ 1⃣ روز تا عیدالله الاکبر، عید بزرگ غدیر باقی مانده است.. ✅ پس همه با هم بگویید "ما آنچه درباره امامت علی و امامان و اولاد از نسل علی به ما ابلاغ کردی شنیدیم؛ از آن اطاعت میکنیم، به آن راضی هستیم و در برابرش سرتسلیم فرود می آوریم... با اعتقاد به امامت ایشان زندگی می کنیم. با همین عقیده جان می‌دهیم و با آن سراز قبر برمی‌داریم. آن را تغییر نمی دهیم و هیچ چیز را جایگزین آن نمی کنیم. 📚بخشی از فراز یازدهم خطبه غدیر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
چند شبانه روز بود که آتش سنگين دشمن نگذاشته بود چند دقيقه يک خواب راحت بکنيم. با آقا منصور داخل سنگر نشسته بوديم. گفتم: آقای خادم صادق الان چه آرزويي داري؟ سؤال را از خودم پرسيد. آنچه در دلم بود را به زبان آوردم و گفتم: آرزو دارم 24 ساعت استراحت کنم، فقط بخوابم! باز سؤالم را از ایشان پرسيدم و گفتم آرزوی شما چیه؟ با خنده گفت: آرزوي من اين است که اين جنگ به نفع اسلام تمام شود، همه با هم خارج از جبهه ها تربيت و پرورش جوان ها را شروع کنيم! اين آرزويش هم تحقق پيدا کرد. بعد از جنگ تمام وقتش را صرف تربيت جواناني کرد که يا از محيط جبهه و جنگ وارد شهر شده بودند، يا اينکه از جنگ چيزي نمي دانستند. 🌿🌷🌿🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹🌹🌹🌹🌹: * * * * * گوشی را از من گرفت . و مشغول صحبت شد چند گلوله در فاصله نزدیک من فرود آمد. نمی‌دانم کاتیوشا بود ، توپ فرانسوی بود، چی بود؟ همگی در کانال فرو رفتیم. گرد و خاک همه را پوشاند . همه جا سیاه شد. احساس کردم گوشی بی سیم کش می آید. نیم خیز بودم که چیزی روی دوش چپم سنگینی کرد. خدای من حاج مجید بود ! خون بشدت از شقیقه اش جست میزد میریخت روی دیواره کانال .بچه ها را صدا کردم. مرتضی را ،حاج مسعود فتوت را . باور کنید هنوز که هنوز است یاد آن صحنه تمام وجودم را تکان میدهد. لال شده بودم. حتی نمی توانستم گریه کنم. فقط چند بار روی دوشم دست کشیدم خیس بود و گرم. دستم را بو کردم. بوی بهار می داد .هنوز دو روز مانده بود به بهار. می دانستم این حادثه یک واقعه معمولی نیست که بشود به راحتی خبر داد در واقع خبر شهادت مجید خیلی‌ها را درمانده می کرد این بود که مخفی کاری کردیم .بی سیم ها را قطع کردیم .جنازه‌اش را پیچیدیم گونی هم اطرافش گذاشتیم تا ترکش نخورد . مرتضی روزی طلب هم حالش خراب شد بدجور. باور نمی کردیم .شاید کمتر کسی فکر می‌کرد حاج مجید شهید شود .از بس که جسور بود. از بس که شجاعت از خودش نشان می داد. وقتی خمپاره می زدند من که بی سیم داشتم می نشستم .او حتی خم هم نمیشد. همان جمله حاج نبی رودکی برای نشان دادن ارزش حاج مجید بس است که گفته بود بعد از مجید کمر لشکر فجر شکست. هوا کاملا هوا کاملا روشن شده بود که من برگشتم عقب .طاقتی برایم نمانده بود ‌عملیات هم تمام شده بود و نیروها هم مستقر شده بودند . به مقر تاکتیکی سنگر اجتماعی بزرگی بود بدون سقف که همه مسئولین جمع بودند حاج قاسم سلطان آبادی داشت با بیسیم هدایت میکرد .میدید که دارم می آیم به دیواره سنگر که رسیدیم سرم را تکیه دادم. داشتم از پا در می آمدم بیش از ۴۸ ساعت بود که نخوابیده بودم اما خودم را عادی گرفتم تاکسی بو نبرد .اولین کسی که به سراغم آمد حاج قاسم بود ترش و تلخ. از خشم و فروخته پرخاش کرد و گفت: _معلومه کجایی ؟