eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
567 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خدا: بعضيا باورشون اينه الان كه مجردم بزار هر نوع تفريحى رو انجام بدم بعد متاهل شدم آرزو به دلم نمونه☹️ . اين باور واقعا يه حرف بچگانس😏 چون اولا كسى مراقبت نكنه از خودش مجرد و متاهل نداره.اگه متاهل هم بشه همون آش و همون كاسه . تفريح لازمه براى هر انسانى اينو رد نميكنم ولى تفريح به جا و خوب👌 . خيليا ميگن الان بزار خودمو از هر چيزى...سير كنم وقتى متاهل شدم چشمم دنبال كسى نباشه😐 ولى بايد بگم انسان با اين فكر حريص تر ميشه كه بهتر نميشه😑 . (بايد بگم همونطورى باش كه دوست دارى همسرت باشه)بااين ديد خوب و بد خيلى از كار ها تفريح ها حرف زدن ها و ... مشخص ميشه. . نكته دوم.اين سوال كه ازدواج كم شده مردا مقصرن يا زنا؟ نه ميشه گفت مطلقا زنا مقصرن و اگه فضا رو باز نميزاشتن مردا به فكر ازدواج ميوفتادن . و نه ميشه گفت فقط مردا مقصرن چون از همه لحاظ تامين هستند و نميرن ازدواج كنن😐 . اين كه يه تفكر غربيه: چون براى مردم اينطور جا انداختن :اگر ميخواييد مرد رو جذب كنيد فقط از طريق غريزه جنسى ميشه . واين بزرگترين توهين تاريخ به انسانه همه ارزش مرد رفت زير مجموعه غريزه جنسى و همه دغدغه زن اين شد كه چطورى مردى جذب كنه؟ . اينجاست كه پاى دين مياد وسط و به اين سوال جواب ميده✅ . (من تزوج فقد احرز نصف دينه) هر كسى ازدواج كنه نصف دينش كامل ميشه . يعنى... هدف از ما شدن تكامل انسانه نه تقويت خوى حيوانى. . بااين ديد هم ازدواج آسون تر ميشه هم خيلى از مشكلات حل ميشه . 💓همين دينه كه ميگه مذهبيا عاشق ترن😋 . .@shohda_shadat 😇
➖➖➖➖➖➖➖🔶 🌺شهيد مجتبي رسول زاده، 🍃محل تولد: تهران، 🍂مکان شهادت: خرمشهر 🔰به سال 1361: «خدايا اگر مي‌داني که عاشقت شده‌ام، مرا به سوي خود فراخوان والا مرا رشد بده و توفيق تکامل الي‌الله نصيبم کن تا لايق شهادت گردم.» 🌹〰〰〰〰〰〰〰🕊 @shohda_shadat 🕊➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖🌹
➰✔️✏️〰〰〰〰🔻 📝 🔖 ✍ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﮐﺮﺑﻼﺳﺖ ﻭﮐﺮﺑﻼ ﺭﺍ ﺗﻮﻣﭙﻨﺪﺍﺭ ﮐﻪ ﺷﻬﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺷﻬﺮﻫﺎ ﻭ ﻧﺎﻣﯽ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻧﺎﻣﻬﺎ، ﻧﻪ؛ ﮐﺮﺑﻼ ﺣﺮﻡ ﺣﻖ ﺍﺳﺖ ﻭﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺭﺍ ﺟﺰ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺭﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻧﯿﺴﺖ. ﮐﺮﺑﻼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺧﯿﻞ ﮐﺮﺑﻼﯾﯿﺎﻥ ﺑﭙﺬﯾﺮ....🙏 ✌️ @shohda_shadat
#خداوند امروز از ما همت؛ اراده و #شهادت_طلبی می خواهد «شهید زین الدین» #عکس_نوشت✌️ @shohda_shadat
📝💕 | فقط در خون غلتیدن نیست!🙃 شهادت هنگامی رخ میدهد که دلت از کنایه و تکه پرانی دیگران بگیرد.💔 و همان ست که از دلت جاری میشود...😢 و آن هنگام که مردان به دنبال راهی برای هستند...☹️ تو اینجا هر روز شهید میشوی شهیده ی 😍 💞 @shohda_shadat
