eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.4هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
43 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
💫یادی از سردار شهید مرتضی جاویدی 💫 🌷يك روز عصر آمد خانه، ‌از زير لباسش چند عكس امام بيرون كشيد و زير شن و ماسه هايي كه گوشه حياط ريخته شده بود ‌چال كرد. تا قبل از خواب مدام از امام و انقلاب مي گفت. شب از نيمه گذشته بود كه صداي در بلند شد، ‌مأمور ها بودند. با زور هم كه شده به داخل خانه ريختند. از اتفاق اولين جايي را هم كه گشتند زير همان رمل ها بود. اين طولاني ترين و دقيق ترين بازرسي اي بود که تا به حال از خانه ما انجام داده بودند، اما هر چه گشتند كمتر پيدا كردند. دست آخر،‌ دست از پا دراز تر برگشتند. يك ساعت قبل از ورود آن ها سيدي نوراني را در خواب ديده بودم كه مي گفت: « عكس هاي من را از زير اين رمل ها بيرون بياوريد.» مرتضي را بيدار كردم و جريان را به او گفتم، ‌مرتضي هم عكس ها را زير خاك باغچه پنهان كرده بود. خدا خيلي رحم کرد، چون آن روز ها رژيم منحوس پهلوي آخرين دست و پايش را مي زد و اگر اين بار مرتضي را مي گرفتند، معلوم نبود چه بر سرش مي آوردند. 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
شهید حسین جمالی 🌹 شهیدی که روز تاسوعا در سوریه با سربند یازهرا و با تیری در پهلو شهید شد...😭 🔰روزی به این فکر بودم که چرا ما در سال ها و قرن های پیش به دنیا پا نگذاشته ایم و دائما این فکر بر من می گذرد که چرا ما آن روزی که به مادرمان زهرا(س) بی احترامی کردند داخل آن کوچه نبودیم. 😭 چرا ما آن روز درب نیمه سوخته را به پهلوی مادرمان زدند نبودیم، چرا ما نبودیم که به مولایمان امیرالمومنین (ع) کمک و او را یاری کنیم. چرا ما نبودیم که مولایمان امام حسن مجتبی(ع) را یاری کنیم، چرا ما روز عاشورا نبودیم که جانمان را فدای ارباب مان کنیم و چرا…..؟ 🔰 ای آقا، ای امام ما، من و همرزمانم در آن کوچه نبودیم، ما پشت درب نیمه سوخته نبودیم، ما روز عاشورا نبودیم که در راه دفاع از دین و قرآن جانمان را فدا کنیم و حالا که هستیم با تمام وجودمان هستیم. من از خدای تبارک و تعالی خواسته، و دائما می خواهم که دست رد به سینه من و دوستانم نزند، من از خدا می خواهم که در زمان حال به من عنایت کند و از خداوند می خواهم زمانی که امام زمان ظهور کرد دوباره ما را زنده کند و از خاک بلند کند تا در رکاب امام زمان (عج) دوباره بجنگیم و به شهادت برسیم تا دیگر واقعه عاشورا اتفاق نیفتد خدایا به من و دوستانم شهادتی زیبا اعطا کند … حسین جمالی 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود
صبح روز ۱۳ دی ماه ۱۳۹۸ فهمیدیم که... «علمدار نیامد،،،» دقیقاا یعنی چی! بلند شو علمدار....😭😭😭😭 شادی روحش صلواتی هدیه کنیم🌷🌾 🏴 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
✋قسم به خستگی پلک هایت؛ و به سرخی چشمانت وبه آن جمعه دلگیر💔 با رفتنت هرگز از یاد نرفتی... 🏴 🥀 🕊 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 @shohadaye_shiraz
... ما به رسم هر ساله در روز تاسوعا نذر مے پزیم و بانے آن حسین بود . تمام وسایلهاے نذرے را خرید. سپس لباسهایش را در ساک گذاشت. از زیر قرآن ردش کردم و آب پشت سرش ریختم. سوم محرم زنگ زد . گفتم: مادر ڪے میاے ؟ گفت: روز تاسوعا خانه هستم . ✅ روز تاسوعا شد و ما طبق روال هر ساله، در آشپز خانه حسینه نذر را بار گذاشتیم. در حین پختن نذری بودیم. هر ڪھ می آمد مے پرسید حسین ڪجاست؟ و در جواب مےگفتم: زنگ زدم گوشیش خاموشه حتما توی راهه... بعد از مراسم دیدم پسرم حسن گریه مےڪند. گفتم: مادر اتفاقے افتاده؟ چرا آشفته اے؟  گفت: دوست خوبی داشتم ڪھ شهید شده. 😭😭 ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﭘﺴﺮﻡ ﺷﻬﻴﺪﺷﺪﻩ 😭 روزتاسوعا با سربند یا زهرا و تیری در پهلو شهید شد... ◾️◾️ 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎤به روایت خواهر شهید «نه جونم ..اونا مثل همین گلدون ها هستن. عین همین گلدون هم ازشون نگهداری میشه.» برگشتم نگاه کنم نبود .حس کردم دور یک دایره نورانی میچرخم و فرو میروم .نمیدانم شاید هم بالا میرفتم بالا پایین چپ راست اصلا برایم مهم نبود .انگار سرگیجه گرفته بودم دست هایم را باز کردم هوا را به خوبی با دست هایم حس می کردم .حس عجیبی بود .