eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.2هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
هر سه برادر در یک شب شهید شدند. جنازه کمال و مهدی آمده بود, جمال نه. مادر شهدا گفت:داداش کو جمال! گفتم:به خاطر حال شما نیاوردند, گفتند شاید مشکلی برای شما پیش بیاید! گفت: چیزی را که در راه خدا دادم که غصه و غم ندارد! هفته بعد جنازه جمال تشیيع شد. یک تیر حنجرش را شکافته بود. همه اشک می ریختند, جز مادر. آنقدر آرام بود که آرامشش را به همه داد و همه را آرام کرد... #شهید_جمال_ظل_انوار #شهدای_فارس تولد:۱۳۳۸/۴/۶-شیراز شهادت:۱۳۶۵/۱۰/۱۹-کربلای ۵ 🌹🌹🌹🌹🌹 #ڪانـال_ﺷﻬـــﺪاے_غریــب_ﺷﻴــﺮاﺯ @shohadaye_shiraz
ﻟﻂﻔﺎ ﻣﺒﻠﻎ ﻣﺠﻠﺲ ﺷﻬﺪا ﺑﺎﺷﻴﺪ
✋️ســـلام بر آنهایی ڪه از هـمه چیـــز گـذشــتند تا ما به هرچه میخواهیم برسیم ... 🌷☘🌷☘☘ ☘☘☘☘☘ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﻟﻂﻔﺎ ﻣﺒﻠﻎ ﻣﺠﻠﺲ ﺷﻬﺪا ﺑﺎﺷﻴﺪ
شهدای غریب شیراز
ﻟﻂﻔﺎ ﻣﺒﻠﻎ ﻣﺠﻠﺲ ﺷﻬﺪا ﺑﺎﺷﻴﺪ
اﻳﻦ ﻫﻔﺘہ ﺩﺳﺘــہ ﺟﻤﻌــے ﺫﻛــﺮ: ﺑﺎ ﻭﻋﺠﻞ ﻓﺮﺟﻬﻢ ﺑﻪ ائـــمہ اﻃﻬﺎﺭ(ع) و اﻣﺎﻡ ﺭاﺣﻞ , ﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻬﺮﻣﺎﻥ و و و اﻣــﻮاﺕ و ﮔﺬﺷﺘــﮕﺎﻥ و... 🌹🌹 ﻫــﺮﻛﺲ ﺑہ ﻫﺮ ﺗﻌــﺪاﺩ ﺑﻪ مےﺗﻮاﻧـﺪ ﺩﺭ ﺧﺘــﻢ اﻳﻦ ﺫﻛﺮﺷــﺮﻛﺖ ﻛﻨﻨــﺪ 👆👆👆
إذن از علی و حضرت زهرا دارد صد گریه کن از عرشِ معلّی دارد هر هفته شبِ جمعه حسین بن علی؛ در کرب و بلا روضۂ سقّا دارد! ع 🍁🍂🍁🍂🍁 : @shohadaye_shiraz
هندوانهٔ🍉 #شب_یلدا بہ شـــرطِ " صلوات بر محمد و آل محمد" ... 😄 #ﻳﺎﺩﺷﻬﺪاﺑﺎﺫﻛﺮﺻﻠﻮاﺕ #ﺻﺒﺤﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪا ﻣﺰﻳﻦ ﺑﺎﺩ 🌷 @shohadaye_shiraz
طولانے بودن شب یلدا را بداند بگو از غواص هاے عملیات کربلاے ۴ بپرسد . ... ☘🌷☘🌷☘ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷اسماعیل معلم ما بود. روزی یک چوب بلند سر کلاس آورد و آخرین درسش قبل از اعزام به جبهه را به ما داد و گفت: « بچه ها هر کس از من کتکی خورده، چه با قصد چه بی قصد این چوب را بگیرد و مرا قصاص کند.» آقا معلم چهره بهت زده ما را که دید ادامه داد:« بچه ها قصاص در دنیا آسان تر از قصاص در آخرت است.» همه با دیدن این صحنه به گریه افتاده بودیم و به سمت معلم دلسوزمان دویده و ایشان را در آغوش کشیدیم. 🌷بارها به صورت بسیجی اعزام شده بود, به حدی که بعضی ها فکر می کردند پاسدار است. عملیات کربلای ۵، اسماعیل به قربانگاه قدم گذاشت. پیکر اسماعيل عزيز همچون امام حسين(ع) سر نداشت، دست راست و پای چپ را هم پیشاپیش به بهشت فرستاده بود، جسد مطهرش را از جای زخم ترکشی که در پهلو داشت و یادگار جبهه خرمشهر بود شناسایی کردیم. 🌿🌺🍃🌷🍃 ↘️👇 : @shohadaye_shiraz ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ: http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ما اهل اینجا نیستیم! شهید احمد کاظمی: ما اهل اینجا نیستیم ما اهل جای دیگر هستیم باید برای اونجا خیلی ما تلاش بکنیم ... 🌺 🌷☘🌷☘🌷☘ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
پدر شهید غلامعلی دست بالا به فرزند شهیدش پیوست😔
شهیدان علی رضا هاشم نژاد و غلامعلی رهسپار
شهدای غریب شیراز
شهیدان علی رضا هاشم نژاد و غلامعلی رهسپار
