یاد بدن هائی که بی سر بین دشت است
یا در دل اروند رفته برنگشته است
با رمز یا زهرا دلم مهمان فاو است
این روزها یادآور والفجر هشت است🌷
@shohadazendeaand💙
به نام خدا، صبحتون زیبا ، یاد کنیم از شهدا🌹
از سمت راست :
1-🌷 شهید محمد قشقاوی #سالگردشهادت (والفجر هشت)
2-🌷 شهید مهرداد قنبرزاده ( بدر )
3-🌷شهید وحید طالبیان (والفجرچهار)
🌹این عکس در سال 1362 در پادگان شهید بیگلو اهواز گرفته شده است. شهید محمد قشقاوی #سالگردشهادت از طلاب حوزه علمیه روحیه بابل و از شهدای عملیات والفجر هشت که در تاریخ 1364/12/21 در منطقه فاو به فیض شهادت نائل شدند .
روحش شاد و یاد و نامشان گرامی باد❤️
🌹پدر شهید محمد قشقاوی : شهید وقتی شبها در خانه بود وقتی مادرش برایش تشک پهن می کرد تا روی آن بخوابد او نمی خوابید و به مادرش می گفت : برادران من در جبهه روی زمین می خوابند و من روی تشک بخوابم . حتی در برخی مواقع روزه می گرفت و شهریه حوزه اش را به جبهه می فرستاد.
یکشنبه 21 اسفند 1401 .
#شهدای عزیزمان را یاد کنیم با ذکر معطر صلوات 🌷
☀️حمید آقا مربی ورزش رزمی بود.
بهشون گفتم: حمید آقا! هدفت از ورزش چیه؟ گفت: یه ورزشکار مومن باید آماده باشه تا اگه آقا امام زمان (عج) اومدن، از نظر سلامتی و سربازیِ ایشون در جبهه حق علیه باطل آماده باشه☀️
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
🌺مهمون ویژه این هفته کانالمون🌺
#حجاب همسر ولیعهد انگلیس
🔹کیت میدلتون همسر شاهزاده ویلیام، ولیعهد انگلیس روز پنجشنبه از یکی از مراکز اسلامی لندن بازدید کرد. کیت میدلتون در این بازدید به منظور رعایت موازین اسلامی با سر کردن حجاب وارد این مرکز شد.
✅ ایتا http://eitaa.com/shohadazendeaand
✅ تلگرام t.me/shohadazendeaand
✍«عملیات والفجر 8 در تاریخ 20 بهمن سال 1364 ساعت 10 شب آغاز شد. 6 ماه جزر و مد اروند را بررسی کردیم و جدول 20 ساله تغییرات آن را از انگلیس تهیه کردیم، بر این مبنا عملیات طرحریزی شد.
همه یگانهای خطشکن و پشتیبانی را پای کار آوردیم، اما شب عملیات در خلیجفارس طوفان شد، به همین دلیل اروند رود هم طوفانی شد به صورتی که ارتفاع موج تا سه، چهار متر هم میرسید!
ما در قرارگاه خاتمالانبیاء (ص) متحیر مانده بودیم. عملیات را شروع کنیم یا نه؟! همه فرماندهان با گریه و زاری میگفتند: خدایا تو قوم موسی (ع) را از رود نیل عبور دادی آیا میشود عنایت کنی و رزمندگان ما را از اروند عبور دهی؟
بعد از مراسم توسل، مشورت و قرار شد عملیات را با همان امواج خروشان آغاز کنیم. آن هم با رمز یا فاطمة الزهرا (س)، اما چرا این رمز انتخاب شد؟
ما در سختترین عملیاتها به حضرت زهرا (س) پناه میبردیم. هر زمان کار ما با مشکل رو به رو میشد پناه ما حضرت زهرا (س) بود، ما میدانستیم اگر عنایت حضرت زهرا (س) باشد، عنایت رسولالله (ص) و عنایت امیرالمؤمنین (ع) و اولادشان را هم داریم
🌹 #نثار_حماسه_آفرینان_والفجر_هشت_صلوات
👀
نگاهت انــگار همــان
راه مستــقیم است...
نمی دانم معجــزه نگاهت چیــست...
که تا چشمانم به چشمانــتان میخـورد
🚫️راه حرام برام بســته می شود...
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
「💚🧕🏻」
-میگفت..
ایخواهران!جهادِ شماحجابشماست..
واثریکهحجابشمامیتواندبررویِ
مردمبگذارد،
خونِمانمیتواندبگذارد!'
#شهیدمحمدرضاشیخی✨
#حجاب
#زن_عفت_افتخار
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
مرگ یا شهادت.mp3
5.52M
از غصه بیرون نمیرفتم از فکرش، شب خوابشو دیدم...
