eitaa logo
کنگره ملی شهدای استان قم
1.4هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.2هزار ویدیو
8 فایل
🌐 https://shohadayeqom.ir ارتباط با ادمین کانال: @Shohadayeqom آدرس: قم، خیابان شهیدان فاطمی(دورشهر)، کوچه ۱۷، پلاک ۱۷ تلفن: 02537737060 02537744112
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ تولدت مبارک "احمد آقا"...
🌷 سحرگاه پانزدهم فروردین ماه ۱۳۳۲ برابر با ۱۷ رجب المرجب ، سالروز ولادت سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان است.
 مادر بزرگوارشان می‌گويد: 
احمد كلاَ بچه ساكتی بود. مثل پسربچه‌های همسن و سال خودش نبود؛ شر و شوری نداشت! از همان كوچكی خيلی گوشه‌گير بود و هميشه‌ يك گوشه‌ای تنها برای خودش می‌نشست. در يك شركت خصوصی كار می‌كرد و رفته بود خرم‌آباد و آنجا درگير پخش اعلاميه بود كه او را با دو نفر ديگر از دوستانش می‌گيرند. آن دو نفر زن و بچه داشتند و به همين دليل به محض دستگيری احمد تمام مسئوليت چاپ و تكثير اعلاميه‌ها را به گردن گرفت تا پرونده آنها را سبكتر كند. در زندان فلك‌الافلاك خرم‌آباد و در زير سخت‌ترين شكنجه‌ها احمد مقاومت كرد و دم بر نياورد.  در بهار سال ۱۳۵۸ و آغاز درگيری‌های گنبد، احمد به آن ديار شتافت تا با دشمنان انقلاب به مبارزه برخيزد و در زمستان همان سال احمد از طرف شهيد بروجردی مأموريت يافت كه ضمن پاكسازی جاده پاوه-كرمانشاه، حلقه محاصره‌ای را كه ضدانقلاب بر گرد شهر پاوه كشيده بود نیز بشكند. روز اول فروردين ۱۳۶۱ عمليات فتح‌المبين آغاز شد و تيپ محمد رسول‌الله صل الله علیه و آله (که بعدها به لشکر عظیم محمد رسول الله تبدیل شد) به فرماندهی حاج احمد علاوه بر مأموريت‌هايی كه داشت ، مأمور گرفتن گلوگاه و نبض دشمن يعنی توپخانه عراق شد، كه با هدايت و فرماندهی حاج احمد اين امر صورت گرفت و فتح‌المبين بزرگی به وقوع پيوست. و سرانجام در جريان يورش ظالمانه اسرائيل به جنوب لبنان در همان سال‌ها اطلاع دادند كه بيروت محاصر شده و اسناد سفارتخانه جمهوری اسلامی ايران در معرض خطر است و آقای موسوی كاردار سفارت ايران از حاج احمد خواست که برای آوردن اسناد از سفارتخانه اقدام كند. در ساعت ۱۲ و سی دقيقه ظهر روز ۱۴ تيرماه سال ۱۳۶۱ اتومبيل سفارت جمهوری اسلامی ايران در لبنان ، هنگام عزيمت به بيروت در يك پست ايست و بازرسي موسوم به "حاجز باربرا" به فاصله ۴۰ كيلومتری بيروت متعلق به شبه نظاميان مارونی (حزب كتائب) متوقف شد و از آن تاریخ به بعد، اثری از سرنوشت حاج احمد و گروه دیپلمات‌های همراه ایشان در دست نیست ...
 باشد که در ظهور و در رکاب حضرتش ، رخ جلوه نماید 
💠 التماس دعای شهادت
 کنگره ملی شهدای استان قم 
🌐 https://shohadayeqom.ir 🆔️ @Shohadayeqom_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بمناسبت ۱۶ فروردین ماه ۱۳۶۷ و بمب باران شهر مقدس قم_خیابان نوبهار دشمنان بعثی به تلافی شکست هایشان در جبهه ها، شهرها را مورد بمباران هوایی قرار می دادند، در حالی که این اقدام نقض آشکار حقوق بشر است و در این جنگ کشورهای بسیاری که مدعی حقوق بشر نیز هستند، پشتیبان بعثی ها بودند. اما هیچ کدام از این حرکت های ناجوانمردانه در طول هشت سال دفاع مقدس باعث نشد تا در روحیه ایثار، شهادت طلبی و مقاومت ملت ایران خللی وارد شود و زنان و مردان، گوش به فرمان ولایت یا در جبهه ها حضور داشتند و یا در پشت جبهه به یاری رزمندگان مشغول بودند و با ایمان های استوار در جنگی نابرابر بعثی ها و هم پیمانانشان را به شکست وادار کردند. در بمب باران‌های هوایی شهر مقدس قم، بیش از ۲۱۲ تَن به شهادت رسیده‌اند و در بین شهیدان، کودکان شیرخواره، دانش آموزان و زنان بی دفاع در شمار شهدای این بمب باران‌ها بودند. بمب باران هوایی شهرها گاه ویرانی منازل مسکونی و شهادت کل اعضای یک خانواده و یا تعداد زیادی از اعضای یک خانواده را در پی داشت. در بمب باران هوایی ۱۶ فروردين سال ۶۷ شهر مقدس قم خيابان نوبهار ، حدود ۱۷ نفر از جمله سه خواهر شهيده به نام های مريم پنج ساله، زهره هشت ساله و منيره جمالی شش ساله و هر سه از يك خانواده به شهادت رسيدند.
