سلام ای روزه دار ماه مهر و مهربانی
بگو کی رد پایت را به چشمم می نشانی
#سلام_امام_مهربانم🌸🍃
#یاایهاالعزیز🌴
❤️اَللّٰهُمَعَجْللوَلِیِّکَاَلفَرَج❤️
🥀🍃@shohda_shadat
« بسم الله الرحمن الرحیم »
#پست_2
#خودسازۍ ☺️
مرحله دوم خودسازۍ پاڪسازۍ و تهذیب و اصلاح نفس از عادت هاۍ بد ❌
و دلبستگۍ ها و وابستگۍ ها از امورۍ ڪه مانع "💎👑💍🚗🏠" ڪمال و سیر و سلوڪ انساݧ به سوۍ خدا مۍباشد.
یعنۍ چۍ ⁉️
یعنۍ جسم و روح خودموݧ رو از عادت هاۍ بد پاڪ ڪنیم 💚 از دلبستگۍ ها و وابستگۍ به امورۍ ڪه مانع رسیدݧ به #مقام_قرب_الهۍ میشوند دورۍ ڪنیم 👌
حتۍ اگر به قیمت عزیزتریݧ افراد زندگۍ یا با ارزش تریݧ وسایلموݧ تموم بشه🙃
مثل شهدا 🌹
شهدا از چۍ گذشتݧ ⁉️
#شهید_محمدرضا_دهقاݧ🕊
قبل از رفتݧ به سوریه از دلبستگۍ هاشوݧ گذشتݧ
یڪۍ از ایݧ دلبستگۍ ها موتورشوݧ 🏍 بود ڪه قبل از رفتݧ به سوریه به دوستشوݧ دادݧ👥
و یڪۍ موهاشوݧ ڪه قبل از رفتݧ به سوریه کوتاهشوݧ ڪردݧ ✂️
یا جمله معروف #شهید_بیضایۍ 🕊و #شهید_حججۍ🕊
#شهید_بیضایۍخطاب به دوستشوݧ میگݧ :
اینبار از #ڪوثرم گذشتم
و در هموݧ سفر به #شهادت میرسند 🌹
و همچنیݧ #شهید_حججۍ خطاب به فرزندشوݧ میگݧ :
من از تو و مادرت گذشتم تا نوڪرۍ حضرت زینب "س" رو به دست بیارم💚.
و در هموݧ سفر به #شهادت میرسند 🌹
⚠️ نڪته دیگه اۍ ڪه جاۍ گفتݧ داره :
👨🏫👩🏫#وجود_راهنما_براۍ_خودسازۍ
مسلماً وقتۍ علوم ظاهرۍ و طبیعۍ مثل طبابت جسم احتیاج به استاد و راهنما دارد طبابت #روح ڪه سخت تر و دقیق تر است حتماً احتیاج به استاد و راهنما دارد 🌼✔️
در سؤالۍ از محضر آیت الله #بهجت پرسیده شد:
آیا ایݧ مسیر نیاز به استاد دارد؟
در جواب فرمودند:
"استاد تو علم تو است، به آݧ چه مۍ دانۍ عمل ڪݧ، آݧ چه را نمۍدانۍ ڪفایت مۍ شود”.✔️
پس استاد اوّلیه #خداوند است و به همیݧ جهت پیامبرانش را براۍ هدایت خلق فرستاده است🌸 و پس از آنها ائمۀ اطهار (علیهم السلام) و بعد از آنها #انساݧ های #وارسته، متقۍ و راه پیموده، سِمَت استادۍ خواهند داشت.
انساݧ هاۍ راه پیموده مثل #شهدا🌹 ڪه میتونݧ همراه خوبۍ در ایݧ مسیر باشند🌷
پس برگزیدݧ یڪ #رفیق_شهید میتونه گزینه خوبۍ در ایݧ مسیر باشه👌😍
التماس دعا 🙏
یا علۍ✋
🥀🍃@shohda_shadat
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
#رمان_عقیق #قسمت_صد_و_دوازدهم شیفت شب و این همه گریه کار خودشان را کرده بودند و سر درد شدیدی گرفته
#رمان_عقیق
#قسمت_صد_و_سیزدهم
راست میگفت خدا بود که خواست .... یاد نازنین و اشکهایش می افتد و کاش میفهمید خدا خیر
میخواهد!
گریه ام میگیرد و میگویم:
_خیلی کوچولو بود نرجس جون میخواست بره کلاس اول.
هیچ نمیگوید. چه خوب که هیچ نمیگوید.کاش پیش نازنین هم هیچ نگویند. کاش او را هم رها کنند
تا سبک شود
*
فصل هشتم(
دانای کل )
خانه کربلایی ذوالفقار پر از مهمان و هم همه است. میهمانی مفصلی برای برگشتن امیرحیدر
ترتیب داده اند. دوستان و آشنایان امیرحیدر را احاطه کرده اند و مدام سوال میپرسند.