چرا جواب نمیدی؟ حاج مجید کو؟ _بی سیم خراب بود حاجی تاب نگاه خشمگینش را نداشتم. خزیدم توی سنگر بغلی و ولو شدم کف سنگر. چند دقیقه بعد حاج محمد ابراهیمی وارد شد. دست مرا گرفت می خواست از طرف سنگر بلندم کند همچنان که دست زیر سرم می کرد پرسید: حاج مجید طوری شده.؟! _نه رفته جلو! _مسخره در نیار بگو حاج مجید چی شده؟! _گفتم که رفته جلو باور نکرد چیزهایی شنیده بود شاید هم یک دستی زد گفت؛ پس مرتضی حاج نبی چی میگفت؟! اشکهایش سرازیر شد و همه فهمیدند. حاج قاسم کسی را فرستاد دنبالم و از نحوه شهادت مجید سوال کرد و من توضیح دادم. تنها از حاج قاسم تنها اشک هایش نمیریزد. که خودش هم آوار می شود. دستور داد جنازه را سریعاً عقب بیاورند .حتی طاقت ماندن نداشت و به همراه جنازه به شیراز آمد. احساس می کنم جیگرم از داغ مجید خال زده است وقتی ریسه خنده هایش را به یاد می آورم عمق وجودم می سوزد. http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴همسر شهید حججی: ما همسران شهدا به خاطر زخم زبان های مردم هر روز شهید می‌شویم...💔 🌹 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از امیرخلبان سرلشکر شهید عباس دوران 💫 🌷چند دانشکده خلبانی در ایالت‌های مختلف آمریکا وجود داشت که بر اساس ظرفیت آن‌ها و قرعه‌کشی، دانشجویان ایرانی در آن تقسیم می‌شدند. سختگیرترین آموزشکده، "پايگاه کولومبوس" در "ایالت می‌سی‌سی‌پی" آمریکا بود که کمتر از ده درصد دانشجویان آن فارغ تحصیل می‌شدند. بچه‌ها می‌گفتند اگر اسمتان در این آموزشکده درآمد باید قید خلبان جنگنده شدن را بزنید. از شانس اسم من و عباس هم برای این آموزشکده درآمد. دانشجویان از کشورهای مختلف بودند. اما وقتی ما به آنجا رفتیم، فهمیدیم معلم ها و کادر آنجا دید بسیار بدی نسبت به دانشجویان ایرانی دارند و همین باعث می شد سختگیری نسبت به ما چند برابر دیگران باشد. عباس انسان کم حرفی بود، اصلاً سر کلاس ها حرفی نمی زد جوری که فکر می کردیم اصلاً درس را متوجه نشده است، اما وقت پرواز که می شد، آنچه اساتید گفته بودند را بهتر از همه مو به مو انجام می داد و توانست تنها با 15 ساعت پرواز با معلم پرواز به تنهایی پرواز کند! در آن دوره آموزشی، عباس در بین دانشجویان رتبه سوم را کسب کرد و مورد تقدیر قرار گرفت! 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
شهید ابراهیم هادی: 📖 مقید بود هر روز زیارت عاشورا را بخواند ، حتی اگر کار داشت و سرش شلوغ بود سلام آخر زیارت رو می خواند . دائما می گفت ، اگر دست جوان ها رو بزاریم توی دست ، همه مشکلاتشان حل می شود و امام با دیده لطف به آنان نگاه می کند.... 📚 سلام بر ابراهیم 🍃🌷🍃 ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🚨 *مراسم میهمانی لاله های زهرایی* 🏴عزاداری سالروز شهادت امام محمد باقر ع🏴 ⭕️گرامیداشت شهیدان مدافع حرم شهید دادالله شیبانی و شهید شجاعت علمداری 🎙*سخنران: حجت الاسلام متوسل* : برادر *حاج امیر راستی* 💢 : *◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام* : ◀️ *پنجشنبه ۱۶ تیرماه/ از ساعت ۱۸* 🔹🔹🔹 🔺🔺🔺🔺 لطفا *مبلغ مجلس شهدا باشید*
🍃بی عشق، پلید می شوی، باور کن ❤️با عشق، سعید می شوی، باور کن ✨خود را که شبیه شهدا گردانی يک روز شهید می شوی, باور کن🥀 🕊 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 @golzarshohadashiraz