 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

💠 التماس دعای شهادت
کنگره ملی شهدای استان قم ` 🌐 https://shohadayeqom.ir 🆔️ @Shohadayeqom_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ بمناسبت شهادت مدافع حرم "حاج حیدر" 📹 استوری | وداع فرزندان شهید 🌷 شهید محمدعلی جنتی در وصیتنامه خود می‎گوید: از خداوند و امام می‌خواهم که مرا ببخشند چون نتوانستم آن طور که وظیفه‌ام بود ادا کنم و از امام می‌خواهم که از خداوند بخواهد که مرا ببخشد چون جوانم و نادان. همینقدر می‌دانم ما از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم اما چه خوش است جان دادن در راه دوست. 💯
 چه زیباست حافظ ناموس اهل بیت شدن 
💠 التماس دعای شهادت
 کنگره ملی شهدای استان قم 
🌐 https://shohadayeqom.ir 🆔️ @Shohadayeqom_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 مادر شهید می‌گوید؛ محمد در جریان دفاع مقدس، 5 روز در محاصره دشمن قرار گرفت و در باتلاق‌های نمک جزیره «فاو» گیر کرد. وقتی نجات پیدا کرد، بعد از سه ماه حضور در جبهه به خانه آمد. در کربلای 4 هم وقتی از بین هزار نفر نیاز به خط‌شکنی 300 نفر بود، او نام‌نویسی کرد و باز بعد از سه ماه جنگ، 5 روز به خانه آمد. وقتی برگشت، سحر بود. در را که باز کردم، گفتم: انتظار آمدنت را نداشتم محمد! خندید. توقع چنین حرفی را از من نداشت. من هم خندیدم. گفتم: هر خونی لیاقت شهادت ندارد. انگار بهش برخورد که وقتی می‌خواست برای آخرین بار به جبهه برود، هی می‌رفت جلوی در و می‌آمد تو. بی‌تاب بود. بی‌قراری را در چشم‌هایش می‌دیدم. عاقبت جایی در خانه تنها شدیم. پرسیدم: چیزی می‌خواهی بگویی که این دست و آن دست می‌کنی. من مادرم و این چیزها را می‌فهمم. چشم‌هایش برقی زد و خوشحال شد. دست انداخت گردنم و گفت: آره مادر. حرف‌های زیادی دارم که با شما بزنم. گفتم: شب همه دور هم می‌نشینیم و حرف می‌زنیم. قبول نکرد و گفت: بابا طاقت ندارد. فقط با خودت باید صحبت کنم. شب، همه خوابیدند و من و محمد، تنها شدیم. نشستیم به حرف زدن تا صبح. محمد گفت که من دیگر از جبهه برنمی‌گردم و این آخرین دیدار ماست. به احتمال زیاد جنازه من برنمی‌گردد و ممکن است اگر برگشت، سر نداشته باشم. فقط دعا کن که از امام حسین علیه‌السلام جلو نیفتم. اگر شهید شدم و راضی بودی، آن کفنی را که از مکه برای خودت آورده‌ای و با آب زمزم شست‌وشویش داده‌ای، به تنم بپوشان و شال سبزی را که از سوریه آورده‌ای به گردنم بیاویز. گریه نکن و اگر گریه کردی جلوی چشم دیگران نباشد. در تنهایی هر چه خواستی گریه کن. وقتی آماده شد که برود، نگاهی به من کرد و گفت: محمدت را خوب نگاه کن. چیزی نگفتم. نگاهش کردم. از نگاه قاطعم فهمید که اهل گریه و زاری نیستم. رفت و در قاب در خانه قرار گرفت. بلند گفت: دیدار ما به قیامت. محمدت را نگاه کن! گفتم: برو بچه‌جان! تو را به علی‌اکبر امام حسین علیه‌السلام بخشیدم. رفت و کمی آن‌طرف‌تر ایستاد. باز گفت: رفتم‌ ها! نمی‌خواهی محمدت را برای بار آخر نگاه کنی؟ داد زدم: برو بچه! تو را به قاسم و علی‌اصغر بخشیدم. قرار نیست وقتی چیزی را دادم، پس‌اش بگیرم. رفت. 21 روز بعد، خبر شهادتش را آوردند. در حالی که 16 سال و 3 ماه داشت. شهدا؛ "یا شفاعت با شهادت" 💠 التماس دعای شهادت
 کنگره ملی شهدای استان قم 
