🇮🇷زندگی به سبک شــهدا🕊
ماجرای احترام ژنرال آمریکایی به عباس بابایی
شهید بابایی در بخشی از خاطرات خود در مورد تحصیلات خلبانیاش گفته بود: «دوره خلبانی ما در آمریکا تمام شده بود، اما به خاطر گزارشاتی که در پرونده خدمتم درج شده بود، تکلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمیدادند، تا این که روزی به دفتر مسئول دانشکده، که یک ژنرال آمریکایی بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست که بنشینم. پرونده من در جلو او، روی میز بود، ژنرال آخرین فردی بود که میبایستی نسبت به قبول و یا رد شدنم اظهار نظر میکرد. او پرسشهایی کرد که من پاسخش را دادم. از سؤال های ژنرال بر میآمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد. این ملاقات ارتباط مستقیمی با آبرو و حیثیت من داشت، زیرا احساس میکردم که رنج دو سال دوری از خانواده و شوق برنامههایی که برای زندگی آیندهام در دل داشتم، همه در یک لحظه در حال محو و نابودی است و باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به ایران برگردم. در همین فکر بودم که در اتاق به صدا در آمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام، از ژنرال خواست تا برای کار مهمی به خارج از اتاق برود با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم.
به ساعتم نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و میتوانستم نماز را اول وقت بخوانم. انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نماز نیست، همین جا نماز را میخوانم. انشاءالله تا نمازم تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشهای از اتاق رفتم و روزنامهای را که همراه داشتم به زمین انداختم و مشغول نماز شدم. در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟ بالاخره گفتم، نمازم را ادامه میدهم، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد. سرانجام نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی مینشستم از ژنرال معذرتخواهی کردم.
ژنرال پس از چند لحظه سکوت نگاه معناداری به من کرد و گفت: چه میکردی؟ گفتم: عبادت میکردم. گفت: بیشتر توضیح بده. گفتم: در دین ما دستور بر این است که در ساعتهای معین از شبانه روز باید با خداوند به نیایش بپردازیم و در این ساعات زمان آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم. ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت: همه این مطالبی که در پرونده تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست. این طور نیست؟ پاسخ دادم: آری همینطور است. او لبخندی زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از صداقت و پایبندی من به سنت و فرهنگ و رنگ نباختنم در برابر تجدد جامعه آمریکا خوشش آمده است. با چهرهای بشاش خود نویس را از جیبش بیرون آورد و پروندهام را امضا کرد.
سپس با حالتی احترامآمیز از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: به شما تبریک میگویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی موفقیت دارم. من هم متقابلاً از او تشکر کردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به اولین محل خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خداوند به من عطا کرده بود، دو رکعت نماز شکر خواندم».
# سالگرد شهادت شهیدعباس بابایی گرامی باد
#یادش باصلوات
@shahadat14125
🔰 لوح | در این هوا هوس نمیگنجد
✅ حضرت آیتالله خامنهای:
🔹 «همانند شهید بابایی دلها را به هم نزدیک کنید؛ درون را پاک کنید؛ عمل را خالص کنید؛ برای خدا کار کنید؛ آن وقت خدای متعال برکت خواهد داد. عباس بابایی یک انسان واقعاٌ مؤمن و پرهیزگار و صادق بود.» ۱۳۸۳/۱۰/۲۳
#شهید_بابایی
#شهید_پرهیزگار
🆔 @shahadat14125
29.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏯ #نماهنگ جدید #امام_زمان(عج)
🍃ذکر غروب جمعه هاست
🍃آقام کجاست .... آقام کجاست ...
🎤 #سید_رضا_نریمانی
👌بسیار دلنشین
💔 #غروب_جمعه
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
♨️ @shahadat14125 👈
🌸🌿رفته بود نجف آباد برای سرکشی، یه پیرزن اومد ملاقاتش حرف هایی به حاج احمد زد و رفت.
.....یه هفته بعد پیرزن با پسرش اومد می گفت:حاج احمد مشکل مارو حل کرده فهمیدیم پسرش بخاطر دیه می خواسته بیوفته زندان حاجی با ارثی که بهش رسیده بود دیه رو پرداخت کرده پسر هم آزاد شده بود....❤️
#شهید_احمد_کاظمی
🌷@shahadat14125 🌷
12.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادرشهیدبزرگوار حاج علی شفیعی به فرزندشهیدش پیوست. مادرشهید معروف به ننه علی که حاج قاسم دریکی از سخنرانی هایش فرمود ما افتخار میکنیم که بی بی سکینه مال ماست.این فیلم دنیایی از مشقت ها ورنج های این زن مومنه را از زبان خودش بازگو می کند.
برای شادی روح شان فاتحه ای قرائت فرمایید.
🌷@shahadat14125 🌷
🔰 #معرفی_کتاب | #کتاب_شهدایی
📚 راز سربند ...
🔻 شهید «علیاکبر جمراسی» در سوم فروردینماه ۱۳۴۷ در روستای تلخابِ اراک به دنیا آمد. او مانند بسیاری از همسالانش خود را بهعنوان نیروی داوطلب به جبهه رساند، اما با سابقۀ ۸۵ ماه حضور در خط مقدم شهید نشد.
شهید جمراسی همراه دیگر دوستانش واحد اطلاعاتِ سپاه قم را سروسامان بخشید و توسعه داد. او که در تفحص شهدا نقشی پررنگ داشت، سال ۱۳۹۰، در آستانۀ بازنشستگی برای مأموریتی به سردشت اعزام شد و طی عملیات تروریستی گروهک پژاک به شهادت رسید.
✍🏻 به کوشش:فاطمه_دولتی
🖨 انتشارات شهید کاظمی
@shahadat14125
ڪــلامشهـــید
🌹شهـــید غواص دست بسته #شهید_محمدباقر_فتح_الهی:
آی خواهران و برادران، از غیبت کردن بپرهیزید از تهمت زدن دوری کنید چون این گناهان خیلی آسان است ولی عذابش دردناک، از خودپرستی و تکبر بپرهیزید و همیشه خود را در پیشگاه خدا حاضر بدانید.
🌷@shahadat14125 🌷