🌟 🌟 4⃣ 1⃣ روز تا عیدالله الاکبر، عید بزرگ غدیر باقی مانده است.. ✅ لا اِلاهَ اِلّا هُوَ، لِاَنَّهُ قَدْ اَعْلَمَنى اَنّى اِنْ لَمْ اُبَلِّغْ ما اَنْزَلَ اِلَىَّ فى حَقِّ عَلِىٍّ فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ،وَ قَدْ ضَمِنَ لى - تَبارَكَ وَ تَعالَى - الْعِصْمَةَ مِنَ النّاسِ، وَ هُوَ اللَّهُ الْكافِى الْكَریمُ. ✅ خداوندی جز او نیست، چرا که به من هشدار داده که اگر آن چه در حق «علی علیه السلام» نازل کرده به مردم ابلاغ نکنم، وظیفه ی رسالتش را انجام نداده ام و خود او تبارک و تعالی امنیت از آزار مردم را برایم تضمین کرده و البته که او بسنده و بخشنده است. 📚بخشی از فراز دوم خطبه غدیر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷 برنامه آن شب مانور شهری بود. نا خواسته تیرش، یک چراغ روشنایی را شکاند. تا صبح به خودش می پیچید، می گفت:« می ترسم امشب بمیرم و این حق به گردنم بماند!» صبح اول وقت، رفت برای پرداخت پول چراغ تا چیزی از بیت المال به گردنش نباشد. 🌷.. . تازه از جبهه برگشته بود.نشست پای سفره،تلوزیون سخنرانی امام را پخش میکرد. ناگهان قاشق را انداخت و ایستاد.گفتم چی شد؟ گفت:نشنیدید امام گفت جوان ها به جبهه بروند!‏ گفتم:حداقل غذاتو تموم کن! گفت نه،نبایدحرف امام زمین بمونه! برگشت جبهه. 📚 منبع: علمدار عصار http://ketabefars.ir/product-14 محمد مهدی علی محمدی 🍃🌹🍃🌹 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹🌹🌹🌹🌹: * * * * * ،✔️راوی محمد عاطفه مند بچه بود و کم سن و سال .آنقدر کوچک که نمی تونست سینی چایی رو بگیره یا آب جوش بریزه یا زیر گاز روشن کنه، اما حساب عشق جداست حساب چیزی که خدا توی دل آدم انداخته باشه جداست. با همین سن و سال کم از اصحاب مسجد بود. بزرگترها سینی چای را می‌گرفتند و او هم قندها را می کرد. مسجد جامع عتیق اولین سنگر مجید بود .از همین قند تعارف کردن ها شروع شد تا مجلس دعا و زیارت تا روزهای اعتصاب و تظاهرات . هر روز عصر هم می‌رفت فوتبال .برای نماز بر می‌گشت مسجد، بعد می رفت خونه. ما از بچگی باهم بودیم. بچه محل .اختلاف سنی البته داشتیم من بزرگ تر بودم .ولی از اول تا آخر تا پایان زیبای مجید با هم بودیم. مجید شوق بود و با روحیه اما دلسوز. یادم هست که وقتی سال ۶۴ خانه ما بمباران شد و بچه ها مجروح شدند من مجبور شد مرخصی بگیرم بیام شیراز. و برای عمل بچه هامو ببرم تهران برای همین از نظر مرخصی بدهکار شدم وقتی مجید موضوع را فهمیدن مقدار زیادی از مرخصی هایش را داد به من که توی پرونده خودش نوشته شد . اما چیزی که از مجید گفتنیست شجاعت شه. چیزی که همه را انگشت به دهان کرده بود، این که نشد مجید یکبار سرش را خم کنه و بترسه. زیر شدیدترین آتیش که بود سر خم نمی کرد .اصلا و ابدا نمیترسید. وقتی همه از پشت خاکریز می رفتند مجید از بالای خاکریز حرکت می کرد. این فقط گفتنش آسونه باید آدم زیر بارون سرب داغ باشه اونوقت میفهمی یعنی چی ؟ عملیاتی هم نبود که پایه اولش مجید نباشد. عملیات نصر۴ عملیاتی بود که بهش گفته بودند نباید بری جلو .مگه خوابش برد؟! تا صبح خوابش نبرد .این پا اون پا کرد و غرولند. آنقدر خودش را میخورد برای نماز دیدیم حاج مجید نیست. از این بپرس از من نپرس. همین نام و نشان رفته بود جلو . یعنی مجید مال خودش نبود .