eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
568 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مۍگفت : قدیما‌ کہ ترازو ‌داشتن یہ‌ سنگ ‌محک ‌داشتن؛ همہ چیو ‌با اون ‌مۍسنجیدن...⚖ مۍگفت : اگہ‌سنگ‌محک‌زندگیت‌بشہ سود‌کردۍ.‌‌..🍁 ما‌ کردیم یا ⁉️ @shohda_shadat🌱✨
🕊 رو خودتون جوری کار کنید که اگر یه گناهم کردید ، گریتون بگیره...(:✨ ‌
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
#رمان_بدون_تو_هرگز❤️ #قسمت_دوم از جاش بلند شد... با داد و بيداد اينها رو ميگفت و ميرفت. اشک توي چشم
❤️ ميومد جواب من، نه بود و بعدش باز يه کتک مفصل! علي الخصوص اونهايي که پدرم ازشون بيشتر خوشش مي اومد؛ ولي من به شدت از ازدواج و دچار شدن به سرنوشت مادر و خواهرم وحشت داشتم، ترجيح مي دادم بميرم اما ازدواج نکنم به خدا توسل کردم و چهل روز روزه نذر کردم، التماس مي کردم... خدايا! تو رو به عزيزترينهات قسم... من رو از اين شرايط و بدبختي نجات بده... هر خواستگاري که زنگ مي زد، مادرم قبول مي کرد... زن صاف و سادهاي بود! علي الخصوص که پدرم قصد داشت هر چه زودتر از دست دختر لجباز و سرسختش خالص بشه... تا اينکه مادر علي زنگ زد و قرار خواستگاري رو گذاشت. شب که به پدرم گفت، رنگ صورتش عوض شد... طلبه است؟ چرا باهاشون قرارگذاشتي؟ ترجيح ميدم آتيشش بزنم اما به اين جماعت ندم... عين هميشه داد مي زد و اينها رو مي گفت... مادرم هم بهانه هاي مختلف مي آورد... آخر سر قرار شد بيان که آبرومون نره؛ اما همون جلسه اول، جواب نه بشنون؛ ولي به همين راحتيها نبود. من يه ايده فوق العاده داشتم! نقشه اي که تا شب خواستگاري روش کار کردم. به خودم گفتم(خودشه هانيه! اين همون فرصتيه که از خدا خواسته بودي، از دستش نده) علي، جوان گندم گون، الغر و بلندقامتي بود... نجابت چهره اش همون روز اول چشمم رو گرفت. کمي دلم براش مي سوخت؛ اما قرار بود قرباني نقشه من بشه. يک ساعت و نيم با هم صحبت کرديم. وقتي از اتاق اومديم بيرون... مادرش با اشتياق خاصي گفت: به به، چه عجب! هر چند انتظار شيريني بود؛ اما دهنمون رو هم مي تونيم شيرين کنيم يا... مادرم پريد وسط حرفش... حاج خانم، چه عجله ايه؟ اينها جلسه اوله همديگه روديدن، شما اجازه بديد ما با هم يه صحبت کنيم بعد. – ولي من تصميمم رو توي همين يه جلسه گرفتم... اگر نظر علي آقا هم مثبت باشه، جواب من مثبته... .... : به نقل از همسر شهید و فرزند شهید سید علی حسینی 🌸•°‌‌‌‌|‌ⓙⓞⓘⓝ↓ @shohda_shadat
اين رو که گفتم بر ق همه رو گرفت! برق شادي خانواه داماد رو، برق تعجب پدر و مادرمن رو! پدرم با چشمهاي گرد، متعجب و عصباني زل زده بود توي چشمهاي من ومن در حالي که خنده ي پيروزمندانه اي روي لبهام بود بهش نگاه مي کردم، ميدونستم حاضره هر کاري بکنه ولي دخترش رو به يه طلبه نده. اون شب تا سر حد مرگ کتک خوردم. بي حال افتاده بودم کف خونه، مادرم سعي مي کرد جلوي پدرم رو بگيره اما فايده نداشت. نعره مي کشيد و من رو مي زد! اصال