eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.4هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
3هزار ویدیو
43 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿•[نعمت‌ِآسمان‌فقط‌باران‌‌نیست گاهے‌خٌدا؛کسانی را‌نازل‌میکند🌷 به‌زلالےباران... مثلِ‌ شما❤️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
🌷 چند روز قبل از شهادت؛ "سید جواد" شیرینی در دست وارد مقر شد. خوشحال بود و می گفت: بخورید... این شیرینی خوردن دارد، آخه شیرینی شهادت منه... من دیگه بر نمی گردم... بعدا نگید شیرینی نداده رفت. همه خندیدم و کسی حرف جواد را جدی نگرفت. جواد راننده بود زیرا به این کار علاقه داشت. از ابتدای وردوش در سوریه رانندگی به او محول شده بود. عملیات آغاز شد. خبر رسید چند تن از بچه ها شهید شدند. ولی به علت محاصره نتواتسند پیکر شهدا را به عقب برگردانند. بعد از اتمام محاصره فرمانده گفت: چند نفری داوطلب می خواهم تا پیکر شهدا را برگردانیم. "سید جواد" سریع دستش را بالا برد. فرمانده اعتنایی به حرکت سید نکرد. "سید جواد" به سراغ فرمانده رفت و شروع کرد به اصرار کردن ولی فرمانده مخالفت کرد. بچه های داوطلب وقتی اصرار"سید جواد"را دیدند رو به فرمانده گفتند: ما مراقب سید هستیم. به هر حال فرمانده راضی شد و پذیرفت. و گفت به شرطی که نگذارید جواد جلو برود. عملیات شروع شد. جواد پیشتاز بود. هر چه سعی کردیم که جلوی او را بگیریم نشد. پس از کمی درگیری جواد به شهادت رسید و ما پیکر شهدا و جواد را به مقر برگرداندیم. وقتی پیکر خونی "سید جواد" را دیدم یادم به خنده ها و شیرینی شهادتش افتاد... تیپ فاطمیون 🌷🍃🌷🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹🌹🌹🌹🌹: *داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * *. ✅به روایت محمدنبی برزنده .همرزم شهید از آسمان و زمین بر سرمان آتش می بارید. عراقی ها دست بردار نیستند. مثل اینکه عصبانیت شان تمامی ندارد. هر چه هست اما نمی دهند کسی از جایش تکان بخورد.همه نگران اما نگرانی حاج مهدی چیز دیگری است. ناراحتی از خطوط درهم چهره اش پیداست. متفکرانه می گوید: باید فکری کرد این جور نمیشه! می‌گویم: حاجی وضع خیلی خرابه. به نظرم باید دستور عقب نشینی را بدین. به آتش و دود ای که منطقه را پوشانده نگاه می‌کند و می‌گوید: «نه با توکل به خدا ادامه میدیم. حیف این همه زحمت به هدر بره» خش خش بیسیم در فضا پیچید. بیسیمچی ناشناس با دلهره پشت سر هم صدا می‌زند: «مهدی مهدی قاسم» حاجی عباس را روی خاک آلود رو به من می کند و با اشاره به سر از من می‌خواهد تا جواب دهم. قاسم فرمانده گروهان سوم است با نگرانی می‌گوید «اینجا وضع خیلی مشکوکه یک نفر را برای بررسی بفرستید» بر نگرانی ما آن افزوده می‌شود نمی‌دانیم دست تقدیر چه چیزی را برایمان رقم زده. باورمان شده که امروز حادثه‌ای رخ داد.حاج مهدی از برادر فلاح می خواهد که جلوتر برود تا اوضاع را برانداز کند.بانک خستگی و نگرانی در چهره فلاح موج می‌زند و گلوله‌های خمپاره مثل نقل و نبات بر سر ما نمی ریزد بدون هیچ حرفی با شتاب به راه می‌افتد.