در این میان تنها ابوذر است که نه خیلی سوال میپرسد نه خیلی حرف میزنید بیشتر به جای تمام
این پنج سال خیره به امیرحیدر است. الیاس برادر کوچکتر امیرحیدر که هم سن خود ابوذر است
برای جمع چای تعارف میکند.لحظه ای همه مشغول خودشان میشوند که امیرحیدر رو به ابوذر
میکند و میپرسد:
_سکوت پیشه کردی اخوی؟
ابوذر میخندد و میگوید:
_خسته شدم از بس صداتو پشت گوشی شنیدم و قیافه ات رو از وب کم
دیدم!
امیرحیدر هم با مهر نگاهش میکند و میگوید: دلم برای تو یکی خیلی تنگ شده بود.
ابوذر هیچ نمیگوید و امیر حیدر میپرسد:
_اون قضیه به کجا رسید؟
ابوذر منظورش را میگیرد و با خنده میگوید: لباس درست درمون که داری برای جشن؟
چهره امیرحیدر باز میشود :
_پ قاطی مرغا شدی؟
_به همین زودی ان شاءالله
خدا میداند چه شادی زاید الوصفی در دل امیرحیدر به پا میشود!
ابوذر میپرسد:
_برنامه ات چیه؟
#ادامه_دارد.
نویسنده: #نیل2
🌸•°|ⓙⓞⓘⓝ↓
@shohda_shadat
#رمان_عقیق
#قسمت_صد_و_چهاردهم
جرعه ای از چایش را مینوشد و میگوید: _چند تا دانشگاه درخواست دادن برای تدریس. ولی من
آدم تدریس نیستم .یه پرژه اونور داشتم که نیمه کاره موند میخوام با چند تا از بچه ها همینجا
تمومش کنم.بیشتر تو فکر تاسیس یه شرکت دانش بنیانم. متنها پول!پولش نیست!
_خب وام بگیر!
_ابوذر دلت خوشه ها! کی به چهارتا جوون آس و پاس که ضامن درست حسابی هم ندارن واسه
فعالیت تولیدی وام میده؟ تازه چندر غازی هم که با کلی منت و تدابیر امنیتی میدن بدنه کار رو هم
نمیگیره!
_خب پس چیکار میکنی؟
_دنبال یه حامیم.
صدای کربلایی ذوالفقار صحبتشان را قطع میکند:خوب دوتا رفیق چیک تو چیک هم شدیدا
ابوذر میخندد و محمد میگوید:
_کربلایی به ابوذر بیشتر از شما سخت نگذشته باشه کمتر نگذشته
الیاس کنار ابوذر مینشیند و روی شانه اش میزند و میگوید:
_ بله آقا محمد از سر زدن های مداومش
پیداست!
ابوذر با لبخند سرش را به زیر می اندازد و امیرحیدر با خنده میگوید:
_ بیاد به کی سر بزنه؟ به تو؟ نه
داداشم بهونه باید میبود که نبود!
جمع به خنده می افتد و حاج رضا علی میگوید:
_حیدر جان حالا یکی مراعات حالتو کرده هندونه
نمیده زیر بغلت شما هم کوتاه بیا دیگه! اینهمه هندونه زیر بلغت جا نمیشه!
بعد نگاهی به ساعت دیوار خانه می اندازد و یاعلی گویان از جا بلند میشود. کربالیی ذوالفقار جدی
میگوید:
_ کجا حاجی؟
_با اجازه زحمت رو کم کنیم
کربلایی ذوالفقار هم بلند میشود میگوید: _حاجی این کار چیه؟ شام تا چند دقیقه دیگه آماده میشه!
لبخندی میزند و میگوید:
_ما نمک پر ورده ایم کربلایی راستش بچه ها شب میهمانند و منزل تاکید
کردن اگر شد زود برگردم خونه!
#ادامه_دارد.
نویسنده: #نیل2
**
🌸•°|ⓙⓞⓘⓝ↓
@shohda_shadat
•﷽•
وجــود #حضرت_خديجه(س) بـرای
#پيامبر_اسلام(س) به قدري اهميت
داشـت كه پيامبر اكرم(ص) #رحلـت
ايـن بانوی بزرگ را مصيبتي #عظيم
خواند و سال رحلت حضرت خديجه
و حامـی بــزرگ ديـگــر خــود يعنــی
#حضرت_ابوطالب(ع) را عام الحزن
يعنـی ســــــــال #انـــدوه ناميــــد...
•
#وفات_حضرت_خدیجه_تسلیت🖤
•
•
🥀🍃@shohda_shadat
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
سلام حضرت ارباب
🦋 @shohda_shadat 🦋
#سحر_دهم
اگر چه هر سحرم، كل يومٍ عاشوراست...
هميشه روز دهم ، روز شاه عاشوراست
ببين براي تو يك شهر حاجت آوردم
ببين كه ذكر همه شهر حضرت سقاست
🦋 @shohda_shadat 🦋
سلیمانی چگونه سلیمانی شد...
مدال ذوالفقار
روزی که بابا مدال ذوالفقار را از حضرت آقا گرفتند، به ایشان تبریک گفتم.
گفتند: اینها همه دنیویاست، دعا کن یک روز مدال اخرویام را از خدا بگیرم.
گفتند: مبادا مغرور شوید پدرتان فلان مقام و مدال را دارد!
در ذهنتان باشد پدرتان فقط یک سرباز و خادم مردم است و شما هم از مردم و خادم مردمید
💬زینب سلیمانی
•••✾@shohda_shadat✾•••