شهیدان موقع شهادت دربغل ۰۰۰۰۰۰
🔰زندگینامه روحانی شهید محمود رضا ساعتیان
✨از ولادت تا شهادت✨
[🕊🌤🌺]
🌷محمودرضا ساعتیان» سومین فرزند «محمد حسین» و «بیبیشمایل گلشن تفتی»، در بیست و سوم دی سال 1340 در شهرستان یزد متولد شد.
او در آغوش گرم خانواده كه ملهم از اسلام ناب محمدی بود پرورش یافت. پدرش معلم بود و همواره بر روند تربیت صحیح و درسی محمود نظارت داشت.
وی مقطع ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و سپس به مدرسه راهنمایی صالحیزاده (معراج) رفت.
محمودرضا اولین سال دبیرستان را در دبیرستان رسولیان (یزد) به تحصیل پرداخت. سپس به تهران نزد برادرش رفت و از سال دوم دبیرستان در دبیرستان موسوی تهران به تحصیل ادامه داد.
در همین دوران بود كه انقلاب اسلامی به اوج خود رسید و مردم به كوچه و خیابانها میآمدند و شعار میدادند. محمودرضا هم در كنار مردم انقلابی به راهپیمایی و تظاهرات میپرداخت.
او هم در جریان انقلاب قرار گرفته بود. گاهی اوقات بالای پشت بام میرفت و با مردم و همسایهها هم صدا میشد و الله اكبر میگفت.
به روحانیت علاقه فراوانی داشت. كلاس سوم دبیرستان بود كه به اتفاق خانواده به روستا رفت. دوران انقلاب مصادف با محرم بود و مادرش از اینكه نمیتوانست در مراسم عزاداری محل شركت كند، ناراحت بود. محمودرضا به مادرش میگفت: «من برایت روضه میخوانم، مادر.» او گاهی اوقات برای مادرش روضه میخواند و از استعداد خاصی برخوردار بود.
محمودرضا در تحصیل موفق و شاگرد ممتاز بود. در برخورد صریح و رو در رو با منافقین و ضد انقلابیون پیش قدم بود. برای سركوبی ضد انقلاب در یكی از تعطیلات تابستانی به شمال كشور رفت و به خاطر عشق به انقلاب داوطلبانه به منطقه اعزام گردید. پس از اتمام دوران دبیرستان موفق شد در رشته ریاضی فیزیک مدرک دیپلم را بگیرد. سپس به عنوان پاسدار، در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یزد انتخاب شد و مشغول به خدمت گردید. وی در طی این مدت به عنوان پاسدار و مسئول روابط عمومی سپاه فعالیت داشت.
با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران وظیفه شرعی خود میدانست كه از میهن و انقلاب دفاع كند.
به دلیل علاقه فراوانی كه به روحانیت داشت، در صدد برآمد كه بنیه علمی خود را تقویت كند و به دروس حوزوی بپردازد. پس به شهر قم رفت و در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل گردید. وی در طول مدتی كه به دروس حوزوی میپرداخت، هر وقت كه در جبهه احساس نیرو میكردند، با شتاب به جبهه میرفت و با اینكه به سربازی نرفته بود ولی به قدری در سپاه آموزش دیده بود كه فرماندهی گردان را به او محول كردند.
وی به عنوان یک روحانی مبلغ علاوه بر تبلیغ، همدوش رزمندگان در عملیاتها حضور داشت. محمودرضا معتقد بود كه اگر یک روحانی به عنوان رزمنده در خط مقدم حضور یابد، در این صورت است كه میتواند به تبلیغ بهتری دست پیدا كند و بدین منظور سلاح بر دست در كنار رزمندگان بود.
یكی از ویژگیهای محمودرضا ساعتیان عشق وافری بود كه نسبت به امام خمینی داشت. وی بر اساس فرامین حضرت امام خمینی، مداومت حضور در جبهه را یک عمل واجب تلقی میكرد. در 24 سالگی با خانم زهرا سالاری ازدواج كرد. مدت زندگی مشترک آنها سه سال بود. حاصل زندگی مشتركشان دو فرزند پسر به نامهای ابوذر و سلمان است. در موقع حیات فرزندانش یكی دو ساله و دیگری یک ماهه بود.
خانم زهرا سالاری، همسرش، چنین بیان میكند: «خود را در قبال جامعه مسئول میدانست و دوست داشت به هر نحوی مردم را ارشاد كند و میگفت: این تكلیف الهی بر گردن من است. به مسئله حجاب خیلی حساس بود.
حتی در نامههایش كه از جبهه میفرستاد ما را به حجاب سفارش میكرد و با افرادی كه بدحجاب بودند و رعایت شئونات اسلامی را نمیكردند. رفت و آمد نمیكرد نسبت به پدر و مادرش احترام خاصی قایل بود. با افراد فامیل و دوستان خوب بود و رفت و آمد میكرد. عقیده داشت باید صله رحم صورت گیرد، حتی با فامیل دور هم همین طور.