ولی چیزی نمی گذرد که خاک آلود و نفس زنان بر می گردد و می گوید:«جای نگرانی نیست . نیرو و مهمات یه مقدار کم داریم که بایستی هرچه زودتر درخواست کنیم» حاجی قانع نمی‌شود و نگران تر از پیش دستم را می‌گیرد و می‌گوید: «این آتش سنگین بی جهت نیست, حتماً کاسه ای زیر نیم کاسه است. ممکن فلاح دقت نکرده باشه حاضری بریم برای شناسایی؟!» بدون اینکه منتظر جواب من باشد به راه می‌افتد. دلم راضی نمی شود تنهایش بگذارم. از سنگر بیرون می‌روند و خودم را به او می رسانم.همانطور که آتش سنگین دشمن در شراب جهنمی از دود و آتش مبدل کرده به طرف خط حرکت می‌کنیم. حاجی می‌دود و قبل از من خودش را به خط می رساند.کماندوهای عراقی با پشتیبانی نیروهای زرهی ترک کرده‌اند و برای تصرف خاکریز ما تلاش می‌کنند. تعدادشان زیاد است و بچه‌های ما به سختی مقاومت می‌کنند برتری با آتش آنهاست. •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
💫یادی از سردار شهید دکتر خانمیرزا استواری 💫 🌷بارها دیده بودم که خانمیرزا در نمازهایش می لرزد و اشک می ریزد، یک روز پیله کردم و گفتم تا نگویی چرا در نماز اشک می ریزی رهایت نمی کنم! گفت:هر کس که کسی را دوست داره، یه جور دیگه متفاوت با بقیه باهاش حرف میزنه، من فکر میکنم خدا من را خیلی دوست داره! -چه طور؟ -وقتی فکر میکنم که این توفیق را به من داده که این ساعت بیایم و در برابرش بایستم، می فهمم که چقدر من رو دوست داره! -خوب. -خوب همین طور که خدا من رو دوست داره، من هم اون را دوست دارم. وقتی در برابرش می ایستم نمی توانم خودم را کنترل کنم. چون دوسش دارم، کلمات و آیاتی را که در برابرش میگم با احساسی میگم که نمی توانم خودمو کنترل کنم و اشکم جاری نشه. از طرف دیگر بار گناه روی دوشم سنگینی می کنه، باید یک جوری آن بار رو سبک کنم، این اشک ها باعث می شه بار گناهام هم سبک بشه. 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
19.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎊🎊🎊یا امام حسن ع🎊🎊🎊 زهرا پسر آورده قرص قمر آورده💐 برای حیدر حیدر آورده💐 ✨🌺 ✨🌺 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
📿حاج قاسم هر سال ایام ماه مبارک رمضان فرزندان شهید و خانواده ها شهدا رو دعوت میکرد،بیت الزهرا افطاری میداد،میامد صندلی پایین مینشست سخنرانی میکرد، چه صحبتای عمیق و قشنگی...، سری اخر،وسط صحبتاش به سردار حسنی گفت دوربین هاش خاموش و جمع کنه، کلا با فیلمبرداری مشکل داشت،خوشش نمیامد، خودش هم پذیرایی میکرد، سفره میچید. کنار بچه ها مینشست،یه جمع باصفا و صمیمی بود،بعد افطاری میریختن سر حاجی گم میشد لابلای بچه ها☺️. به پسرش و یک محافظش که همراهش بود، هم اخم کرده بود ،کاری به بچه های ‌شهید نداشته باشند و بگذارند راحت باشند.🌹 راوی فرزند شهید شیخ شعاعی 🌷🌱🌷🌱 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
📸 فرازی از 🍃اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذی اَدْعوُهُ فَیجیبُنی وَ اِنْ کُنْتُ بَطیـئاً حینَ یدْعوُنی.... 🔹ستایش خدایی را که می‌خوانمش و او پاسخم دهد و اگرچه وقتی می‌خواندم به‌کندی به درگاهش روم 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌙 🗓 🌹 داداللّه شیبانی 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
✨اول امام زاده ي دنيا خوش آمدي ابن الكريم اُمّ ابيها خوش آمدي🌸 ✨اول پدر به حضرت حيدر تو گفته اي پيش از همه به فاطمه مادر تو گفته اي🌸 💚💚💚 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz