eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
567 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
✍دم غروب بود و اسمون رو به تاریکی می رفت...چیز زیادی تا خونه ی مامان رعنایینا نمونده بود...از سر خیابونشون یه جعبه شیرینی خریدیم و ده دقیقه ای چلوی درشون رسیدیم... 🌼حسام با ذوق خاصی دکمه زنگو فشار داد و بی اختیار لبخندی😊 روی لبش نشست...محمد درحالیکه از پشت شیشه ی عینک ب کتاب هندسی تحلیلی اش زل زده بود گفت:بابا ماشین حساب رو خریدی؟ سرشو بالا اورد با دیدن منو حسام چشماش اندازه ی نعلبکی شد... 🌼بی اختیار داد زد:حسااااااااااام و پرید بغلش از اغوش هم بیرون اومدن محمد لباساشو صاف کرد و مودبانه بهم سلام داد...و تعارف کرد،وارد حیاط شدیم 🌼مامان رعنا که از فریاد محمد ترسیده بود هراسون به سمت در میومد...بادیدن حسام چشماش بلافاصله بارونی شد😢 نگاه عاشقونه ای زد حسام بی تابانه ب سمتش رفت انقدر دلتنگیاشون از جنس قشنگی بود که دوست داشتم ساعت ها کنارشون اشک بریزم...😢 🌼مامان رعنا با هر نگاهش ب حسام بی اختیار ب اسمون نگاه میکرد...انگار هربار خدارو شکر میکرد از اینکه حسام برگشته...بعد از اینکه از حسام جدا شدرفتم سمتش همدیگرو تو اغوش کشیدیم و مامان رعنا مادرانه پیشونیمو بوسید و گفت:چشمت روشن!🙂 🌼وارد خونه ک شدیم مامان رعنا با عجله وارد اشپزخونه شد و اسپند دود کرد شیرینی و دسته گلو دادم دست محمد...نگاهم ب مامان رعنا و حسام افتاد که فقط همدیگرو نگاه میکردن و چشماشون پر از عشق می شد... از صمیم قلبم لبخند زدم و گفتم: خدایا شکرت! 🌼اواخر اسفند بود ... همه مشغول خونه تکونی و خرید برای استقبال از سال جدید بودن ... چهار پایه رو از اتاق اوردم توی پذیرایی . ازش بالا رفتم و مشغول پاک کردن شیشه ها شدم . ازون ور شیشه ها درختای حیاط که شکوفه هاشون جوونه زده بود باهام دست تکون می دادن ...از چهارپایه پایین اومدم ... ساعت 4 بود . 🌼حسام رفته بود بیرون . قرار بود تا ساعت پنج برگرده... چادر گلدارمو سرم کردم و وارد حیاط شدم ... جارو رو برداشتم و برگای خشکیده🍁 رو کنار زدم ،.. لبه ی حوضو نشستم ... به گلای شمعدونی آب دادم ... ماهی ها توی حوض🐠 بی قرار این طرف و اون طرف می رفتن . زنگ در به صدا دراومد . -بله؟....بله؟... 💠ادامه دارد..... 👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫 منبع👇🏻 instagram:basij_shahid_hemat @shohda_shadat
🌼نزدیکای در رسیدم . دوباره تکرار کردم : بله. صدای حسامو شنیدم... _منم فاطمه . نفس عمیقی کشیدم و درو باز کردم . لبخندی زدمو گفتم... _چ عجب ... تشریف فرما شدین حاج آقا ! بابا نمیگی ادم دلش تنگ میشه میذاری میری ؟ لبخندمو پر رنگ تر کردمو نگاش کردم .حسام لبشو گاز گرفت و با اشاره ی چشم و ابرو به بغل دستش اشاره کرد ... 🌼با دیدن اشکان که کنار حسام ایستاده بود مثل حسام ، بی اختیار لبمو گاز گرفتم . چادرمو کشیدم جلو و با دستپاچگی گفتم : سلام آقا اشکان . خوبید؟ خانواده خوبن؟ خوش اومدین ... 