🌐 https://shohadayeqom.ir 🆔️ @Shohadayeqom_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ☝ اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، يَا أَبَا الْقاسِمِ، يَا رَسُولَ اللّٰهِ، يَا إِمامَ الرَّحْمَةِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ 👇 🌷 در ميان حملات سنگين و پاتك‌های دشمن به سمت نيرو‌های اسلام در حالی كه ما خسته در گوشه و كناری مشغول استراحت بوديم، بارها ديدیم "شهيد ابوالقاسم مختاری" در حال خواندن "دعای توسل" است. انگار كه بیخيال شرايط سخت عمليات بود و از خواندن "دعای توسل" زير گلوله‌های دشمن لذت می‌برد. به او گفتم ابوالقاسم اينها را می‌خوانی خمپاره صاف می‌آيد رو سرمان. اگر می‌خواهی شهيد شوی برو سنگر بغلی، تو دعايت را بكن تا شهيد شوی، ما هم برويم به زندگی‌مان برسيم! عجيب كه همين طور هم شد... و ما باختیم ... يَا سادَتِى وَمَوالِىَّ، إِنِّى تَوَجَّهْتُ بِكُمْ أَئِمَّتِى وَعُدَّتِى لِيَوْمِ فَقْرِى وَحاجَتِى إِلَى اللّٰهِ، وَتَوَسَّلْتُ بِكُمْ إِلَى اللّٰهِ، وَاسْتَشْفَعْتُ بِكُمْ إِلَى اللّٰهِ، فَاشْفَعُوا لِى عِنْدَ اللّٰهِ، وَاسْتَنْقِذُونِى مِنْ ذُنُوبِى عِنْدَ اللّٰهِ، فَإِنَّكُمْ وَسِيلَتِى إِلَى اللّٰهِ، وَبِحُبِّكُمْ وَبِقُرْبِكُمْ أَرْجُو نَجاةً مِنَ اللّٰهِ، فَكُونُوا عِنْدَ اللّٰهِ رَجائِى... 💠 التماس دعای شهادت
 کنگره ملی شهدای استان قم 
🌐 https://shohadayeqom.ir 🆔️ @Shohadayeqom_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✌️ نمی دانیم ... ... تا به حال با کسی "رفیق" بوده اید یا نه، اما طبیعی است که هر کسی در طول زندگی با افراد زیادی ارتباط برقرار می کند؛ خواه این ارتباط قوی و صمیمی باشد، خواه ضعیف و در حد یک سلام و احوال پرسی... جالب است و شاید هم باور کردنش کمی سخت باشد، اما واقعیت دارد و آن این که؛ هیچ کسی نیست که به "شهداء" سلام بدهد ، آنها را دوست داشته باشد و آنها با او رفیق نشوند... 💠 اینجا 👇 🆔️ @Shohadayeqom_ir یک کانال در فضای مجازیست ، برای زنده نگهداشتنِ رفاقت‌ها یا پیدا کردنِ "رفیق" های آسمانی جدید و ادامه‌ی این رفاقت تا "شفاعت" یا "شهادت" ... که البته همراه هست با مطالبی از شهدا ؛ آقا روح‌الله ، رهبر معظم انقلاب ، دفاع مقدس ، محور مقاومت و شهدای مدافع حرم ... ✅ امیدواریم با عضویت و پیوستن شما "محبّان شهداء" گامی در اشاعه فرهنگ "شهید و شهادت" داشته باشیم ، ان‌شاءالله 🤲 🌹
 التماس دعای شهادت 
🌐 https://shohadayeqom.ir https://eitaa.com/shohadayeqom_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ "شهید سید مجتبی سیفی" عازم عملیات بدر در "جزایر مجنون" بودیم. تازه سوار تویوتا و بخاطر سردی هوا آب از دماغ همه راه افتاده بود. گروهان ما نقطه الحاق لشکر ولی عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف بود. توی این فکر بودم که در گیرو دار عملیات چه طور می توان آنها را پیدا کرد و شناخت شان تا الحاق صورت بگیرد. توی گوش مجتبی گفتم: نقطه سختی را برای عملیات به گروهانت داده اند! ... ... معنا دار نگاهم کرد و گفت: «من اول عملیات راحت می شوم. این مشکل شماست که باید تا آخرش بروید». می خواستم بگویم چرا ادای نور بالا ها را در می آوری؟ که منصرف شدم... راست می گفت. وقتی از قایق پیاده شدیم. مجتبی، من و شهید محمد باقر فلسفی برای پاک سازی سنگرهای اطراف سیل بند راهی شدیم. هنوز به سنگر دوم نرسیده بودیم که یک عراقی با زیر پوش از سنگر بیرون پرید و در حال فرار تیربارش را روانه ما کرد. مجتبی به حالت سجده خوابیده بود. پریدم رویش و باقر هم روی من. وقتی به زور خودم را از بین شان بیرون کشیدم، هر دو پر کشیده بودند. گلوله ای به پیشانی مجتبی خورده بود. یاد حرفش افتادم که می گفت: من اول عملیات راحت می شوم ...
