#نقد_برنامه_بچه_محل_عمو_پورنگ
🔞 عمو پورنگ و بچه محل های 18+
در زیر سایه غفلت افکار عمومی و #خواب_زمستانی و ادامه دار برخی مسئولین و سرگرم شدن آنها به مقوله #کرونا، مجموعه جدید عمو پورنگ به نام #بچه_محل با ساختاری #ضدتربیتی و ضد فرهنگی درحال پخش از شبکه دو سیما است!!
⛔ شخصیت اصلی این مجموعه بازیگری است که پایین تنه و زیر شکمش به طرز غیر عادی، زشت و #بی_حیاگونه ای برآمده شده و در قالب عروسک هوشمند و در عین حال دارای احساس ایفای نقش میکند.
⛔️ صاحب و خالق این به اصطلاح عروسک هوشمند، یک فرد #دو_جنسه هست که هم نقش پدر و هم نقش مادر را برای این عروسک بازی میکند یعنی زمانی که موهای بلندش را به پشت گوش می برد نقش زن را دارد و وقتی موهایش را به جلو صورتش می آورد نقش مرد را بازی میکند!!!
(بازیگری که زیر شکمش برآمده است، صاحبش را بامان صدا میکند؛ یعنی هم مامان و هم بابا!!)
⛔️ عادی سازی بی احترامی، هتاکی و خشونت نسبت به والدین و بزرگترها و ادبیات زشت و نامناسب در جای جای این مجموعه مشهود است.
⛔️ القای فرار از خانه بعنوان یک راه حل برای رفع تعارضات بین والدین و فرزندان.
(این بچه غیر عادی با زیر شکم برآمده، دائم به دنبال #فرار از خانه و پیدا کردن یک پدر و مادر دیگر است!).
⛔️ نگهبانان محله هم که وظیفه مراقبت از محله را دارند رسما رقاص محله هستند و عموما از آنها سکانس #رقص با موسیقی های نامناسب پخش میشود.
⛔️ عادی سازی و آموزش دروغ و #دروغگویی به فرزندان در برابر والدین و بزرگترها!
⛔️ صاحب رستوران محله و زنش نیز پشت سرهم و یک ریز ،قربون صدقه هم میروند و دائم در حال تبادل #سیگنالهای_جنسی و عاشقانه جلوی چشم کودکان معصوم من و شما هستند.
⛔️ خلاصه دست روی هر سکانس این مجموعه بگذاریم علائمی دریافت میکنیم که نشان از تاثیرات مخرب تربیتی برای کودکان و نوجوانان پاک و معصوم ایران اسلامی دارد.
حداقل کاری که از دست هر کسی که دغدغه #تربیت صحیح فرزندانش را دارد برمیآید، این است که ضمن تماس با شماره روابط عمومی #صدا_و_سیما (١۶٢) مراتب اعتراض خود را نسبت به پخش چنین برنامه های ضدتربیتی اعلام نماید.
محسن پوراحمد خمینی
#انتشار_حداکثری
@shohda_shadat🍃🌺
🌸حتما بخونید، ارزش خوندنـ دارهـ👇🏻👇🏻👇🏻
یہ وقتهایـے،
آدم یہ کارهایی انجام میدهـ
کہ بعد از گذشت یه مدت،
به خودش میاد و میگه :
این من بودم کہ اینڪار رو انجام دادم؟!
باورم نمیشه...
اینجاست کہ
متوجه وجود یه شخصیت دیگہ در درونمون میشیم،
که اون شخصیت،
بہ ڪمڪ شیطان ساخته شده...
بله عزیز من، شیطان👤...
حتے اگر کسی هم ادعای پاکی داشته باشه،
از دام شیطان در امان نیست😊
چون خودش وعده داده به گمراه کردنـ آدما....
گاهی با کوچک شمردن گناه،
گاهی با ناامیدی از رحمت خدا
گاهی...
و انسان یہ راه نجات داره...
و اون هم تمسڪ به❤️خداست❤️
یادمون نره همیشه حواسمون به وجود شیطان باشه
و همیشه خدا رو حاضر بر اعمالمون بدونیم...
