هدایت شده از محسن طاهریان
🥀شهيد ماه
🌹بسیجی شهید:
🥀عباس نامور عارفی
❤️جوانی معنوی،دوست داشتی، اهل تهجد و نماز شب،رزمنده با سابقه حدود هیجده ماه جبهه.
این شهید عزیز از اوایل سال ۱۳۶۰ که وارد ميدان دفاع شده تا زمان شهادت در منطقه ماند.
🌸محل شهادت آو در منطقه مهران است.
🌺تشییع جنازه او بسیار گرم، با شکوه و همراه با بسیاری از جوانان و مردم شهر کاشمر انجام و در💐گلزار شهدای آرامگاه شهید مدرس در جوار دیکر شهدا آرام می گیرد.
🌸روح پاکش شاد با ذکر صلوات
هدایت شده از محسن طاهریان
🌺باخاطرات شهدا
🌹سردار شهید محمدعلی خورشاهی جانشین گردان کوثر از لشکر ۲۱امام رضا علیه السلام
🌼لحظه و نحوه شهادت در مورخه ۶۶/۹/۱ عملیات نصر ۸
♻️در زمان عملیات برادران مرتضی حسین زاده، آسوده خلیل آباد،داروغه عارفی و لشکری با چند نفر دیگر از بچه ها درون سنگر جمع شده بودند و محمد علی خورشاهی با حسین توانگر در بیرون سنگر بودند که خمپاره ای به وسط این دو برادر خورده و حسین توانگر را به ته دره پرتاب کرد و محمد علی هم بدنش تکه تکه و به شهادت می رسد و جنازه ایشان را که دیدم پاهایش قطع بود بدن ایشان تکه تکه شده بود و پلاستک های جیره غذایی مان را برداشتیم سر و مغز شهید خورشاهی و پاهای قطع شده را به همراه قرآن و کارت شناسایی را داخل آن گذاشتم همان طور که قطعات بدن محمد علی را جمع می کردم اشکهایم سرازیر شده بود چون حقیقتا بدن ایشان قابل تشخیص نبود، سپس با هلی کوپتر پیکر پاک و تکه تکه شده را به عقب بردیم.
🥀خاطره برگرفته از سروقامتان و سرداران_دیار_ترشیز🌸🌹🌺
🥀شهيد ماه
🌹خلاصه ای از زندگينامه جهادگر شهید محمدرضا مختاری خلیلآباد
🌺این شهید عزیز از سن چهار سالگی برای فراگيري قرآن به مکتب رفت و سپس وارد مدرسه و تحصيل خود را تا مقطع اول دبیرستان ادامه داد که ترک تحصيل کرد و به عنوان نيروي رسمي به جهاد سازندگي شهر مشهد پيوست. او علاوه بر کارهاي جهاد سازندگی، دوره ي آموزشي را پشت سر گذاشت و پس از يک سال به جهاد سازندگي شهرستان کاشمر انتقال يافت.
پس از شروع جنگ تحميلي، از طرف جهاد سازندگي شهرستان کاشمر به جبهه اعزام شد و در تاريخ ۶۰/۹/۹ در عمليات طريق القدس و درمنطقه بستان به شهادت رسيد.پيکر پاکش پس از تشییع در گلزار شهدای خليل آباد به خاک سپرده شد.
♻️ازخصوصیات اخلاقی او :اخلاق خوبی داشت. اجتماعی و با مردم خوش برخورد بود.
🌸او نسبت به پدر و مادرش و اقوام مهربان بود و در تمام کارها به آنها کمک مي کرد.در جهاد سازندگي هم رابطه خوب با همه داشت.
🌺هميشه لباس ساده می پوشيد و غذای ساده مي خورد.از سفره ای که چند نوع غذا در آن بود،تنها به يک غذای ساده پسند می کرد. در جبهه هميشه به ياد برادران رزمنده ی خود بود. اولين بار که می خواست به جبهه اعزام شود به مادرش گفت،مادر تو بايد همچون زينب (س) باشی و از رفتن من به جبهه ناراحت نباشی؛ بايد افتخار کنی که چنين فرزندی داری.
🥀اگر خبر شهادت مرا برای شما آوردند، برای من گريه نکنيد و زينب وار باشيد.بعد از اينکه به جبهه رفت، نامه هاي زيادي نوشت. در يکي از نامه هاي او آمده:من به داشتن چنين پدر و مادري افتخار مي کنم که مرا به جبهه فرستادند. من در اينجا به خدای خود رسيده ام.🌺🌸🌼 روحش شاد.