پنجشنبه هـا
نفسم تنگ می شود
فـردا که جمعـه شد
چه کـنم با غروبِ آن؟!
#شهـدا_را_یاد_ڪنید_با_ذڪر_صلوات
🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷
@shohda_shadat🌸
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
#سخنی_درست..😻 #بحث_بیست😎 .. #بحث_زیارتی_عاقام🥺🥰 #یهبحثنآبوجذآب🍃✨ ↓🍃؛💙↓ ..🍬..امامرضارا
#سخنی_درست🌊
#بحث_بیست_یڪ😍
..
بابحثهایجذاب..🤞🏻
درخدمتیم..🤙🏻
..
سوال:😍
..🍃.. چرا خداوند برای یڪ گناهِ چند لحظه ای یا چندساعته یا چندساله..؛
برای اینطور گناهان با مدت ڪم..
عذاب ابدی و دائمی میدهد؟!!
{ انصاف عایا؟!😐 }
جواب:😉
..🐝.. اولا ..
منظور از معادله بین جرم و عقوبت
(یعنی ترازوی سنجش این دو)
از جانب وحیثِ ڪمیت یا زمان نیست..
بلڪه از لحاظ ڪیفیت و بزرگی جرم و مفسده است!👌🏻
..🌲.. مانند :
قتل ؛ ڪه دریڪ لحظه واقع میشود..
اما قاتل به حبس ابد یا اعدام محڪوم میشه🤭
..🍒.. دلیل دوم: بسی فلسفی است
و در این مقال نمیگنجد😅
فیلسوفان،رجوعڪنند به :
القواعدالڪلامیه،ص۲۰۶.
..💎.. سوما .. ::
عذاب دائمی برای اینه ڪ:
از اونجا ڪه خدا عاقبت همه مارا میداند!
پس میفهمد ڪه اگر ڪفار و مشرڪین ؛
بیش از این هم دردنیا باقی بمانند
باز ڪارشان گناه و نیتشان اشتباه است
پس به عذاب دائمی محڪوم اند
..📱..منبع :
القواعدالڪلامیه،ص۲۰۶
سفینهالبحار،ج۲،ص۶۲۸
...
#فرهنگ_توحیدی•🥰•
#ڪپی_آزآد°🌲°
#نذر_فرج°•🌻•°
#اللهم_عجلالولیڪالفرج°☔️°
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمد•🌙•
#وعجلفرجهم°🍒°
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
#رمان_عقیق #قسمت_دویست_شصتم این دلبرروحانی آرام و خسته! دوباره نگاهش میکنم...کتاب که قرائت نمیکرد
#رمان_عقیق
#قسمت_دویست_شصت_و_یکم
لیست خرید خانه را هم
لای کتاب المکاسب میگذارم!!
هرکس برای عشق خود دارد دلیلی
درگیر حوزه قصه ی من گشته این بار.
یعنی خدا را پیش او حس میکنم خوب.
امثال اور ا ای خدا جانم نگه دار!
ای کاش میشد زندگی همراه سید
از اول این ماه در جریان بیوفتد!
یا لا اقل او بیشتر در طول هفته
دنبال کار دکتر و درمان بیوفتد!
نوشته های تمام شده را خندان و متعجب نگاه میکنم!لا اقل معادله ی این احساس مجهول را
خودم برای خودم حل کرده بودم!
زیر سطور ابیات مینویسم:
(من آیه سعیدی ...
در شصتو دومین روز پاییز عاشق شدم. عاشق مردی ملبس به لباس پیغمبر.با گوشهای شسکته و
بسیار مرد! من آیه سعیدی یک گرمای خاص زیر رگهایم اکنون و این ساعت حس میکنم. من آیه
سعیدی به راحتی عاشق شدم... عاشق یک فوق العاده!دوستش دارم از یک جنس خاص... )
ورق را تا میکنم در اتاق بازمیشود و او از جایش بلند میشود. دیگر نگاهش نمیکنم.حالا جنس نگاه
هایم فرق کرده. حاال شروع شد آیه... مبارزه ای با خودت برای او...
یادم باشد رسیدم خانه استفتاء بگیرم(عاشقی گناه نیست؟)
#ادامه_دارد.
نویسنده: #نیل2
🌸•°|ⓙⓞⓘⓝ↓
@shohda_shadat
#رمان_عقیق
#قسمت_دویست_شصت_و_دوم
فصل پانزدهم(دانای کل )
شیوا با چشمان بی فروغش زل زده بود به خیابان شلوغ و پر ازدحام دم غروب. از فردای عمل
ابوذر و مالقاتش دیگر رویش نشده بود تا به مالقاتش برود. خودش را مسبب این اتفاق میدانست
و ابوذر مثل همیشه بزرگواری خرجش کرده بود و چقدر بدش می آمد از آن مهرانی که اگر روزی او
را میدید حرفها داشت برایش. آهی میکشد و نگاهش را میدهد به کتاب در دستانش.راه فراری
میخواست از این همه احساس تلخ.