بزرگترین آرزویش شهادت و پیروزی اسلام و گسترش آن بود. وقتی كسی از دوستان و همرزمانش شهید میشد، میگفت: من چند سال است كه در جبهه هستم و شهید نشدم. آنها هنوز دو، سه باری نیست كه به جبهه رفتهاند ولی سعادت نصیبشان گردید و شهید شدند.»
✨ادامه👇
وقتی كه در حوزه علمیه قم درس میخواند، آنجا به درس خیلی اهمیت میدادند. به طلبهها سخت میگرفتند محمودرضا به جبهه میرفت و موقع امتحان خودش را میرسانید و بعد از یک شب مطالعه در امتحانات شركت میكرد. او نمرات خوبی داشت و در كارهایش موفق بود.
یک بار در جزیره مجنون به شدت مجروح شد، ولی پس از بهبودی دوباره به منطقه برگشت. محمودرضا ساعتیان در عملیاتهای بیشماری شركت داشت، از جمله: عملیات مجنون، عملیات فاو، عملیات والفجر مقدماتی، والفجر دو، والفجر هشت، عملیات حاج عمران و بیتالمقدس دو كه شجاعانه میجنگید و دشمن بعثی را به خاک میانداخت.
در جبهه كلاسهای عقیدتی دایر میكرد و بچههای رزمنده را دعوت مینمود. به آنها قرآن، نماز و مسئلههای شرعی درس میداد. در كنار مسئولیتش (فرمانده گردان) به شناخت اسلام، انقلاب و شخصیت امام خمینی میپرداخت.
آخرین دفعهای كه مرخصی گرفت و به منزل رفت، فرزند دومش (سلمان) 25 روزه بود. او در طی این 25 روز موفق نشده بود كه فرزندش را كامل ببیند. پس از سركشی از خانواده، رادیو اعلام كرد كه دشمن در شلمچه پاتک زده محمودرضا با شنیدن این خبر فوری خودش را با هواپیما به منطقه رساند و یک هفته بعد خبر شهادتش را به خانوادهاش ابلاغ كردند.
قبل از شهادتش برای ابوذر و سلمان (فرزندانش) نامههایی نوشت و از همسرش خواست كه بعد از شهادت یكی را در 7 سالگی و دیگری را در 17 سالگی بخوانند.
محمودرضا ساعتیان در ششم خرداد ماه سال 1367 در منطقه عملیاتی شلمچه بر اثر اصابت تركش در تک عراق به شهادت رسید.
🔹روحانی شهید محمودرضا ساعتیان در قسمتی از وصیتنامهاش نوشته است:
«از مادر عزیز و دلسوزم تقاضا دارم مرا حلال كند و در فراق من ناله نكند و همچون زینب (س) صبور باشد. پیرو ولایت فقیه باشید.
خواهران و برادران عزیز در كسب علوم و معارف اسلامی كوشش كنید و از فرزندانم میخواهم كه راه مرا ادامه دهند.»
او اولین شهید خانواده است که پیكر پاک و مطهر شهید را در خلدبرین یزد به خاک سپردند.
#طنز؛ داداش حضور قلب نداری با ما نگرد.😂
🌸🌸🌸🌸🌸
[مهدی کاظمبابایی] یکبار در صف نماز جماعت کنار رضا ایستاده بود. رضا در رکعت دوم قبل از تشهد خواست قیام کند. کمی نیمخیز شد و دوباره نشست و تشهد را خواند. بعد از نماز مهدی خیلی جدی سمت رضا برگشت:
- داداش حضور قلب نداری کنار من نشین!
خندهمان بلند شد. رضا با خنده محکم به پهلوی مهدی زد:
- تو که حضور قلب داری از کجا فهمیدی من تشهد رو یادم رفت؟
از آن روز هر کس هر خطایی میکرد بچهها برایش دست میگرفتند:
- داداش حضور قلب نداری با ما نگرد.😂
➖ به روایت حاج حسین یکتا
📕 مربعهای قرمز، صفحه ۳۰۸
خوش به حال شهدا.mp3
3M
🌷 #روز_بزرگداشت_شهدا
♨️خوش به حال اونهایی که به این درجه برسند!
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #طاهرمحمدی
🌷 #شهدا را یاد کنیم با ذکر #صلوات
حسن آقارب پرست.mp3
13.18M
📗کتاب صوتی " نیمه پنهان ماه"
روایتی از زندگی شهدا به زبان #همسران_شهدا
شهید والامقام حسن آقا رب پرست🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدان_زنده_هستند
حتمااسکرین بگیر ببین رزقت کدوم شهید میشه👌براش هدیه ای بفرست و
ازش بخواه که توی این دنیای وانفسابرات دعا کنه وازخدا برات عاقبت بخیری وتوفیق ترک معصیت بخواد...
رفاقت باشهدا رفاقتی دوسر سود ومنفعته 👌👌👌
#روز_شهید