🌷تازه از جبهه آمده بود.گفت: بابا میخوام برم خواستگاری، بزودی مرا در لباس دامادی خواهی دید! چند روز بعد وقتی برمیگشت، شنیدم زیر لب می گفت:از کجا معلوم به سلامت از پل صراط بگذرم، اما امیدم به خدا و شفاعت امام حسین(ع) است! چند روز بعد, در جزیره مجنون لباس دامادی پوشید، درحالی که بدنش هزار تکه شده بود! 🌷شب عملیات بدر بود و بازار حلالیت طلبی و دیده بوسی گرم گرم. دیدم سرش را روی سینه ام گذاشته, به خاطر هیکل درشت و توپر و خنده هایی که هیچ وقت از لبش پر نمی کشید بهش می گفتم:تپل همیشه خندان! بوسه ای بر پیشانی اش نشاندم. سحرگاه روز بعد بود. بچه ها با موفقیت به رودخانه دجله رسیده بودند. به اتفاق غلامعلی و یک بیسیم چی دیگر با قایق به خط رفتیم. بر خلاف جثه درشتش بسیار فرز و چالاک بود و در کارهای مخابراتی وارد, برای همین همیشه به عنوان بی سیم چی اول من بود. هرچه به صبح نزدیکتر می شدیم فشار عراقی ها برای پس زدن رزمندگان اسلام از مناطق ازاد شده شدت می گرفت. همزمان هواپیما های پی سی سون عراقی بالای سر ما امدند. هواپیمایی کوچک شبیه هواپیمای سمپاش با قدرت مانور زیاد. تمام زمین و زمان پر شده بود از بمب و انفجار و دود. بمب های ناپالم با قدرت انفجار زیاد مثل تگرگ روی منطقه می بارید. ناگهان یکی از همان بمب ها کنار ما منفجر شد. از زمین کنده شدم و انطرف تر به زمین افتادم. به خودم که امدم, دنبال غلامعلی گشتم, گم شده بود. از انفجار گودال بزرگی ایجاد شده بود که یک کامیون در ان جا می شد. کنار گودال چشمم افتاد به یک پوتین که یک ساق پا از ان بیرون زده بود... یعنی از همیشه خندان من فقط همین تکه پا مانده بود. ان را برداشتم و بوسه ای بر ان زدم, به یاد اخرین بوسه ای که بر پیشانی اش زده بودم... 👆راوی سردار احمد عبدالله زاده 🌾🌷🌾 🌷🌷🌷🌷 : @shohadaye_shiraz ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ: http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌹شهید حاج‌حسین همدانۍ: نمےتوانیم با آمریکایی‌ها قـدم بزنیم و انتظار شهدا را هـم داشـته باشیـم. 🌹 ╔ ❄️ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ای طنین گام هایت بهترین آواز عشق من در انتظار یک سبد لبخند توست... 🌷 : @shohadaye_shiraz
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 مراسم صبحگاه بود. محمد در جایگاه ایستاد. فرمان از جلو نظام داد, بعد هم خبردار. با دوربین از این صحنه فیلم می گرفتم. محمد خیلی با صلابت و قدرت دستور میداد . بعد مراسم فیلم را نشانش دادم. نشست,با دست زد توی صورت خودش و گفت تو رو به حضرت زهرا(س) پاکش کن! گفتم چرا؟ فیلم به این خوبی. گفت وقتی دستور می دادم, در خودم احساس غرور و بزرگی کردم. فیلم را پاک کن تا اثری از ان غرور نماند... #شهید_محمد_اسلامی_نسب #شهدای_فارس #اﻳﺎﻡ ﺷﻬﺎﺩﺕ 🌹🌹🌹🌹🌹 #ڪانـال_ﺷﻬـــﺪاے_غریــب_ﺷﻴــﺮاﺯ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﻢ @shohadaye_shiraz
💫 : با بودن سخت نیست ☝️با شھدا ماندن سختہ! مثل بودن سخت نیست.. ☝️مثل شھدا ماندن سختہ! .. نگھ‌داشتن‌‌آتش‌در،دستانت👐⚡️ 🌺🌷🌺🌷 : @shohadaye_shiraz ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ: http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 🌷