مهران اما بیرون مغازه تکیه به دیوار چشم دوخته بود به دختر افسرده و غمگین کتاب خوان داخل
مغازه. احساس عذاب وجدان میکرد نسبت به همه چیز.نسبت به ابوذری که حالا به خاطر زبانِ
افسارگسیخته ی او روی تخت بیمارستان بود و یک سالی از زندگی اش عقب مانده بود تا شیوایی
که هر چه از دهانش در آمده بود نثارش کرده بود بی فکر و خود خواهانه.آنقدری شرمسار بود که
حتی روی آنکه به ملاقات رفیقش هم برود را نداشت. سیگار در دستانش را به احترام یاد ابوذر
خاموش کرد و قدم زنان دور شد از چند قدمی دختر دلشکسته ی این روزهایش.
***
امیرحیدر کتاب اخلاقی اسلامی اش را در دست داشت و بی هیچ تمرکزی سعی در مطالعه اش
داشت.اما بی آنکه بخواهد فکرش به این سو و آنسو میرفت. روزی را که ترخیص شده بود خوب
به یاد داشت. اصرار نابه جای مادرش را خوب تر از قبل میشد درک کرد.میخواست بگذارد به پای
لج و لجبازی و خود رایی اش اما دلش نیامد.او مادر بود و فکر میکرد بهترین کار را داشت در حق
ابوذر میکرد. به حرکات نگار که خوب دقت کرده بود دریافته بود شد آنچه نباید میشد! اینکه دو
خانواده و دو مادر بدون هیچ ملاحظه ای (عروسم عروسم) را خطاب کرده بودند این ذهنیت را
ایجاد کرده بود که همه چیز تمام شده است و مانده تشریفات کار.
شاید خودش هم بی تقصیر نبوده. باید زودتر از اینها میفهمید این حرفها فقط حرف نیست! کاش
جدی تر میگرفت این حرفها را.
مثل تمام این چند روز بی آنکه خود بخواهد فکرش پر گرفت و روی یاد یک دختر نشست. دختری
که سخت کنجکاو بود بداند چشمهایش چه رنگی دارد اما نشده بود... یعنی میخواست اما
نمیشد.چیزی این میان بود به نام حیای چشم و نگاه حلال و خب...نشده بود.
دختری که خوب رسم و رسوم مهربانی را میدانست و فاخرانه عشق میورزید و عاقلانه کوتاه می
آمد و دخترانه کم می آورد!
#ادامه_دارد.
نویسنده: #نیل2
🌸•°|ⓙⓞⓘⓝ↓
@shohda_shadat
🌱🌸 . . .
.
.
.
✅تلنگر
✍عزیزی میگفت: با خودم حساب ڪردم دیدم از هشتادمیلیون ایرانی حداقل 50 میلیون نفر روزانه بیست بار از ڪرونا حرف میزنند یا میشنوند. فڪر ڪردم اگر هر ڪدام روزی بیست بار گفت و شنود ڪرونایی داشته باشند میشود روزی یڪ میلیارد با خودم گفتم اگه به جای ڪلمه ڪرونا هر ڪدام خدا را تلفظ میڪردند چه میشد؟ حرفش خیلی به دلم نشست دیدم عجب دردی شده این دل مشغولی ڪرونا. با خودم فڪر ڪردم و گفتم:امام زمان عج الله صاحب و مولای ماست.خودش فرموده به واسطه من بلا از شما دور میشود. ای ڪاش بجای یڪ میلیارد ڪرونا گفتن، به نیت تعجیل در امرفرج امام زمان صلوات میفرستادیم اصلا بیایید با هم قراری بگذاریم هر جا اسم ڪرونا آمد، برای سلامتی امام زمان صلوات بفرستیم امام هم مهربان است و هم ڪریم خیالتان راحت زیر دِین ڪسی نمی ماند
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
🌹 #جانم_اباعبدالله
صبح جمعه است
و عطر کــــربلا
عجب شش گوشه نابت
بوسیدن دارد آقا..!
بھ نیت زیارتش هرصبح مۍخوانیم♥
💫 | صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰااَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟
🍀 صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟ |🍃
🌷|| صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟|| ✨
السلام علے من الاجابھ تحت قبتھ 💗.•
السلام علے من جعل اللھ شفاءفے تربتھ 💛.•
#صبحتوݧ #بابرکٺ 🌟•°
#براےهمہدعاکنیم🦋•°
#ڪپے تنها باذکر صلواٺ 🌸🍃
🍀🌱🍀🌱🍀🌱🍀🌱
∞| ♡🌱↷
@shohda_shadat
📿⭐️
🎀💫
#یک_ایه_درروز
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿٣﴾[سوره ی صف]
نزد خدا به شدت موجب خشم است که چیزی را بگویید که خود عمل نمی کنید. (۳)
🌸☘🌸☘🌸☘🌸
@shohda_shadat
🌸☘🌸☘🌸☘🌸
#احکام
🌹حکم ارتباط دوران نامزدی👆
❤•°| @shohda_shadat |•°❤