يادمنمياد چي مي گفت. چند روز بعد، مادر علي تماس گرفت؛ اما مادرم به خاطر فشارهاي پدرم دست و پاشکسته بهشون فهموند که جواب ما عوض شده و منفيه، مادر علي هم هر چي اصرارکرد تا علتش رو بفهمه فقط يه جواب بود: شرمنده، نظر دخترم عوض شده. چند روز بعد دوباره زنگ زد: من وقتي جواب رو به پسرم گفتم، ازم خواست علت روبپرسم و با دخترتون حرف بزنم، علي گفت دختر شما آدمي نيست که همين طوري روي هوا يه حرفي بزنه و پشيمون بشه، تا با خودش صحبت نکنم و جواب و علت رو از دهن خودش نشنوم فايده نداره. بالاخره مادرم کم آورد. اون شب با ترس و لرز، همه چيز رو به پدرم گفت، اون هم عين هميشه عصباني شد! – بيخود کردن... چه حقي دارن مي خوان با خودش حرف بزنن؟ بعد هم بلند داد زد! هانيه... اين دفعه که زنگ زدن، خودت مياي با زبون خوش و محترمانه جواب ردميدي. ادب؟ احترام؟ تو از ادب فقط نگران حرف و حديث مردمي، اين رو ته دلم گفتم و از جا بلند شدم. به زحمت دستم رو به ديوار گرفتم و لنگ زنان رفتم توي حال – يه شرط دارم! بايد بذاري برگردم مدرسه. با شنيدن اين جمله چشماش پريد! ميدونستم چه باليي سرم مياد؛ اما اين آخرين شانس من بود. اون شب وقتي به حال اومدم... تمام شب خوابم نبرد. .... : به نقل از همسر شهید و فرزند شهید سید علی حسینی 🌸•°‌‌‌‌|‌ⓙⓞⓘⓝ↓ @shohda_shadat
🌿🌾 میدونیـ چیه؟؟؟ خیلی وقټ بۅد دنباݪ کأناݪی مےگشتم ڪه ڪلی ٺوش مطاݪبـ خاڝ ݕاشة 😜 أز ݐرؤفایݪ هاے دخترونهـ گرفٺه تا...😳پرؤفایݪ های ݒسرونه...🍂 ݦدآحی هاے شور...🍀 روضه خوانی...😔 حدیث هاے قراݩی....🌻 هاے ناݕ خاص هاے اسٺاد پنإهیان هاے استاڋ رائفی پوڔ آقا پسرا ودخٺرخانمـ ها زؤد باشید..🍁 منتظڔتؤن هسٺیم✌👀 اینمـ ازلینکموݩــــــــ🌷 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @shahidsarjoda
•••• ‼️خبــــــر ویـــــژه 😱 •••• 🧠‼️سخن درمورد نبود تحلیل سیاسی😞 ⚠️ جلوی دوستات کم میاری 😑 ⁉️میدونی رئیس جمهور بعدی کیه؟ 🤔 ♨️‼️بیا ببین کیه 😱👇 https://eitaa.com/joinchat/1414004781C6f6839e8e3 https://eitaa.com/joinchat/1414004781C6f6839e8e3 📛عکس های جدید از مردم امریکا😨👆
‼️توجـــــه‌توجـــــه‼️ دستور تاریخی به 😱😱👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1414004781C6f6839e8e3 بدو ظرفیت کانال داره تموم میشه 🤦‍♂👆👆
بسیجی‌،طلبه،سپاهی،چࢪیڪی😎💪 مااینجاهمه‌جمعمیم✌️ ★꧁᭄𖣐༅ _ |•°°•🍭🌻🌿 ^_^↓ https://eitaa.com/joinchat/1832714260C744461c299 جهـــادیون‌انقــــلابے⚔📿 🖇••خونے‌ڪه‌دࢪࢪگ‌ماست هدیه‌‌به‌ࢪهبࢪماست•• ★꧁᭄𖣐༅ _ |•°°•🦋🌻🌿 ^_^↓ https://eitaa.com/joinchat/1832714260C744461c299 +ازدم‌همه‌عضوشیدوگࢪنه‌پشیمونمیشید 😂🤪 [ڪپی‌بنࢪممنو؏‌⛔️]
ویڙة‌عشاڨ‌الجهاد🌿🕊 حالٺ‌اینجآخوݕ‌میشة^↓^ 🍄`°•🍃https://eitaa.com/joinchat/1832714260C744461c299 •••\اومدے‌رفیق🍿🤤🎲\••• https://eitaa.com/joinchat/1832714260C744461c299 -((نیآیے‌ضرࢪمیڪنیآ☹️|•|🤪🌱)) +ڪپی‌ࢪیپ‌ممنو؏‌🚫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا