8 اردیبهشت ماه سالروز شهادت شهید خلبان علی اکبر شیرودی
شهید «علیاکبر قربان شیرودی»
خلبان شهید «علیاکبر قربان شیرودی» متولد سال ۱۳۳۴ از خلبانان شهید هوانیروز ارتش بود که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در ارتش به مبارزه با رژیم پهلوی میپرداخت. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در راه مبارزه با شرارتهای ضدانقلاب و جداییطلبان در کردستان نقش مهمی را ایفا کرد تا جایی که او را «ستاره کردستان» لقب نهادند.
این خلبان شجاع هوانیروز ارتش، سرانجام هشتم اردیبهشت سال ۱۳۶۰ وقتی برای بازپسگیری ارتفاعات «بازیدراز» به سوی «سرپلذهاب» حرکت میکرد، از ناحیه پشت سر مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و به شهادت رسید.
8.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر روز یک صفحه قران مهمون شهیدان
شهید
#محمدعلی_قربانی
صفحه چهلم هشتم قران
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
🌹درون ما تفاوت هاست
شما مبتلا به درمانید
و من دچار بیماری...
بمانید تا درمان شود
دل نا شکیب من.....
#صبحتون_شهدایی_
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥#روایتگری_شهدا💥
🎥 معبر شهادت چیه⁉️
🔰 روایتگری حاج حسین یکتا درباره شهدا
#امام_زمان
#شهدا
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
شهدای شهر کهریزسنگ
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃 ✫⇠ #قسمت_دویست_وه
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_دویست_ونوزدهم
یک هفته ای گذشته بود. شینا حالش خوش نبود. نمی توانست کمکم کند. می نشست بالای سرم و هی خودش را نفرین می کرد که چرا کاری از دستش برنمی آید. حاج آقایم این وضع را که دید، شینا را فرستاد قایش. خواهرها هم دو سه روز اول ماندند و رفتند سر خانه و زندگی شان. فقط خانم آقا شمس الله پیشم بود، که یکی از همسایه ها آمد و گفت: «حاج آقایتان پشت تلفن است. با شما کار دارد.»
معصومه، زن آقا شمس الله، کمکم کرد و لباس گرمی تنم پوشاند و چادرم را روی سرم انداخت. دستم را گرفت و رفتیم خانه همسایه.
گوشی تلفن را که برداشتم، نفسم بالا نمی آمد. صمد از آن طرف خط گفت: «قدم جان تویی؟!»
گفتم: «سلام.»
تا صدایم را شنید، مثل همیشه شروع کرد به احوال پرسی؛ می خواست بداند بچه به دنیا آمده یا نه؛ اما انگار کسی پیشش بود و خجالت می کشید. به همین خاطر پشت سر هم می گفت: «تو خوبی، سالمی، حالت خوب است؟!»
من هم از او بدتر چون زن همسایه و معصومه کنارم نشسته بودند، خجالت می کشیدم بگویم:
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_دویست_وبیستم
«آره، بچه به دنیا آمده.» می گفتم: «من حالم خوب است. تو چطوری؟! خوبی؟! سالمی؟!»
معصومه با ایما و اشاره می گفت: «بگو بچه به دنیا آمد، بگو.»
از همسایه خجالت می کشیدم. معصومه که از دستم کفری شده بود، گوشی را گرفت و بعد از سلام و احوال پرسی گفت: «حاج آقا! مژده بده. بچه به دنیا آمد. قدم راحت شد.»
صمد آن قدر ذوق زده شده بود که یادش رفت بپرسد حالا بچه دختر است یا پسر. گفته بود: «خودم را فردا می رسانم.»
از فردا صبح چشمم به در بود. تا صدای تقه در می آمد، به هول از جا بلند می شدم و می گفتم حتماً صمد است. آن روز که نیامد، هیچ. هفته بعد هم نیامد. دو هفته گذشت. از صمد خبری نشد. همه رفته بودند و دست تنها مانده بودم؛ با پنج تا بچه و کلی کار و خرید و پخت و پز و رُفت و روب. خانم دارابی تنها کسی بود که وقت و بی وقت به کمکم می آمد. اما او هم گرفتار شوهرش بود که به تازگی مجروح شده بود. صبح زود بنده خدا می آمد کمی به من کمک می کرد. بعد می رفت سراغ کارهای خودش. گاهی هم می ایستاد پیش بچه ها تا به خرید بروم.
آن روز صبح، خانم دارابی مثل همیشه آمده بود کمکم. داشتم به بچه ها می رسیدم. آمد، نشست کنارم و کمی درددل کرد. شوهرش به سختی مجروح شده بود.
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_دویست_وبیست_ویڪم
از طرفی خیلی هم برایش مهمان می آمد. دست تنها مانده بود و داشت از پا درمی آمد.
گرم تعریف بودیم که یک دفعه در باز شد و برادرم آمد توی اتاق. من و خانم دارابی از ترس تکانی خوردیم. برادرم که دید زن غریبه توی خانه هست، در را بست و رفت بیرون. بلند شدم و رفتم جلوی در. صمد و برادرم ایستاده بودند پایین پله ها. خانم دارابی صدای سلام و احوال پرسی ما را که شنید، از اتاق بیرون آمد و رفت.
برادرم خندید و گفت: «حاجی! ما را باش. فکر می کردیم به این ها خیلی سخت می گذرد. بابا این ها که خیلی خوش اند. نیم ساعت است پشت دریم. آن قدر گرم تعریف اند که صدای در را نشنیدند.»
صمد گفت: «راست می گوید. نمی دانم چرا کلید توی قفل نمی چرخید. خیلی در زدیم. بالاخره در را باز کردیم.»
همین که توی اتاق آمدند. صمد رفت سراغ قنداقه بچه. آن را برداشت و گفت: «سلام! خانمی یا آقا؟! من بابایی ام. مرا می شناسی؟! بابای بی معرفت که می گویند، منم.»
بعد به من نگاه کرد. چشمکی زد و گفت: «قدم جان! ببخشید. مثل همیشه بدقول و بی معرفت و هر چه تو بگویی.»
فقط خندیدم. چیزی نمی توانستم پیش برادرم بگویم.
💟ادامه دارد...
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
8.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر روز یک صفحه قران مهمون شهیدان
شهید
#غلامحسین_قربانی (مصطفی)
صفحه چهلم نهم قران
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
دهم اردیبهشت سالروز آغاز عملیات بیت المقدس گرامی باد.
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
🌹10 اردیبهشت1361- سالروز عملیات بیتالمقدس
♦️ در این روز عملیات مهم و سرنوشت ساز بیتالمقدس با تمام توان و با حضور گسترده نیروهای ارتش و سپاه آغاز شد و به مدت 25 روز و طی 4مرحله جنگ سخت به سرانجام رسید و به این ترتیب علیرغم همه حمایت های مالی، تسلیحاتی و حتی نیرویی که تقریبا توسط تمام کشورها از صدام می شد، خرمشهر که پس از 34 روز مقاومت در برابر دشمن، در تاریخ 4 آبان ماه 1359 اشغال شده بود، بعد از 575 روز در صبح روز سوم خرداد 1361 آزاد شد.
♦️این عملیات بازتاب گسترهای در رسانه های بیگانه داشت و در جریان آن، استکبار به شدت در صدد تضعیف ایرانیها بود اما اخلاص، رشادت و فداکاریهای رزمندگان اسلام فتح بزرگ خرمشهر با ارمغان آورد و خط بطلان بر توطئههای دشمنان کشید.
♦️ رادیو دولتی انگلیس گفت: موفقیت در جنگ عراق امکان پیروزی نهایی ایران را بیش از پیش محتمل ساخته است. پیروزی که در صورت تحقق آن، نگرانی کشورهای خلیج فارس و جهان عرب را بر خواهد انگیخت.
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
بیاد شهدای عملیات آزادسازی خرمشهر
فرماندهان شهید
لشگر(تیپ) پرافتخار ۲۷محمدرسول الله ﷺ
در عملیات تاریخی بیت المقدس
(اردیبهشت و خرداد ۶۱)
#شهید_محسن_وزوایی = فرمانده محور محرم
#شهید_حسین_تقوی_منش = معاون محور محرم
#شهید_محمود_شهبازی = فرمانده محور سلمان
#شهید_عباس_شعف = فرمانده #گردان_میثم
#شهید_احمد_بابایی = فرمانده #گردان_مالک_اشتر
#شهید_احسان_قاسمیه = فرمانده گردان حضرت امیرالمؤمنین {علیه السلام}
#شهید_ابوالفضل_فراهانی_پور = معاون گردان حضرت امیرالمؤمنین(ع)
#شهید_احمد_ملاسلیمانی = فرمانده #گردان_فتح
#شهید_حسین_قجه ای = فرمانده #گردان_سلمان
#شهید_محمدرضا_موحددانش = معاون گردان سلمان
#شهید_علی_اصغر_بشکیده = فرمانده #گردان_عمار
#شهید_حسین_اسلامیت = معاون #گردان_حبیب_ابن_مظاهر
#شهید_ناصر_صالحی = معاون #گردان_بلال_حبشی
هدیه به ارواح مطهر و ملکوتی
تمام شهدای عملیات جاودانه بیت المقدس
#شهدای_کهریزسنگ
#شهید محمدرضاجوابی
#شهید محمدرضا صالحی(جواد)
#شهید اسماعیل صالحی (غلامرضا)
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین
@shohadayekahrizsang