اصلا وقف جبهه شده بود.مرخصی همماه تا ماه که چه عرض کنم، ۳ ماه و شش ماه هم نمی رفت. اما ما را می‌فرستاد مرخصی. تا اینکه حاجی نبی تکلیف کرد که باید بری مرخصی. ۱۵ روز براش نوشت اما پنج روزه نشده که برگشت. خدا مادرش را رحمت کند خیلی مجید را دوست داشت .البته مجید هم همینطور .خصوصاً که پدرش را توی بچگی از دست داده بود .ولی با همه این احوالات مجید خیلی کم به شیراز می آمد .می گفت دلم تنگ میشه نفسم توی شهر میگیره. باید با بسیجی ها باشم تا بتونم نفس بکشم. مدتی هم توی مقر تاکتیکی بودیم ،جایی که چند کیلومتر عقب تر بود. وقت و بی وقت می گفت :سید پاشو بریم سری به خط بزنیم. تا صبح روی خط میگشت .با بچه ها می نشست صحبت می‌کرد. شوخی می‌کرد. سر به سرش می‌گذاشت. بهشون روحیه میداد. توی مجلس دعا هم شرکت می‌کرد. گلوله گلوله اشک میریخت. من اگه این چیزها را با چشم خودم نمی دیدم باور نمیکردم که یکی مثل مجید با آن حالات و روحیات اینقدر اهل گریه و ندبه باشد. واقعاً عجیب بود .گریه هاش، نماز هاش، دعا هاش، واقعا روی آدم تأثیر می‌گذاشت .آدم رو تکون میداد. آدم بیشعور احساس حقارت می کرد. وقتی میدین بشر تا این اندازه حالات متفاوت داره .شجاعتش یک طرف، شوخی و سر زندگی اش یک طرف ،دعا و زیارتش یک طرف. همیشه هم توی جیبش زیارت عاشورا بود. http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃 💠حاج قاسم خطاب به جمعی که پنج رفیقشان شهید شده اند : این همه زن وبچه بین این همه گرگ منتظر شما هستند پنج تا قربانی دادید خدا از شما قبول کند اونهایی که به این شهدا نزدیک هستند صاحب عزا هستند به دیگران بیشتر روحیه بدهید ✨ولی مصیب نیست که، عشقه ... ✍و چقدر دلمان برای شهید حاج قاسم تنگ شده 😭 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از امیرخلبان سرلشکر شهید عباس دوران 💫 🌷عباس سال 49 برای گذراندن دوره خلبانی به آمریکا رفت. آنجا با موفقیت و نمره عالی دوره خود را طی کرده بود. بعد از 18 ماه، سال 51 بود که به ایران برگشت. همان عباسی بود که رفته بود،‌ برگشته بود. هیچ‌چیز از فرهنگ آمریکایی‌ها با خودش سوغات نیاورده بود. وقتی آمد،‌ همان ابتدای ورود به کوچه‌ای که منزل ما بود، کفشش را درآورد و پابرهنه مسیر کوچه را طی کرد و وارد خانه شد. تا چند روز این کار را می‌کرد و با پای‌برهنه فاصله کوچه تا درب منزل را طی می‌کرد. این رفتارش خیلی برایم عجیب بود. گفتم: عباس تو الآن خلبان هستی،‌ زشتِ، ‌چرا با پای‌برهنه راه می‌روی؟ خندید و گفت: دو سال است که روی این خاک‌پا نگذاشته‌ام. می‌خواهم این خاک را، لذت خاک ایران را با تمام وجودم احساس کنم 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔸نوزدهمین فراز از وصیتنامه شهید حاج قاسم سلیمانی: 🔹شهدا، محور عزّت و کرامت همه ما هستند؛ نه برای امروز، بلکه همیشه اینها به دریای واسعه خداوند سبحان اتصال یافته‌اند. آنها را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همان‌گونه که هستند. فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا کنید. به فرزندان شهدا که یتیمان همه شما هستند، به‌چشم ادب و احترام بنگرید. به همسران و پدران و مادران آنان احترام کنید، همان‌گونه که از فرزندان خود با اغماض می‌گذرید، آنها را در نبود پدران، مادران، همسران و فرزندان خود توجه خاص کنید. 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