آغـاز صبح یاد خــــدا باید کرد خود را به امید او رها باید کرد ای که با تو شروع کارها زیباتر آغاز روز تو را صدا باید کرد سلام 🌷☘🌷☘🌷 : @shohadaye_shiraz ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ: http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌹🌹🌹🌹 سال ۶۲ بود. مقر شهید دست بالا. توی صف دستشویی بودم. بیش از ده گردان بسیجی برای اعزام آمده بود, برای همین دستشویی ها وضع بدی پیدا کرده بود. همه هم تقصیر را به گردن فرمانده مقر می انداختند... ناگهان دیدم محمد در حالی که لباس پلاستیکی به تن دارد, چکمه به پا با جارو و تی از یک دستشویی خارج و وارد دستشویی بعدی شد. رفتم کنارش گفتم محمد آقا چرا شما. گفت این بسیجی ها برای خدا اینجا آمده اند, هدف ما هم خدمت به این هاست... آرام گفت برادر کسی نفهمه. کسی نفهمید کسی که دستشویی ها را می شورد فرمانده همان مقر است... #شهید_محمد_اسلامی_نسب #شهدای_فارس 🌹🌹🌹🌹🌹 #ڪانـال_ﺷﻬـــﺪاے_غریــب_ﺷﻴــﺮاﺯ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﻢ @shohadaye_shiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوم دی ماه ۱۳۶۵. آخرین تصویر از سردار زهرایی، #شهیدمحمداسلام_نسب دو روز قبل از شهادت 🌷🌷🌷🌷 #شهدای_فارس @shohadaye_shiraz
دیشب. . . اروند کربلابود دریادلان عاشـــق ؛ به شکارِ گوهر ناب شهادت ؛ رفتند تا صید معشوق شوند ... 🌷🌷 🌷☘🌷☘🌷 : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
این نگـــاه ِ نافذ ، یعنی : دل نـبـنـد ... دنیـا جـای مانـدن نیسـت ... 😔 : @shohadaye_shiraz ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ: http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌹 🌷 آن شب، بعد از دعای کمیل با صفایی که در منزل حقیرش گرفته بود، تازه چشمان جمشید گرم شده بود كه با صداي كوبيده شدن در از خواب پريد. سؤال كرد: «كيه؟» جواب آمد: «علي هستم.» فكر كرد، علي پسر خاله اش است كه در مي زند. صدا دوباره بلند شد «‌ منم علي، ‌مولا و مقتداي تو.» هيجان زده و ترسان به نوري كه وارد اتاقش مي شد خيره ماند. امير المؤمنين(ع) دستي به شانه‌ جمشید گذاشت و گفت: «آرام باش فرزندم! از امروز نام تو مهدي است. تو از سربازان بزرگ اسلام خواهي بود و به زودي در قيامي بزرگ شريك خواهي شد.» مهدي تا به خود آمد، ‌آقا رفته بود. 🌷مدت زيادي بود كه حاج مهدي را نديده بودم. همراه يكي از دوستان براي ديدار ايشان، به مقر لشكر و چادر ايشان رفتيم. وقت نماز ظهر بود كه حاج مهدي با چند نفر از فرمانده هان لشكر وارد چادر شدند. بلافاصله، ‌بعد از نماز، ناهار آوردند. خود حاج مهدي سفره را پهن كرد، ‌غذا ها را چيد، بعد از غذا هم سفره را جمع كرد. آن روز حاجي شهردار سنگر بود. بعد از ناهار همگي براي جلسه به ستاد لشكر برگشتند. دوستم به من گفت: « ‌اين همه راه آمديم، برادرت را هم نديدي!» خنده ام گرفته بود. گفتم: همان رزمنده اي كه كار هاي سفره را مي كرد، برادرم بود. باورش نمي شد، مي گفت: « مگر مي شود يك فرمانده تيپ شخصاً ‌غذا آمده كند و كارهاي معمولي انجام دهد.» 🌷☘🌷☘ : @shohadaye_shiraz ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ: http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75