19.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مصاحبه
#شهرجدیدبینالود
#محلهاوارشک
#شهیدغلامرضاندیم
برشی از مصاحبه شنیدنی دختران دبیرستان بنت الهدی محله اوارشک شهرجدید بینالود.
⚡️کانال معرفی شهدای نازنین بخش احمدآباد
https://eitaa.com/shohadayebakhsh
10.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کار زیبا از دانش آموزان دیزباد #مصاحبه با خانواده معزز #شهید_ابوالفضل_قائمی_پناه
برشی از مصاحبه با خواهر بزرگوار شهید قائمی پناه روستای دیزباد پایین
⚡️کانال معرفی شهدای نازنین بخش احمدآباد
https://eitaa.com/shohadayebakhsh
48.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روستایسرغایه
#شهیدعباسچوپانی
#مصاحبه
از چوپانی در کوه و دشت همراه گوسفندان تا شهادت در راه خدا
کاری از دانش آموزان دختر دبیرستان دوره اول #دبیرستانقدسیه
روستایامامتقی
کانال معرفی شهدای نازنین بخش احمدآباد
@shohadayebakhsh
#روستایصیدآباد
#مصاحبه با جانباز دفاع مقدس
🌟جشن عید غدیر در صیدآباد بهانه ای شد که با جانباز عزیز دفاع مقدس روستای صیدآباد آشنا شویم.
آقای محمد خوشخو از جانبازان دفاع مقدس هستند.
ایشان دارای یازده فرزند و ساکن روستای صیدآباد هستند.
👈در عملیات غرورآفرین والفجر ۸ و در منطقه ی سلیمانیه عراق، در نقش پشتیبانی گردان حضور داشته است.
با شهید غلامعلی کلامی مقدم که پسر خواهر ایشان است همرزم بوده است،
آقای غلامی از دفاع مقدس یادگاری هم دارد، ترکشی که بیش از سی سال است در دو سانتی متری قلب اوست و گاهی اذیتش می کند.
✍خواستیم از شهید کلامی مقدم بگوید، گفت:
شهید از شهادتش خبر داشت، مبلغی پول به مادرش داد و گفت این را هزینه مراسم شهادتم کنید.
شهیدکلامی در منطقه ذوالفقاریه زاهدان، آسمانی شد.
@shohadayebakhsh
#روستایدیزباد
#مصاحبه
رزمندگان دفاع مقدس
معرفی رزمندگان دفاع مقدس بخش
رمضانعلی حشمتی
ایشان متولد ۱۳۳۴ روستای دیزباد هستند
فرصتی شد تا خدمت این بسیجی عزیز برسیم.
🔹از خودتان و حضورتان در جبهه بفرمایید
✍الان خادم مسجد هستم مسجد صاحب الزمان (عج) روستای دیزباد را با کمک خیرین ساختیم.
در کربلای چهار و پنج حضور داشتم
هفت ماه جبهه بودم
شهید داوری و شهید کریمی همرزم بودیم.
آن زمان یک فرزند داشتم که به جبهه رفتم
در قسمت تدارکات و پشتیبانی حضور داشتم.
دو مرتبه رفتم جبهه هر بار سه چهار ماه
📚شهدای نازنین بخش احمدآباد
@shohadayebakhsh
#مصاحبه
#شهرملکاباد
در بین ما گاهی افراد عادی دیده میشوند که ما کمتر از آنها اطلاع داریم،و نمیدانیم چه انسانهای شریف و بزرگی در کنار ما هستند.
امشب توفیقی شد که خدمت رزمنده دفاع مقدس آقای باقر جهانگردی رسیدیم
چند دقیقهای پای خاطرات ایشان نشستیم.
این چهره مصمم و پر انرژی همان نوجوان بسیجی دوران دفاع مقدس است که امروز با نام اوستا باقر جوشکار شناخته میشود.