↫گیرم‌کہ‌جـون‌شیرین‌ترین‌باشه ↫اینجا ولـی جون دادن آسونہ ↫باهـر نفس فریاد سر می دیمـ ↫هـرگز حـرم تنهـا نمـی مونہ #لبیـڪ_یازینبــ✌️🌹 @shohda_shadat
•| 🍃💜 گفت فهمیدم چرا رنگ چادرت مشکیه گفتم چرا؟ گفت چون سایه مادر بالا سرته #این_مادر_دلداده_بسیار_دارد..💝 🍃💝•| @shohda_shadat
🌸 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌸 🗓 ۱۳ مرداد ۱۳۶۲ - سالروز شهادت سردار دلاور سپاه اسلام 🕊 فرمانده تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع) متولد تهران(۱۳۳۷) سال ۵۵ پس از اخذ مدرک دیپلم به خدمت سربازی رفت. در جریانات انقلاب به فرمان امام از پادگان ارتش شاه گریخت. پس از پیروزی انقلاب به عضویت در کمیته انقلاب شمیران درآمد. سپس وارد سپاه شد. ابتدا مأمور به حفاظت از بیت امام در جماران شد و پس از نا آرامی های مناطق کردنشین عازم کردستان گردید. با شروع جنگ تحمیلی به جبهه جنوب رفت و در خرمشهر تا پایان آذر ۵۹ در معیت شهید جهان آرا بود. سپس به جبهه غرب بازگشت و این بار به عنوان معاون شهید محسن وزوایی در عملیات بازی_دراز شرکت نمود و در همین زمان بود که بر اثر انفجار نارنجک، دست راست او تا ساعد قطع شد. بعد از عملیات مطلع الفجر عازم حج گردید. حجی که سهمیه شهید پیچک بود و او به جای خودش موحد دانش را عازم مکه کرد. در عملیات فتح المبین (احتمالاً با تیپ المهدی شبراز) شرکت نمود. در عملیت بیت المقدس(آزادسازی خرمشهر) فرمانده گردان حبیب ابن مظاهر بود. ▫️{نگارنده این سطور خود در این عملیات در گردان حبیب حضور داشت- گروهان (احتمالاً رجایی) به فرماندهی شهید امیرعلی اسکویی- .... و هنوز هم پس از 36 سال به خوبی چهره موحد دانش، وزوایی (فرمانده محور محرم)، متوسلیان( فرمانده تیپ27) و شهید همت،جانشین او را به خاطر دارد- ... چه در دوکوهه و نیز صحنه نبرد (جاده خرمشهر-اهواز... تا شلمچه، نهر خیّن و خرمشهر} در همین زمان، برادرش شهید محمدرضا (معاون گردان سلمان به فرماندهی حسین قجه ای)به شهادت رسید. بنا به درخواست حاج احمد متوسلیان (فرمانده تیپ27محمدرسول الله-ص) در تشییع جنازه برادر شرکت نمود. سپس همراه متوسلیان، همت، رستگارمقدم و... برای مقابله با تجاوز اسرائیل به لبنان عزیمت نمود. موحد دانش با تشکیل تیپ 10 سیدالشهدا(ع) با حکم محسن رضایی به سمت فرماندهی تیپ گمارده شد. سرانجام در ۱۳مرداد۶۲ در عملیات والفجر ۲ در منطقه حاج عمران در زیر آتش سنگین دشمن زخمی شد. او با تن مجروح، در لحظات پایانی عمر خود نیز از مبارزه با صدامیان دست نکشید و در موقعیت حساسی که قرار داشت سیم ارتباطی سنگرهای دشمن با عقبه آنها را با دندان جوید و قطع کرد تا در سیستم مخابراتی آنان اختلال ایجاد نماید و بدین گونه واپسین لحظات عمر سردار دلیر سپاه اسلام سپری گشت و به لقاء الله پیوست. آدرس مزار: قطعه ٢۴ ردیف ٧٣ شماره ٢٥ 💚 @shohda_shadat
