🌷دیدم قاسم با فرمانده گردان داره جر و بحث می کنه. باباعلی گفت:نمیشه, اجازه نداری بری!
بعد هم با ناراحتی رفت. رفتم سمت قاسم گفتم چیه؟
گفت حاجی من می خوام برم پیش ناصر(ورامینی), باباعلی نمی ذاره!
گفتم خوب حتما صلاح نیست.
اشکش جاری شد. با التماس گفت به خدا دلم برا ناصر تنگ شده, من می خوام برم!
دلم سوخت, قاسم خیلی ناصر را دوست داشت.
گفتم تا باباعلی نیومده برو!
محاصره تپه که شکسته شد خودم را به تپه رساندم. تفنگش را در اغوش گرفته و کنار ناصر شهید شده بود.
🌷 یکی دو روز قبل از عملیات بود. قاسم را دیدم. نگاهی به من کرد و گفت: فلانی نور بالا می زنی، قول می دم شهید شدی، خودم بیام بالای تابوتت بایستم!
من هم گفتم: باشه، من هم قول می دم وقتی شهید شدی بیام بالای تابوتت بایستم!
بعد از عملیات بود. با چشم هایی پانسمان شده به معراج شهدا رفتم. از بین باند ها تابوت ناصر ورامینی را می دیدم. کنارش ایستادم. ناگهان قاسم را دیدم که با خنده می گفت: لوطی این بود قول و قرارت!
یک لحظه به خودم آمدم، تنم یخ کرده بود. به سمت تابوت کنار که تابوت قاسم بود رفتم و گفتم: رفیق من آمدم!
#شهیدقاسم_کارگر
#شهدای_ﻏﺮﻳﺐ_فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺩﺭ ﺧﺼﻮﺹ ﻋﻴﺪﻏﺪﻳﺮ
و اﻃﻌﺎﻡ ﺭﻭﺯ ﻋﻴﺪ
#ﺣﺘﻤﺎﺩاﻧﻠﻮﺩﻛﻨﻴﺪ
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﻛﻠﻴﭗ ﺳﺨﻨﺮاﻧﻲ ﺩﺭ ﺧﺼﻮﺹ #ﻋﻴﺪﻏﺪﻳﺮ
#ﺣﺘﻤﺎﺩاﻧﻟﻮﺩﻛﻨﻴﺪ
🍃🌹🍃🌺🍃🌹🍃🌺🍃
#طلاییه
شهدا!
همان ها که به #عرفات عشق آمدند در فکه؛
آنها که #عرفه برایشان یک عمر بود، نه یک روز!
همان ها که به مقام (مَن عَرَف رَبّه)رسیده بودند....
خوبانی که تا پای جان وقوف کردند در خرمشهر...
و #مشعر عشقشان شد سرزمینِ نخل های بی سرِ،#شلمچه!
آنها که در زمزم #اروند دست از "خود" شستند....
و در منای #طلاییه خود را قربانی کردند...
شیر دلانی که به ندای #ابراهیمی پدر امت لبیک #جان دادند...
و #عاشق_تر از اسماعیل به مسلخِ #عشق رفتند...
.
و وقتش رسیده بود که بندگان حقیقی #خدا سیر الی اللهی شان را جشن بگیرند؛
در لباس #سُرخ شهادت...
🍃🌹🍃🌺🍃🌹🍃🌺🍃
ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ ﻫﻴﻴﺖ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75