✍ادامه دارد
🥀شهدای نازنین بخش احمدآباد
@shohadayebakhsh
#شهرملکآباد
#مصاحبه
حاج علی اکبر زارعی
دیدار با رزمنده دفاع مقدس
اول انقلاب و در آغاز جنگ به خدمت مقدس سربازی رفتن و به منطقه اعزام شدیم.
نزدیک سه سال در جبهه بودم
عملیات حصرآبادان، فتح المبین کردستان، جنگهای تا منظم را حضور داشتم.
عملیات حصر آبادان خیلی موفقیت آمیز بود و خیلی غنیمت جنگی گرفتیم.
خیانت های بنی صدر را فراموش نمی کنم.
نیروهای خودی را با هم درگیر کرده بود و کلی خسارت زده بود.
وقتی بنی صدر رفت بسیجی ها به میدان آمدند و خیلی اوضاع خوب شد.
بنی صدر دنبال این بود که کشور را به شکست بکشاند ، همه نیروهای ایرانی را خلع صورت کرده بود.
یادم نمی رود آقای سید علی اصغر حسینی خیلی ترکش خورده بود خدا رحمتش کند حتما او شهید و آمرزیده است.
🥀شهدای نازنین بخش احمدآباد
@shohadayebakhsh
#مصاحبه
#شهرملکآباد
آقای سید اسماعیل حسینی از پیشکسوتان و رزمندگان دفاع مقدس هست که در جبهه به فرماندهی 🌷شهید چمران 🌷شهید رستمی و 🌷شهید کاوه در خط مقدم جنگیده است.
خاطراتش بسیار شنیدنی است از لحظاتی که شهید چمران را در زمان مجروحیت به عقب برمیگرداند تا خاطراتی که با سردار چذابه شهید علیمردانی دارد.
✍با همان لحن شیرین و چهره خندانش از خاطراتش میگوید که چند نفر نشسته بودیم همه گرسنه بودند اما مقدار کمی غذا داشتیم همه به همدیگر تعارف می کردیم از آخر هم هیچکس آن غذا را نخورد.
✍ از شهید حسینی برادرش میگوید که من را دعوا میکرد و میگفت تو خانواده و زن و فرزند داری تو برگرد به ملک آباد، تو لازم نیست به جبهه بروی من میروم.
✍ می گوید: همیشه در خط مقدم بودم وقت میخواستند مرا به عقب برگردانند میگفتم من فقط برای جنگیدن آمدهام.
✍ خاطره دیگرش را با خنده بیشتر تعریف میکند میگوید یک روز ناهار آش داشتیم هها گفتند حتماً غذای فرمانده فرق میکند من را مامور کردند که یواشکی بررسی کنم رفتم به اتاق فرماندهی که شهید کاوه و چند نفر دیگر نشسته بودند با دقت سرک کشیدم و فوری برگشتم. بله آنها هم مشغول خوردن آش بودند.
✍ چند سال بعد از جنگ در مزرعه مشغول کار بودم که یک جوانی آمد و گفت آقا سید اسماعیل شما هستید گفتم بله گفت آیا شما شهید علیمردانی را میشناسید گفتم بله بگو از دوستم برایم تعریف کن چشمانش پر از اشک شد و گفت.من فرزند شهید علیمردانی هستم.
🍃🥀🍃شهدای نازنین بخش احمدآباد
@shohadayebakhsh
شهدای بخش احمدآباد
امام جمعه محترم و فرمانده بسیج دانش آموزی در یک جمع صمیمی با رزمنده دفاع مقدس آقای جواد نظری دیدار و
#مصاحبه
#جوادنظری
#شهرملکآباد
📝آقای نظری سلام و تشکر از شما برای ما و اعضای شریف کانال از جنگ بگویید
✍سلام خوش آمدید
ما نه با روایت و نه ساخت فیلم و....هیچ وقت نمیتوانیم آن سختی ها را درک کنیم.جنگ را باید ببینیم
✍در سال ۱۳۶۶ مشغول تحصیل در دانشگاه تربیت معلم بودم کشور در شرایط جنگی بود.