💕🍃 ☝️️حرمتش را نشڪن... 🍃 مـادر من ، فــ🌺ــاطمہ ، حرمت دارد... 🍃نہ فقط شبہ عبایے مشکیست ڪہ سرت بندازے و خیالت راحت ڪہ شدی چادرے و محجوبہ! 🍃 مـادر من ، فـــ🌺ــاطمہ ، حرمت دارد 🍃قاعده، رسم، شرایط دارد: ↙️شرط اول همہ اش نیت توست... محض اجبار پدر یا مادر ❗️یا ڪہ قانون ورودیہ دانشگاه است ❗️یا قرار است گزینش شوے از ارگانے ❗️یا فقط محض ریا ❗️شایدم زیبایے، باڪمے آرایش! 🍃نمے ارزد بہ ریالے خواهر...✋ مـادر من ، فــ🌺ــاطمہ، شرطش عشق❤️ است.... 🍃عشق بہ حجب و حیا 🍃بہ نجابت بہ وفا 🍃عشق بہ چادر زهرا ڪہ براے تو و امنیت تو خاڪے شد تا تو امروز شوے راحت و آسوده ڪسی سیلے خورد خون این سیل شہیدان🕊 همہ اش با هدف🍃چادرتو🍃ریختہ شد. ☝️خواهرمـــ ⬅️حرمت این پارچہ ے مشڪے تو مثل آن پارچہ مشڪے ڪعبہ🕋 والاست 🌹🍃یــادگار زهراست ☝️نڪند او سرڪنے اما روشت منشت بشود عین زنان غربے😒 ⛔️خنده های مستے ⛔️چشمڪ و ناز و ادا ⛔️عشوه هاے ناجور بہ خدا قلب خــــــدا مےگیرد بہ خدا مادر من فــ🌺ــاطمہ شاکے بشود بہ همان لحظہ سیلے خوردن لحظہ پشت در او سوگند.... 🍃خواهرمــ چـــادر مــادر من ، فــ🌺ـاطمہ ، حرمت دارد 🍃خواهرمـــــ حــ🌸ـرمتش را نــــ✋🏻ـــشکن ... ❤️ 💕🍃 @shohda_shadat
💔❣〰 〰 〰 〰 • • •• ••• 💓 #دلگویه❤️ دلتنگ‌ شهدا بودن ‌و مثل‌ شهدا نبودن‌ دردبزرگیست...! دردی‌ که‌ روحت ‌را‌ آزار می‌دهد و تو برای‌ رهایی ‌از این ‌درد میخواهی ‌ازخودت ‌فرارکنی...!! کاش‌ از خودم ‌به ‌تو 🕊می‌رسیدم #مثل توشهید❤️ @shohda_shadat
4_6034933271450616813.mp3
3.87M
🎧 فوق العاده شنیدنی 🎼 ای آنکه قبرت بی چراغ و.... 🍃 @shohda_shadat Ÿ🌺Ÿ 🍃🍃🌺
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت ک نان تست برمیدارم ،تندتند رویش خامه میریزم و بعد مربای آلبالو را به ان اضافه میکنم.ازاشپزخانه بیرون می ایم و باقدم های بلند سمت اتاق خواب میدوم. روبروی اینه ی دراور ایستاده ای و دکمه های پیراهن سفیدرنگت را میبندی.عصایت زیربغلت چفت شده تابتوانی صاف بایستی.پشت سرم محمدرضا چهاردست و پا وارد اتاق میشود. کنارت می ایستم و نان راسمت دهانت می اورم.. _ بخور بخور! لبخند میزنی ویک گاز بزرگ از صبحانه ی سرسری ات میزنی. _ هووووم! مربا!! محمد رضا خودش را به پایت میرساند و به شلوارت چنگ میزند.تلاش میکند تا بایستد.زور میزند و این باعث قرمزشدن پوست سفید و لطیفش میشود.کمی بلند میشودوچندثانیه نگذشته باپشت روی زمین می افتد!هردو میخندیم! حرصش میگیرد،جیغ میکشدو یکدفعه میزند زیر گریه. بستن دکمه هارا رها میکنی ،خم میشوی و اورا ازروی زمین برمیداری.نگاهتان درهم گره میخورد.چشمهای پسرمان باتو مو نمیزند...محمدرضا هدیه همان رفیقی است که روبه روی پنجره ی فولادش شفای بیماری ات را تقدیم زندگی مان کرد...لبخند میزنم و نون تست رادوباره سمت دهانت میگیرم.صورتت را سمتم برمیگردانی تا باقیمانده صبحانه ات را بخوری که کوچولوی حسودمان ریشت را چنگ میزند و صورتت را سمت خودش برمیگرداند.اخم غلیظ و بانمکی میکندودهانش را باز میکندتا گازت بگیرد. میخندی و عقب نگهش میداری _ موش شدیا!! .. باپشت دست لپ های اویزون و نرم محمد رضا رالمس میکنم _ خب بچه ذوق زده شده داره دندوناش درمیاد _ نخیرم موش شده!! سرت راپایین می آوری،دهانت راروی شکم پسرمان میگذاری و قلقلکش میدهی _ هام هام هام هااااام....