با شهدا 🔹🔹🔹🔹🔹 برادران : حاج امیر هنرور و کربلایی مهدی کبیری نژاد : شنبه ۱۸ تیرماه از ساعت ۱۷.۳۰ : دارالرحمه_شیراز/ قطعه شهدای گمنام 🔹🔹🔹🔹 🚨زائرین محترم لطفا کتاب دعا، آب آشامیدنی همراه داشته باشند 🌹 🌷🍃🌷🍃
✨روی لبخندت مکث کن.. چند ثانیه ای فقط بجای من بیا و زل بزن به خودت¡ میبینی¿¡ عجب دیوانه میکند آدم را.. را یاد کنیم با ذکر صلوات💚 🕊 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 @golzarshohadashiraz
🌟 🌟 3⃣ 1⃣ روز تا عیدالله الاکبر، عید بزرگ غدیر باقی مانده است.. ✅ فَوَ اللَّهِ لَنْ يُبَيِّنَ لَكُمْ زواجِرَهُ وَ لَنْ يُوضِحَ لَكُمْ تَفْسيرَهُ إِلاَّ الَّذى أَنَا آخِذٌ بِيَدِهِ وَ مُصْعِدُهُ إِلىَّ وَ شائلٌ بِعَضُدِهِ (وَ رافِعُهُ بِيَدَىَّ) وَ مُعْلِمُكُمْ: أَنَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌ مَوْلاهُ، وَ هُوَ عَلِىُّ بْنُ أَبى طالِبٍ أَخى وَ وَصِيّى، وَ مُوالاتُهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَنْزَلَها عَلَىَّ. ✅ به خدا قسم هیچ کس باطن قرآن را برای شما روشن نمی کند و تفسیرش را برایتان آشکار نمی نماید مگر کسی که اکنون دستش را گرفته و او را به سوی خود بالا می آوردم، بازویش را بلند میکنم و به شما اعلام می دارم که: « هرکه من مولا و صاحب اختیار او هستم، این علی مولا و صاحب اختیار اوست» 📚بخشی از فراز سوم خطبه غدیر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
خط قرمز ایشان صیانت از بیت المال بود، در زمان کار هم خیلی بر این موضوع تاکید داشت و معمولا در قالب شوخی تذکراتی در این باره می داد و به نیروهای تحت فرمانش می گفت، "اگر بیت المال را هدر بدهید، بچه هایتان شاخ در می آوردند" که منظورش این بود که از راه راست منحرف می‌شوند. ایشان با فرزندان خودمان هم با این روش عمل می کرد، به طوریکه این موضوع برایشان ملکه شده بود. با همین شوخی ها و بیان زیبا، نکات تربیتی را آموزش می داد و با بچه ها همراهی می کرد. ﺭاﻭﻱ : ﻫﻤﺴﺮﺷﻬﻴﺪ 🌹🍃🌹 ﺩاﺩاﻟﻠﻪ ﺷﻴﺒﺎﻧﻲ 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹🌹🌹🌹🌹: * * * * * ،✔️راوی محمد عاطفه مند شهادت مجید داغ بزرگی برای لشکر فجر بود .برای فرمانده حاج نبی رودکی ، برای حاج قاسم سلطان آبادی و برای همه بچه ها. مجید از همان اول برای شهادت آمده بود از ایستگاه ۷ آبادان تا والفجر ده که به آرزویش رسید .کمترین حق شهادت بود و راستی سهم پرنده از خلقت پرواز است و بس. روزی که این اتفاق افتاد از من پنهان می کردند .چون من با مجید رابطه نزدیکی داشتم .حتی شیراز هم که بود مرتب می آمد منزل ما با بچه ها بازی میکرد .هیچ وقت هم نشد که دست خالی بیاد .هرچی میگفتم این کارو نکن میگفت نه به بچه ها باید محبت کرد .بچه ها هم دوستش داشتند. آن روز من جلو بودم یعنی رفته بودم برای بچه هایی که می خواهند عملیات کنند سنگر بزنم .نزدیکای صبح برگشتم اول بنائیان را دیدم همین طور که بیسیم دستش بود اشک می ریخت چیزی نگفتم . رفتم جلوتر دیدم حاج قاسم سلطان آبادی سرش را گذاشته روی ستون سنگر و مثل بارون گریه میکنه . خلاصه هر کی اونجا بود درحال گریه کردن بود تا اینکه شهید خورشیدی را دیدم مسئول تخریب. اون بنده خدا از رابطه دوستی ما خبر نداشت و سریع گفت سپاسی شهید شده . وا رفتم احساس می‌کردم رنگ چهره ام داره عوض میشه .چند دقیقه مات و مبهوت بودم و نمیتونستم گریه کنم. اتفاقاً روز قبلش به اتفاق سردار رفاهیت و کریم عبداللهی ماشین را پر از مهمات کردیم و رفتیم جلو از ملخ خور . با اینکه جاده توی تیر مستقیم تانک بود گلوله مثل بارون میریزه روی سرمون شکر خدا تونستیم سالم برسیم به سه تپان . من اول سراغ مجید را گرفتم و گفتند اونجاست با دست اشاره کردند رفتن سنگر نصف و نیمه ای بود. مجید اونجا نشسته بود درست روی ارتفاع سه تپان. آن مجیدی که من میشناختم نبود .به دلم برات شد که مجید حتما خبری از خودش داره. نورانیتی به هم زده بود عجیب . البته وقتی ما را دید خیلی خوشحالی کرد .بلافاصله حاج نبی زنگ زد که حاج مجید را بیارید عقب کارش دارم. ناراحت شد و گفت :چیکارم دارن ؟ بالاخره با تویوتا برگشتیم عقب. اون سه نفر جلو نشستند و من عقب نشستم تو راه برگشت به من نگاه کرد از پشت شیشه. من هم گفتم حاجی برات آیت الکرسی خوندم. خندید. اونجا هم تا ما به بچه های سری زدیم مجید دستوری از حاج نبی رو گرفته بود و اومده بود جلو اصلاً معژل نکرده بود. خودش میدونست که باید سر میعاد حاضر باشه . عجب روزی بود .خلاصه چقدر گریه کردم .اگر برادرم شهید شده انقدر ناراحت نمیشدم. آمدم ایثارگران جنازه حاجی اونجا بود. من ساعتها سرمو گذاشتم روی سینه اش و زار زدم. بچه های تعاون ده بار منو از جنازه جدا کردند بعد منو بردن تاکتیکی. با حاج قاسم سلطان آبادی بودیم. تا صبح خوابمون نبرد .فقط گریه میکردیم .حالت قشنگ مجید، سنگر کوچک سنگ چین شده، فرشته هایی که گرد اون سنگر پر می زدند تصویر جلوی چشمامون بود. روح‌ مطهر شهید حاج مجید سپاسی صلوات http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گمشده در تاریخ احمد متوسلیان فرمانده لشکر ۲۷ رسول الله(ص) در جنگ هشت ساله ایران و عراق، در ۱۴ تیر ۱۳۶۱ در مسیر طرابلس به بیروت به دست نیروهای حزب فالانژ لبنان به اسارت درآمد. 🍃🌷🍃🌷
💫یادی از امیرخلبان سرلشکر شهید عباس دوران 💫 🌷در محله سنگ سیاه،‌ کنار "بیت‌ العباس شیراز" و حمام توکل یک دکه بود که کارهای تعمیر کفش می‌کرد. کفاش،‌ در زمان مدرسه،‌ هم‌کلاسی و دوست عباس بود. به خاطر وضع اقتصادی خانواده‌اش نتوانسته بود ادامه تحصیل بدهد و از همان دوران برای امرارمعاش کار تعمیر کفش و واکس زدن کفش عابران را می‌کرد. یک روز به خیابان می‌رفتم. دیدم عباس با لباس خلبانی کنار آن دکه نشسته و با کفاش حرف می‌زند. رفتم و ساعتی بعد برگشتم. دیدم عباس هنوز کنار همان بساط کفاشی نشسته است. صدایش زدم. از دوستش خداحافظی کرد و آمد. گفتم: عباس تو افسر هستی... خلبان هستی... با لباس فرم چرا اینجا نشستی کنار این بنده خدا که کفش واکس می‌زند، مردم چه می‌گویند. خندید و گفت: کاکو مردم هر چه می‌خواهند بگویند. این آقای محترم دوست من است، من هم دوستش دارم، حتی اگر شغلش واکس زدن کفش مردم باشد. 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بیانات شهید سلیمانی درباره پیام حج امام خمینی(س) 🔸ای نشستگان در مقابل خانه خدا، به ایستادگان در مقابل دشمنان خدا دعا کنید... 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75