#بیــو 🌱
["ڪسےڪہاهݪ
دنیانیسٺ!🙃
"فقطباشهادٺ
آروممےگیره...♡❤️]
|...شهیداحمدمهنہ...|
🔰 حوادث امروز #آمریکا واقعیتی است که پنهان میشد/ کاری که با این سیاه پوست انجام شد، کاری بود که آمریکا با تمام دنیا انجام میدهد/ این طبیعت حکومت آمریکاست
🔺️ رهبر انقلاب، امروز: آنچه امروز در شهرهای آمریکا مشاهده میشود بُروز یک واقعیّاتی است که همیشه پنهان نگه داشته میشد؛ اینها چیز جدیدی نیست؛ بُروز واقعیّتها است که آن لجنِ تهِ حوض میآید بالا و خودش را نشان میدهد. اینکه یک پلیسی با خونسردیِ تمام زانویش را بگذارد روی گردن یک سیاهپوستی و همین طور نگه دارد و فشار دهد تا او جان بدهد، او التماس کند، استغاثه کند، این هم خونسرد بنشیند روی او و فشار بدهد، چند پلیسِ دیگر هم بِایستند و تماشا کنند و هیچ اقدامی نکنند، این چیزی نیست که جدیداً به وجود آمده باشد؛ طبیعت آمریکا این است. این کاری است که آمریکایی ها با تمام دنیا میکردند؛ با افغانستان و عراق و سوریه همین کار را کردند، قبلها با ویتنام و با خیلی از کشورهای دیگر هم همین کارها را کردند. این اخلاق آمریکا است؛ این طبیعت حکومت آمریکا است؛ امروز این جوری خودش را نشان میدهد. اینکه حالا مردم شعار میدهند بگذارید ما نَفَس بکشیم یا نمیتوانیم نَفَس بکشیم ــ که امروز شعار مردم آمریکا شده در ایالتها و تظاهراتهای وسیع شهرهای مختلف ــ این در واقع حرف دل همهی ملّتهایی است که آمریکا در آنجا ظالمانه اقدام کرده است. ۹۹/۳/۱۴
#رهبرانه
🖤
نسلِ ما فقط یه چیزایی از
چهارده خردادِ ۶۸ شنیده بود؛
تا اینکه سیزدهِ دی ۹۸،به چشم دید...
و البته که،شنیدن کے بود مانندِ دیدن!
#امام_خميني
#رحلت_امام_خميني
#مكتب_حاج_قاسم
@shohda_shadat🥀🍃
🔰 سپهبد قاسم سلیمانی: خدایا سپاس که سرباز خمینی کبیر شدم
🔺 بخشی از وصیتنامه سپهبد قاسم سلیمانی درباره امام خمینی(ره)
🏴 @shohda_shadat🏴
👈 خودتحقیرے یعنے یڪ عمر با "بازیگر تخیلی" هـالیوود اسطوره بسازی، اونوقت خود امریڪاییہ تو ایالت مینیاپولیس عڪس "قهـرمان واقعی" مبارزہ با ظلم یعنے حاج قاسم سلیمانے رو سردست بگیرہ و پرچم آمریڪا رو آتیش بزنهـ...
#افول_آمریکا
#حاج_قاسم_سلیمانی
@shohda_shadat🥀🍃
سید مرتضی آوینی :
من در فروپاشی تمدّن غرب بیشتر به تحوّل #درونی غربیها امیدوارم تا جنگی رو در رو که میان شرق و غرب و یا #اسلام و غرب روی دهد؛ امّا غرب از درون خواهد پوسید و در خود فرو خواهد ریخت و چون عقربی در محاصرهی #آتش ،
خود را نیش خواهد زد و کشت!
#افول_آمریکا
@shohda_shadat💠
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
#رمان_عقیق #قسمت_صد_و_هفتاد_دوم _از دست تو شهرزاد ...باشه... شهرزاد لبخند عمیقی زد و با ذوق دست ب
#رمان_عقیق
#قسمت_صد_و_هفتاد_سوم
_نکن آیه
_حواسم هست مامان عمه...
_نکن آیه
_مامان عمه به کسی نگو باشه؟
_به حرفم گوش نمیدی؟
آیه نفسی کشید و گفت:
مادرمه مامان عمه!دشمنم که نیست!
و عقیله حس کرد آیه هیچ وقت نه او را نه خان جون را و نه پریناز را با این لحن و غلظت مادر
نخوانده!
کوتاه آمد. آیه حق داشت گاهی عاقل نباشد!مثل باقی آدمها.کوتاه آمد و تنها گفت:
_مواظب خودت باش! زودتر برگرد.
و آیه با لبخند گفت:
چشم عزیزدلم.
گوشی را که قطع کرد از بیمارستان خارج شده بود.قرارشان همانجا بود جلوی در خروجی
بیمارستان.یک اضطراب شیرین و خاص به دلش راه پیدا کرده بود!با خود اندیشید خنده دار است
او میخواست مادرش را ببیند و قلبش اینطور میکرد!
چشم چرخاند و آنطرف خیابان شهرزاد را تکیه داده به ماشین آیین پیدا کرد.بسم اللهی گفت و از
خیابان رد شد. شهرزاد و مادرش توی ماشین تنها بودند.
دستهایش عرق کرده بود امابا این حال لبخندش را حفظ کرده بود. در ماشین را باز کرد و سوار
شد.
_سلام
با سلامش هم شهرزاد و هم حورا به سمتش برگشتند و با خوشرویی جوابش را دادند. حورا
سرش را برگرداند و با لبخندی دختر زیبا و نجیب پشت سرش را نگاه کرد. دستهایش را به
سمتش دراز کرد و دستهای آیه را فشرد و گفت:
ببخش شهرزاد همیشه زحمتت میده.
آیه اما مست گرمای این دستها بود.تنها لبخندی زد و گفت:
خواهش میکنم این چه حرفیه.
#ادامه_دارد.
نویسنده: #نیل2
🌸•°|ⓙⓞⓘⓝ↓
@shohda_shadat
#رمان_عقیق
#قسمت_صد_و_هفتاد_چهارم
و حورا حس کرد چقدر این دختر و لحن صحبتش دوست داشتنی است!تعریفی بوده که همسرش
آنقدر تعریفش را میکرد. و لحظه ای فکرش رفت به یک آیه ی آشنای دیگر.یک آیه ی بیست و
چهارسال دور تر!
لبخندی زد و گفت:
_خب کجا بریم خانما؟
شهرزاد ذوق زده گفت:
_ تجریش!! همون جایی که بابا میگه لبو و جیگرکی هاش معروفه!
حورا میخندد و آیه لبخند میزند.
حین روشن کردن ماشین حورا میگوید: حالا انگار تو چقدر جیگر خور و لبو خوری
_کجاش خنده داره مامان حورا؟ اتفاقا هم جیگر خورم هم لبو خور.
و آیه دوست داشت به شهرزاد بگوید :حورا را درست تلفظ نمیکنی! حورا نه حَورا! روی (ح)باید
یک فتحه بگذاری و(واو) راساکن تلفظ کنی!
اما ترجیح داد سکوت کند و ببینید مادرش چطور مادری میکند!با تمام غم هایش خوش میگذشت
کنار مادر بودن.
و آیه خبر نداشت مادرش هم بو حس میکند این روزها! یک عطر غریب اماقریب....
حورا اما هراز چند گاهی نگاهش میرفت پی نگاه میشی دختر بالغه ی پشت سرش. نگاهش یک
چیز خاص را تداعی میکرد و او نمیخواست چیزی را حدس بزند. نگاهش رفت سمت عقیق روی
انگشتر نقره ی دستش! بوی عقیق میداد آیه ی پشت سرش! درست شبیه.....
آیه حس کرد دلش واقعا برای این خیابان تنگ شده...چه شبها که با ابوذر می آمدند امام زاده
صالح و آخر شب باقالی پخته میخوردند و قدم میزدند و حظ میبردند.
هوا داشت رو به تاریکی میرفت. نگاهی به ساعت انداخت و هنوز تا ساعت نه دوساعتی وقت بود.
حورا با لبخند به خیابانها و شلوغی اش نگاه میکرد و آیه بی آنکه خود بخواهد به حورا چشم دوخته
بود. ناگاه حورا برگشت و به آیه گفت:
وقتی بچه بودم با بابا بزرگم زیاد میومدم اینجا. اون موقع ها
اینجوری نبود البته یکم بافت قدیمشو حفظ کرده ولی نه مثل قدیم نیست! همیشه با صفا بوده
آیه نیز با لبخند میگوید:
منم همیشه با برادرم میومدم اینجا واقعا خوش میگذره
#ادامه_دارد.
نویسنده: #نیل2
🌸•°|ⓙⓞⓘⓝ↓
@shohda_shadat