بخورم تورو! محمدرضا ریسه میرود و دراغوشت دست وپا میزند. لثه های صورتی رنگش شکاف خورده و سردوتا دندان ریزو تیز ازلثه های فک پایینش بیرون زده.انقدرشیرین و خواستنی است که گاهی میترسم نکند اورا بیشترازمن دوست داشته باشی.روی دودستت اورابالا میبری و میچرخی.اما نه خیلی تند!درهردور لنگ میزنی.جیغ میزند و قهقهه اش دلم را اب میکند.حس میکنم حواست به زمان نیست،صدایت میزنم! _ علی!دیرت نشه!؟ روبه رویم می ایستی و محمدرضا راروی شانه ات میگذاری.اوهم موهایت راازخدا خواسته میگیرد و باهیجان خودش رابالا پایین میکند.  لقمه ات را دردهانت میگذارم و بقیه دکمه های پیرهنت را میبندم.یقه ات راصاف میکنم و دستی به ریشت میکشم. تمام حرکاتم را زیر نظر داری. و من چقدر لذت میبرم که حتی شمارش نفسهایم بازرسی میشود در چشمهایت! تمام که میشود قبایت را ازروی رخت اویز برمیدارم وپشتت می ایستم.محمد رضارا روی تختمان میگذاری و اوهم طبق معمول غرغرمیکند.صدای کودکانه اش رادوست دارم زمانی که باحروف نامفهوم و واج های کشیده سعی میکند تمام احساس نارضایتی اش رابما منتقل کند قبا را تنت میکنم و ازپشت سرم راروی شانه ات میگذارم... آرامش!!!! شانه هایت میلرزد!میفهمم که داری میخندی.همانطورکه عبایت راروی شانه ات میندازم میپرسم _ چرا میخندی؟؟ _ چون تواین تنگی وقت که دیرم شده،شما ازپشت میچسبی!بچتم ازجلو بااخم بغل میخواد روی پیشانی میزنم اااخ_وقت! سریع عبارا مرتب میکنم.عمامه ی مشکی رنگت را برمیدارم و مقابلت می ایم.لب به دندان میگیرم و زیر چشمی نگاهت میکنم _ خب اینقد خوبه.. همه دلشون تندتند میخواد سرت راکمی خم میکنی تاراحت عمامه را روی سرت بگذارم.. چقدر بهت میاد! ذوق میکنم و دورت میچرخم..سرتاپایت را برانداز میکنم...توهم عصا بدست سعی میکنی بچرخی! دستهایم رابهم میزنم _ وای سیدجان عالی شدی!!! لبخند دلنشینی میزنی و روبه محمد رضا میپرسی _ تو چی میگی بابا؟بم میاد یانه؟ خوشگله؟.... اوهم باچشمهای گرد و مژه های بلندش خیره خیره نگاهت میکند طفلی فسقلی مان اصلن متوجه سوالت نیست! کیفت را دستت میدهم و محمد رضارا دراغوش میگیرم.همانطور که ازاتاق بیرون میروی نگاهت به کمد لباسمان می افتد..غم به نگاهت میدود! دیگر چرا؟... چیزی نمیپرسم و پشت سرت خیره به پای چپت که نمیتوانی کامل روی زمین بگذاری حرکت میکنم سه سال پیش پای اسیب دیده ات را شکافتند و آتل بستند!میله ی اهنی بزرگی که به برکت وجودش نمیتوانی درست راه بروی! سه سال عصای بلندی رفیق شبانه روزی ات شده! دیگر نتوانستی بروی دفاع_ازحرم... زیاد نذر کردی...نذر کرده بودی که بتوانی مدافع بشوی!..امام رئوف هم طور دیگر جواب نذرت راداد! مشغول حوزه شدی و بلاخره لباس استادی تنت کردند!سرنوشتت راخداازاول جور دیگر نوشته بود.جلوی در ورودی که میرسی میخوانم و ارام سمتت فوت میکنم. _ میترسم چشم بخوری بخدا! چقد بهت استادی میاد! _ اره! استاد باعصاش!! میخندم _ عصاشم میترسم چشم بزنن... لبخندت محو میشود _ چشم خوردم ریحانه!.. چشم خوردم که برای همیشه جاموندم... نتونستم برم!!خداقشنگ گفت جات اونجا نیست... کمدلباسو دیدم ...