انگار توی سینمایی ساکت و تاریک ،تصویری صامت از جلوی چشمانم رد میشد و سرم گیج میرفت. لکه های نورانی از دایره کنده شد. بی اراده دنبالش راه افتادم. صدای پای همراهم بود که به اطمینان بهم اطمینان می داد .فقط همان صدای پا را به یاد دارم. پشت سرم را نگاه کردم رد پاها مثل چراغ های خیابان روشن بود. پایم را نگاه کردم که راه نمی رفتم. لکه نورانی بزرگتر شده بود. اندازه یک پنجره اتاق باز شدن می توان از آن طرف شانه کنم مطمئن بودم دور صورتم را خواهد زد. دستی را دیدم که هوا را لمس می کرد دوتا دست... _اینجا هستند کربلایی !؟ تنها صورتش معلوم بود .صورت کربلایی .میدانستم تازه فوت کرده اما حضورش کنارم اطمینان‌بخش بود. چشمانم را بستم و باز کردم حس کردم دیگه نور پنجره ها صورتم را نخواهد سوزاند آپ طرف پنجره رد پاهایی نورانی بود .قبلا آنها را دیده بودم.هاله ای نور به سمتم در حرکت بود حس میکردم نزدیک شد دستم را روی صورت گرفتم. کربلای قرار بود چه کار کند؟! تصاویر روی پرده قطع شد. خودم را در یک اتاق بسیار روشن دیدم .دور اتاق پر از گل بود .سفره بزرگ وسط اتاق شده بود و چه میوه های قشنگی وسط سفره بود. حس کردم تمام افرادی را که در سفره نشستند میشناسم. سید هم بود اما عجیب جوان تر شده بود حدود ۱۸ ساله.. _آقا سید محمد... ماشالله چقدر جوان تر شده این.. آقا مهدی.. آقا جمال.. آقا کمال ...مادربزرگ... منم! چرا شما صدای منو نمی شنوید نگاه کنید منم. _دختر کجای ناسلامتی اومدی کمک افتادی که چی ؟ چشمانش را مالید.:« کربلایی.‌ سید..‌ مادر بزرگ.. گلدون...‌‌» دختر هرچه دیده بود تعریف کرد.ژژه با پایان یافتن حرف هایش زن دستی به گلدان کوچک کنار پنجره کشید و اشک هایش همان جا ماند... دارد http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
7.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 *بدرقه یار حاج قاسم....سردار بی سر استان فارس* 🚩قصه تو کرب و بلا رو داد نشونم... باشکوه پیکر پاک *سردار شهید حاج عبدالله اسکندری* ، 🔹 ۹ صبح فردا همزمان با عاشورای حسینی، از میدان شهدا به طرف حرم مطهر حضرت شاهچراغ 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💫یادی از سردار شهید مرتضی جاویدی 💫 🌷بعد از انقلاب مرتضي کمتر در روستا بود و بيشتر در کردستان و بعد هم در خوزستان حضور داشت و حالا اين مرد جنگي آمده بود خواستگاري من. ما دختر خاله و پسر خاله بوديم و ظاهراً تمام و کمال با هم آشنا بوديم و حرفي براي گفتن باقي نمي ماند. ناگهان مرتضي صدايي صاف کرد و از همه خواست سکوت کنند. بعد رو به مادرم کرد و گفت: خاله جان، شغل من نظامي است و پاسدار انقلابم. بيشتر اوقات من هم صرف جبهه و جنگ مي شود، براي همين کمتر در شهر و خانه هستم. خواهش مي کنم خوب فکر هايتان را بکنيد، جوانب کار را در نظر بگيريد، اگر مي توانيد با اين شرايط کنار بياييد، دخترتان را به من بدهيد. مرتضي رک و راست شرايط خودش را در چند جمله خلاصه کرده بود. مادرم سکوت را شکست و گفت: ما هم اين لحظات و اين شرايط را درک مي کنيم. شما هم براي اسلام و امنيت و آسايش ما به آنجا مي رويد. ما که به اين وصلت راضي هستيم و راضي به رضاي خدا. 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
📓علامه امینی در شب تاسوعا و عاشورا برای امام زمان(عج) کنار می‌گذاشتند و می‌گفتند: امشب قلب حضرت در فشار است...◼️ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 🔸شماره کارت جهت واریز صدقات ⬇️ شماره کارت جهت مشارکت : 6037997950252222 بنام مرکز نیکوکاری شهدای گمنام 🔹🔹🔹🔹🔹 و جه زیباست صدقات از طرف ائمه اطهار جهت سلامتی فرزند عزیزشان باشد 🔺🔺🔺🔺 شیراز
🚨 ، مدفن همیشگی بدن مطهر سیدالشهدای مقاومت فارس، آماده میزبانی از میهمان عزیزش می شود.. 🏴 گلزار شهدای شیراز و یاران شهید حاج عبدالله ، فردا بدن مطهر شهیدی بی سر را در خود جا می‌دهد.... 😭محلی که بوي حاج قاسم می دهد ...😭 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
امشبی را شہ دین در مهمان است ظهر فردا بدنش زیر اسبان است مکن ای صبح مکن ای صبح طـــــلوع اﺯ ﺩﻝ ﺻﺎﺣﺐ اﻟﺰﻣﺎﻥ ﻋﺞ😭😭 🏴🏴🏴🏴 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🖤ای کشتی نجات، نجاتم بده حسین تشنست جان من، کمی آبم بده حسین 🖤گویند عاشقان، که چراغ هدایتی پس راه راست را تو نشانم بده حسین 🏴 🕊 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 @shohadaye_shiraz