فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | کلیپ بسیار زیبای ترور ترامپ
♦️ ترامپ به مرگ طبیعی نخواهد مرد...
Hey U.S!
You started, we will end it.
#سپهبد_قاسم_سلیمانی
#انتقام_سخت
@shohda_shadat
🔴 #کمپین_میلیونی
نماز لیله الدفن شهید بزرگوار اسلام
#حاج_قاسم_سلیمانی
نماز دو رکعتی
رکعت اول -- حمد
و آیت الکرسی
رکعت دوم -- حمد و ده بار سوره قدر
نماز را هدیه کنید به روح بزرگ مرحوم حاج قاسم فرزند حسن
لطفا در گروهها به اشتراک بگذارید تا به تمام ایران ارسال شود.
@shohda_shadat
🌹🍃تو شهادتت هم قشنگ بود سردار دلم، جمعه که متعلق به ولی عصر(عج) هست شهید شدی و امروز سه شنبه که بازمتعلق به ولی عصر هست به خاک سپرده میشوی
🌹🍃مطمئنا جزء یاران صاحب الزمان (عج) بوده ای و خواهی بود...
🌹🍃یا مولا یا صاحب الزمان می دانم قلب شما بابت این فاجعه بزرگ شکسته است و نشان آن را در متحول شدن قلوب مردم جهان می بینم.
🌹🍃حالا مولا جان و ای منتقم خون صالحین از شما عاجزانه طلب می کنیم خودتان مددی فرمایید و ما و همه آزادیخواهان جهان را در انجام آن وعده مبارک نائب بر حق خود، یعنی وعده ای #انتقام_سخت کمک فرمایید.
🌹🍃باشد که این کار مبارک تعجیل بخشد ظهور مبارک شما را ان شاء الله
#سردار_دلم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
#رمان_مسافر_عاشق❤️ #قسمت_هفدهم سوزش بدے از دستم احسـاس میکنم...آرام چشمم را باز میکنم...تصویـر تار
#رمان_مسافر_عاشق❤️
#قسمت_هجدهم
_آآآآآآییییییییی محمــــــــد دست نزن بہ دستمممم درد میـکنــــــــــــہ
_آخ آخ ببخشید...معذرت میخوام...چیکارش کنم؟نازش کنم خوب میشہ؟!!!
_نـخیر نمیخوام...برو اونورو بگیر!
میخندے و آن یکے دستم را میگیرے...نمے دانم چرا اصلا میلے بہ خندیدن ندارم
همـش پر از اضطراب و ترسـم ، ترس از دسـت دادنت...
یڪ لحظہ کہ از پیشمـ میروے دلم هزار راه میرود و وقتے باز میبینمت آرام میشوم...همـان چند ثانیہ ای کہ پـیش پزشڪ رفتے و برگشتے حـس کـردم کہ نکـند از دستت بدهم!
واے بہ حال و روزم وقتے قرار است از پیشـم بروی...
امـا تو! مدام میخنـدے...خیلے خوشـحالے...
از خنده ها و خوشحـالے هایت حرصم میگیرد! انگار از اینکہ میخواهے بروے شادی!
چـقدر زمـان کم است...فقط...۱۵روز؟!
هنـوز یـک ماه هم از آمدنـت نگذشتہ...
آخـر چـرا؟!چـــرا؟!!
بازویم را میگیـرے و از بیمـارستان خارج میشـویم مـرا سوار تاکسی اے میکنے و خودت هم کنارم مینشینی
در راه مے گویم : میشہ بریم حرم؟
_با این حالـت؟!
_بریم دیگہ...خوبم
_اول یکـم استراحت کن میریم
_عہ...تو این دو روزی کہ اومدیم فقط یڪ ساعت زیارت کردیم...
_اصـرار نکن نمیشہ
دیگـر داشت گریہ ام در مے آمد! آنقدر لج داشتم کہ همہ چیز روے اعصابم بود...
حتے بہ ماشینمان کہ در ترافیڪ مانده بود هم ایراد میگرفتم با نالہ گفتم : اذیت نڪن...بریم دیگہ...من حالم خوبــــہ
کلافہ میگویے : خیلے خب میریم میریم!
و بعد بہ راننده مسیر جدیدمان را میگویے
سـرم را بہ سمت پنجره مے چـرخانم
دسـتت را روے دستانم میگذارے و با صدایے آهستہ در گوشـم میگویے : واے بہ حال من...اگہ ایـن بچہ مثل تو شہ!!!
چــــــــــــــــــــے؟!!!!!!!!
با تعجـب نگاهت میکنـم از حالـت چهره ام خنده ات میگـیرد میگویی : تعجـب کردے؟!
نگاهے بہ راننده میکنم و سـرت را پایین مے آورم در گوشت میگویم : چـرا چرت و پرت میگے؟!!!!بشـنوه چے؟!!!
بعد با چشمم بہ راننده اشاره میکنم
نگاهے گذرا بہ او میکنے و با لبخند میگویے : خـب دیگہ!
حـرف هایت مشکـوک اند!یعنـے چہ؟!!!
نڪند...نڪند کہ...
با تعجـب و اندکے ذوق بہ چشمـهایت زل میزنم و میگویم : یعـنے...یعنـے...
سـرت را بہ علامت تایید تڪان میدهے و می خندے!
از هیـجان دسـتانت را محکـم میفشارم و می گویم : شوخے میکنے؟!