 بخشی از وصیت نامه شهید: 
مسئله مهمی که هست این است که ما آمدیم با خداوند سبحان یک تجارتی انجام دادیم، معامله کردیم با خدا البته ما رفتیم توسل پیدا کردیم به ائمه اطهار و امام حسین(ع) و آنها رفتند پیش خدا ضامن شدند و خدا ما را به عنوان یک بنده گنهکار پذیرفت.   💠 التماس دعای شهادت
 کنگره ملی شهدای استان قم 
🌐 https://shohadayeqom.ir 🆔️ @Shohadayeqom_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 شهید مدافع حرم "سید احمد حسینی"
⭕️ سلام... □ من سید احمد حسینی هستم
 سال ۱۳۶۶ در افغانستان و خانواده ای مسلمون و متدین  به دنیا اومدم ، پدرم طلبه هستن و  معلم قرآن کریم و روضه خون امام حسین علیه السلام
مادرم خونه دار هستن
از همون بچگی کار میکردم تا کمک خرج خونه باشم البته درس هم میخوندم
ما یه زندگی خیلی ساده داشتیم 
دوران ابتدایی و راهنمایی رو تو افغانستان تموم کردم در کنار درس هم زبان انگلیسی رو یاد میگرفتم من عاشق یاد گرفتن زبان های  مختلف بودم زبان انگلیسی رو تا سطح بالا یاد گرفتم ۱۳ سال بیشتر نداشتم که برای کار به ایران اومدم سخت کار میکردم و تمام درآمدم رو برای خانواده ام در افغانستان می فرستادم کنارش زبان رو هم دنبال میکردم با تمام سختی و خستگی کار  هیچ وقت نماز اول وقتم ترک نمی شد خیلی کم حرف بودم و از غیبت متنفر بودم ۱۶ سال داشتم که یه مقدار پول جمع کردم و  پیاده به کربلا رفتم جاتون خالی خیلی حال داد...
 دو سال بعدش پدر و مادرمو به ایران اوردم و فرستادمشون کربلا برای زیارت
اخه اونا خیلی حق به گردنم داشتن
۴ سال بعدش هم دوباره به پدر و مادرم زحمت دادم بیان ایران
این بار واسه خواستگاری
مهر ماه ۸۹ ازدواج کردم
بعد از هتک حرمت به حرم عمه جانم زینب کبری سلام الله علیها در سوریه با همسرم صحبت کردم
و داوطلبانه عازم جبهه نبرد شدم
من اونجا تک تیرانداز بودم
و  جانشین فرمانده 
فروردین ۹۳ عملیات سختی در  تپه های لاذقیه داشتیم چند روز درگیری طول کشید خیلی نزدیک دشمن شده بودیم تا فاصله چند متری داعشی ها پیش رفته بودیم بعد از درگیری های شدید فرمانده ما سید حسن به شهادت رسید ، نزدیکش شدم و سرشو در بغلم گرفتم و با بی سیم خبر شهادت فرمانده رو اعلام کردم در همین حین تک تیرانداز دشمن با قناصه منو هدف قرار داد تیر به سرم اصابت کرد ولی هنوز جون داشتم دوستام خواستن من و فرمانده رو با خودشون ببرن عقب اما من گفتم سریع برگرید اخه منطقه دست دشمن بود داعشی ها به منو سید حسن رسیدن همرزمای ما داشتن صحنه رو از دور میدیدن وقتی به ما رسیدن سر از بدن منو و سید حسن جدا کردن و سرها رو  در هوا تکون میدادن تا دوستام ببینن بعد از ۱۵ روز بچه ها منطقه رو پس میگیرن با تعجب میبینن که هنوز از رگای بدن من خون تازه جاری هست و  بدن ها مون تازه و سالم مونده...