در کلاس با هفت هشت نفر بودیم بقیه رفته بودند
کسی به درس فکر نمی کرد همه راهی جبهه بودند من هم بدون خبر خانواده رفتم جبهه.
📝 در کدام منطقه عملیاتی حضور داشتید!؟
✍ما در جبهه غرب بودیم شرایط سخت بود یک متر برف و بارندگی زیاد شده بود
ما در تیپ ویژه شهدا نقده بودیم جاهایی که قبل از ما فرماندهان بزرگی مثل کاوه و شهید بروجردی بودندنزدیک منطقه حلبچه و ماووت عراق بودیم.
بارندگی زیاد بود.توی یک سوله صحرایی ۲۰۰ نفر مجروح بودند. داخل سوله پر از گل و لای بود.
👈واقعا این #امنیت و #اقتدار انقلاب را برخی قدر نمی دانند.
📝 از خاطرات برایمان بگویید
✍یک #خاطره دردناک فراموش نشدنی هست که
با آمبولانس که می آمدیم یک مجروح کنارم بود که از ناحیه شکم مجروح بود خیلی داد و بیداد می کرد که نگه دار میخواست به وضعش رسیدگی شود،درحالی که امکاناتی نبود آن عزیز تحمل درد زیاد نداشت.
در ماشین دیگر شهدای زیاد را روی هم گذاشته بود، صحنه های دلخراشی بود. یاد شهدای عزیز بخیر
📝 شما چطوری به درجه جانبازی رسیدید؟
✍من توی مرکز تلفن بودم و سیمبان بودم
با ترکش خمپاره از ناحیه پا مجروح شدم، اول متوجه نشدم اما خواستم حرکت کنم دیدم نمیتوانم.
#خاطرهدوم
موج انفجار
جلوی خودم بود دیدم یک سرباز از شیروان سالم بود اما افتاد روی زمین مثل انسان بی جان ، بعدش بچه ها گفتند این اثر موج انفجار است. چند ساعت بعد فرد موجی شده ، دوباره سرحال می شود.
خیلی از عراقی ها از منطقه حلبچه عراق می آمدند و مسلح بودند ام پناه می آوردند به ایران
#خاطرهسوم
در یک مرحله از جنگ هوا خیلی سرد شده بود پایم داخل کفش از سرما یخ زده بود.
📝 از بچه های بخش احمدآباد کسی با شما همراه بود.
✍بله از شهر ملک آباد آقایان حسین شکوهی فر، ابراهیم بخشیان در آن زمان جبهه می رفتند البته باهم نبودیم
همچنین از روستای سرغایه برادر بهمنیار بود که شیمیایی شد همچنین آقای محمدیان از روستاهای بخش احمدآباد همراه ما بود
📜 مصاحبه با اندکی تصرف نگاشته شد.
🥀🍃شهدای نازنین بخش احمدآباد
@shohadayebakhsh
#مصاحبه
#جوادنظری
#شهرملکآباد
📝آقای نظری سلام و تشکر از شما برای ما و اعضای شریف کانال از جنگ بگویید
✍سلام خوش آمدید
ما نه با روایت و نه ساخت فیلم و....هیچ وقت نمیتوانیم آن سختی ها را درک کنیم.جنگ را باید ببینیم
✍در سال ۱۳۶۶ مشغول تحصیل در دانشگاه تربیت معلم بودم کشور در شرایط جنگی بود.
در کلاس با هفت هشت نفر بودیم بقیه رفته بودند
کسی به درس فکر نمی کرد همه راهی جبهه بودند من هم بدون خبر خانواده رفتم جبهه.