ابروهایت را بالا مے اندازے و جواب میدهے : نوچ!
آنـقدر انرژے میگیرم کہ دوست داشتم خودم را از پنجـره ے ماشین پایین بیاندازم!!
با صداے نسبتا بلندے میگویم : مــــحــــمــــــــد؟؟؟؟!!!!راسـت میگے؟!!!
انگـشت سبابہ ات را جلوے دهانت میگیرے و با اشاره بہ راننده میگویی : هیـــــس! آروم باش...
لبخندت پر رنگ تر میشود و با محبت بہ چشم هایم نگاه میکنے
از هیجـان و خوشحالے نمیدانم چہ کار کنم؟!!
آنقدر خوشـحال میشـوم کہ همہ چیز را فـراموش میکنـم تمــامشان را...
از ماشیـن پیاده میـشویم...دسـتت را میگیرم و با ذوق تـاب میدهم
خنده ات میگیرد و میگـویے : بچہ شدی؟!
حتے دیـگر درد جـای سرمم را هم فـراموش میکنم
آنقدر سرحالم کہ اگر ڪسے نداند فکر میکند داروے انرژے زا بہ من داده اند!!
باورم نمیـشود ڪہ دارم مادر میشـوم...مـادر فرزند تو!!
واااااااے محــمــدم!فڪرش را بڪن...چقدر زندگے مان شیرین تر میشـود!
با هم بہ سمت حرم میرویم...دیگر هوا تاریڪ شده و چراغ مغازه ها و بلوار ها شـهر را روشن میکند
با ذوق میگـویم : از کجا فهمیدے؟دکتر گفت؟
_اهوم...البتہ یہ چیز دیگہ ام گفت!
_چے؟!
_گفت بہ مامانش بگم اینقد لجبازے نکنہ و بہ حرف آقاش گوش کنہ
با شوخے بہ دستت میزنم و میگویم : خـب حالا باباے بداخلاق!
از لقبے کہ بهت داده ام خوشـت مے آید!مے خندے...صداے خنده هایت تمام دردهایم را درمان میکـند!
از خنده هایت من هم میـخندم...
راستے تکیہ گاهم!
چہ مراعات نظیر زیبایے ساختہ ایم
مـن و تو و کودک در راهمان...!
نویسنده : خادم الشـــــــــــــ💚ــهدا
💌 @M_khademshohada
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
♥️•°|ⓙⓞⓘⓝ↓
@shohda_shadat
#رمان_مسافر_عاشق❤️
#قسمت_نوزدهم
کــیف و سـاک هایـمان را جـمع میکنم قـرار اسـت براے زیــارت آخـر و خـداحافظے بہ پـیش آقا برویـم
پـیراهن چارخـانہ اے با رنـگ هاے تـیره بہ تـن میکنے و شـلوار ڪتان مـشکے رنگت کہ اولـین بار براے تولدت خـریده بودم را میـپوشے
مـن هم روســرے کـاربنے رنـگے را بہ سـبک لبنانے میبندم و چـادر عربے ام را سرم میـگذارم
دسـتم را میـگیرے و بہ سمـت حرم میرویم
از بیــن مغازه هاے پـشت سر هم بازار نزدیڪ حرم یکی یکی بہ ویترین هایشـان نگاه میکنم
یک لحظہ چشـمت بہ مغازه اے میافتد و با عجلہ میگویی : تـو همیـن جا باش الان میام!
نگـاهت میکنم و تا خواستم بہ دنبالت بیایم باز میگـویی : نیـا وایـستا الان میام...
سر جایم می ایستم...پشـت میکنـے و بہ سمـت فروشـگاه میدوے
معـلوم نیسـت چہ فروشـگاهی است آن طرف خـیابان است
زیـر سایہ ے سقف یکے از فروشگاه ها می ایستم و منتظرت میـشوم
چنـد دقیقہ بعد از فروشگاه بیرون مے آیی و پاڪت کوچڪے را داخـل جیبت میگذارے
و بہ سـمتم مے آیی
موشـکافانہ سمتت مے دوم ، دستم را بہ سمـت جیبت می برم و با کـنجکاوے میپـرسم : چے گـرفتے ببـینــــــــــم؟!!
مانع میـشوے و میگویی : فـضولے گل من؟!!
اخمے میکنم و طلبکارانہ میـپرسم : چـے گفـتــــــــــــــــــــے؟؟؟؟؟
با خنده میگـویے : بعـدا نشـونت میدم
دسـتم را میگیرے بہ سـمت حرم می رویم...
رد سایہ مان را دنبال میـکنم با خنـده میگویم : بابا لنگ دراز دیدی اینو؟
بہ سایمان اشـاره میکنم میخندے و میگویی : ایـن دفعه کہ بیایم مـشهد یکے کوچولو ترم اون طرفہ!
ذوق مـیکنم! حتے فکـرش را هم نمی کردم کہ ایـنقدر عاشق بچہ هایی!
نـویسـنده : خادم الشهـــــــــــــ💚ـــدا
💌 @M_khademshohada
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
♥️•°|ⓙⓞⓘⓝ↓
@shohda_shadat
🔴پیکر سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی به خاک سپرده شد
🔹لحظاتی پس از انتقام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و حمله به موشکی سپاه به پایگاه آمریکایی عین الاسد در عراق پیکر پاک سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلمیانی در گلزار شهدای کرمان به خاک سپرده شد.
♥️•°|ⓙⓞⓘⓝ↓
@shohda_shadat