 بعد از یک ماه پیکرم به کشور برگشت و بعد از تشیع جنازه در قم و طواف در حرم حضرت معصومه سلام الله
در گلزار شهدای بهشت معصومه قم آروم گرفت. 
💠 التماس دعای شهادت
 کنگره ملی شهدای استان قم 
🌐 https://shohadayeqom.ir 🆔️ @Shohadayeqom_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ ای خون گرم بریز تا درخت اسلام بارور شود. علی اصغر در فروردين ماه سال ۱۳۴۱ در روستای زرند ساوه ديده به جهان گشود. از کودکی با دنيای عشق و محبّت اهل بیت عصمت و طهارت در خانواده ای متدیّن آشنا شد و از سنين نوجوانی، تقيّد به مسايل دينی داشت، به گونه ای که وقتی مشغول تحصيل در کلاس سوم راهنمايی بود، نسبت به اختلاط پسر و دختر در مدرسه اعتراض می‌کند که باعث اخراج ايشان از مدرسه می‌شود. شهید امینی بیات تا پايان دوره راهنمایی در زادگاه خود به سر برد و سپس به همراه خانواده اش به شهر مذهبی و مقدس قم، هجرت کرد. ایشان پس از انقلاب، برای مدتی عضو کميته انقلاب اسلامی بود که به عضويت سپاه پاسدران درآمد و پس از گذراندن دوره آموزش نظامی به عنوان مربی تخريب به آموزش رزمندگان اسلام مشغول می‌شود. بعدها نيز در جبهه، مسئوليت های مهمی، از جمله مسئوليت واحد آموزش نظامی لشگر و "فرماندهی تيپ یکم ۱۷ علی بن ابیطالب علیه السلام" را به عهده می‌گیرد. لحظه وصال نزديک می‌شود و او چنان به قرب الهی رسیده که به یقین و صفای باطن و در آخرین اعزام به همسرش می‌گوید: من می‌روم و می‌دانم که شهيد می‌شوم، اگر عمليّات در شب يا روز عاشورا باشد، من شب يا روز عاشورا شهيد می‌شوم، و اگر عمليّات، در شب و روز عاشورا نباشد، من در محرّم شهيد می‌شوم ...اين دفعه، دفعه آخر من است"
 آری؛ ایشان در ماه محرم حسینی و در ارتفاعات کانی مانگا به وصال معبود رسید... 
💠 التماس دعای شهادت
 کنگره ملی شهدای استان قم 
🌐 https://shohadayeqom.ir 🆔️ @Shohadayeqom_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ شهادت را برای چه بخواهیم؟ 📹 استوری | فرازی از وصیتنامه شهید 🌷 شهید "مصطفی انجم افروز" شهادت را نه برای پیدا کردنِ نامِ بعداز مرگم میخواهم بلکه برای پیروزی حق و نابودی باطل و افزوده شدن عمر عزیز رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی تا انقلاب مهدی (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) میخواهم. 📲 جهت انتشار 💠 التماس دعای شهادت
 کنگره ملی شهدای استان قم 
🌐 https://shohadayeqom.ir 🆔️ @Shohadayeqom_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ | باز امشب در هوای یارانم ... 🌷 در عمليات كربلای ۳ وقتی دچار مد و امواج متلاطم آب شده بوديم نگران و متحير ستونِ در حال حركت در آب را نگاه می‌كردم... وقتی ديدم كه يكی از بچه‌ها سرش را بدون حركت در آب قرار داده بيشتر نگران شدم! شانه‌ ايشان را گرفتم و تكان دادم سرش را بلند كرد با نگرانی و تعجب پرسيدم:‌ چی شده؟ چرا تكان نمی‌خوری؟ خيلی خونسرد و بدون نگرانی گفت:‌ "مشغول نماز شب بودم" و ضمناً با طنابِ متصل به ستون بقيه را همراهی می‌كردم... اطمينان و آرامش خاطر بسيجی «شهيد غلامرضا تنها» زبانم را بند آورده بود. گفتم: «اشكالی نداره، ادامه بده! التماس دعا» صبح روز بعد... روی سكوی الاميّه... اولين شهيدی بود كه به ديدار معشوق، پرکشید. 📲
 انتشار حداکثری 
💠 التماس دعای شهادت
 کنگره ملی شهدای استان قم 
🌐 https://shohadayeqom.ir 🆔️ @Shohadayeqom_ir