📝 در کدام منطقه عملیاتی حضور داشتید!؟
✍ما در جبهه غرب بودیم شرایط سخت بود یک متر برف و بارندگی زیاد شده بود
ما در تیپ ویژه شهدا نقده بودیم جاهایی که قبل از ما فرماندهان بزرگی مثل کاوه و شهید بروجردی بودندنزدیک منطقه حلبچه و ماووت عراق بودیم.
بارندگی زیاد بود.توی یک سوله صحرایی ۲۰۰ نفر مجروح بودند. داخل سوله پر از گل و لای بود.
👈واقعا این #امنیت و #اقتدار انقلاب را برخی قدر نمی دانند.
📝 از خاطرات برایمان بگویید
✍یک #خاطره دردناک فراموش نشدنی هست که
با آمبولانس که می آمدیم یک مجروح کنارم بود که از ناحیه شکم مجروح بود خیلی داد و بیداد می کرد که نگه دار میخواست به وضعش رسیدگی شود،درحالی که امکاناتی نبود آن عزیز تحمل درد زیاد نداشت.
در ماشین دیگر شهدای زیاد را روی هم گذاشته بود، صحنه های دلخراشی بود. یاد شهدای عزیز بخیر
📝 شما چطوری به درجه جانبازی رسیدید؟
✍من توی مرکز تلفن بودم و سیمبان بودم
با ترکش خمپاره از ناحیه پا مجروح شدم، اول متوجه نشدم اما خواستم حرکت کنم دیدم نمیتوانم...
ادامه دارد...
🥀🍃شهدای نازنین بخش احمدآباد
@shohadayebakhsh
#شهرملکاباد
#مصاحبه
✍حاج حسین از رزمنده های دفاع مقدس است با چریک پیر ابراهیم شریفی هم روستایی است، بچه های قلعه سرخ تربت جام همگی اهل جهاد و مرد رزم هستند.
✍حاج آقا ممنون که ما رو به حضور پذیرفتید.
📝خوش آمدید
✍از حضورتان در دفاع مقدس بگویید
📝به لطف پروردگار در مناطق عملیاتی
فتح المبین،رمضان، هویزه، بستان، سومار ماووت عراق شرق بصره، حضور داشتم.
دو سال در جبهه بودم.
✍از خاطرات بگویید
📝خاطره اول
عملیات فتح المبین شب عید نوروز بود در کنار رود کرخه بود عملیات سختی بود هفت روز طول کشید،تمام هفت روز را با پوتین نماز می خوندیم
دشمن خیلی مجهز بود برخی بچه ها نگران بودند ولی در نهایت خیلی خوب شد و غنایم و اسیر زیاد گرفتیم.چند بسیجی بالای تپه ها شهید شده بودندرفتیم بیاریمشون نتونستیم، با فرمانده و دوستم منتظر فرصت بودیم که پیکر بچه ها رو بیاوریم ناگهان خمپاره آمد و در نزدیکی ما منفجر شد،دست دوستم قطع شد. فرمانده ام آقای محمدی یک ترکش ریز روی قلبش را سوراخ کرد و همانجا پر کشید.
یک فرمانده دیگر داشتیم از بچه های تربت جام بود آقای گوهری خیلی شجاع بود
📝خاطره دوم
در یکی از مناطق در غرب کشور غذا نداشتیم خیلی گرسنه بودیم. یک روز یکی از بچه ها یک نصف کیسه نان خشک آورد و ریخت توی سفره ، با ذوق و اشتها خوردیم.
من متاهل بودم و آن زمان دو فرزند داشتم.
عملیات رمضان با شهید شریفی فرمانده طرح عملیات ۲۱ امام رضا بودم.
مرحله اول که به جبهه رفتم در در ارتش بودم و در لشکر ۷۷ ثامن الائمه گروه توپخانه بودم بار دوم به عنوان بسیجی رفتم.
#ادامهدارد
🥀🍃شهدای نازنین بخش احمدآباد
@shohadayebakhsh