🌼اب دهنمو قورت دادم ... تنم گر گرفته بود ... حسام خجالت زده سرشو انداخت پایین .. اشکانم سرشو انداخته بود پایین و یکم سرخ شده بود ... از جلوی در رفتم کنار و گفتم : بفرمایید تو ... اشکان به حسام نگاه کرد و بعد رو به من گفت : نه زنداداش مزاحم نمیشم ... اخم خفیفی کردمو گفتم : تعارف می کنید اقا اشکان ؟ بیاید تو یه چایی درخدمتتون باشیم ... 🌼حسام دستشو گذاشت پشت اشکان و گفت : بیا تو داداش ! بدون اینکه حرف دیگه ای بزنم با عجله رفتم توی خونه . وارد آشپزخونه شدم . ...پوفی کشیدم و کتری رو پر از آب کردم . گذاشتم بجوشه ...حسام وارد آشپزخونه شد ... پقی زد زیر خنده . اخم کردم و گفتم : هیس . زشته ! الان می فهمه ... حسام از شدت خنده رفته بود رکوع ... با عصبانیت گفتم : حسااااام ، آبروم رفت . چرا میخندی؟ اصن چرا نمیگی اشکانم باهاته؟ 🌼تقریبا تو حالت سجده بود ... کنارش نشستم _حسام زشته مهمونو تنها گذاشتی . خودمم از خندش خندم گرفت . سرشو بالا آورد . از شدت خنده سرخ شده بود .... با صدایی که توش رگه های از خنده موج میزد گفت : فاطمه قیافت دیدنی بود ... ضربه ای به سینش زدمو گفتم : مسخره ...! 🌼از جا بلند شد . گلوشو صاف کرد . دستی به صورتش کشید و رفت بیرون بعد از رفتن حسام ، میوه ها رو شستم و تو ظرف چیدم . ظرفو برداشتم و وارد پذیرایی شدم . حسام و اشکان دو تایی کنار هم نشسته بودن و مشغول بررسی یه کاغذی بودن . نخواستم تو کارش دخالت کنم . ظرف میوه رو گذاشتم رو میز.خونه تمیز بود و خیالم از بابت غذا راحت بود . 🌼رفتم تو ی اتاق و شماره ی سپیده رو گرفتم . بعد از چند تا بوق برداشت ... با صدای شادی گفتم : سلام سپیده ، _ به سلام . رفیق فابریکم . چطوری؟؟؟ _ من خوبم . تو خوبی ؟ 💠ادامه دارد..... 👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫 منبع👇🏻 instagram:basij_shahid_hemat @shohda_shadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓 امروز چهارشنبه↯ ۱۸ مهر ۱۳۹۷ ۳۰ محرم🏴 ۱۴۴۰ ۱۰ اکتبر ۲۰۱۸ ذکر روز : یـاحـَےُّ یـا قـَیـّومــ #حدیث_روز 🍃کسی که به زیارت ...
یاصاحب الزمان(عج) به تــو سلام می‌دهم و به معنی سلام فکر می‌کنم سلام یعنی آرزوی سلامتی سلام جانت سلامت عزیز دل ما اللهمَّ عجِّل لوَلیک الفَرج ❤️ @shohda_shadat
🔵دعای فرج آقا امام زمان (عج) فراموش نشود.. التماس دعا @shohda_shadat
💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟 🌟 💠 🔺معرفی شهید محسن ماندنی؛ سرهنگ پاسدار شهید محسن ماندنی دومین شهید مدافع حرم شهرستان سپیدان است که فرمانده نیروی مخصوص تیپ فاطمیون بوده است. شهید محسن ماندنی  متولد اول مهرماه سال ۵۶ ودارای مدرک کارشناسی ارشد بود. به تعبیرهمرزمش زندگی‌ شهید محسن از جایی به صورت جدی‌تر شروع می‌شود که  برای  پوشیدن لباس پاسداری وارد سپاه می شود . صبح روز یکم فروردین ماه ۹۵ در دفاع از حرم حضرت زینب (س) در کشور سوریه به فیض شهادت نائل آمد . این شهید روز پنجم فروردین ماه در اردکان فارس ( سپیدان ) تشییع و در شهرک شهداء اردکان فارس خاکسپاری شد . به گفته دوستان وهمسن وسالان شهید محسن؛از همان کودکی راهش مشخص بود. آنهامی‌گویند کسی که همه‌اش زمزمه یا حسین(ع) روی لب دارد عشقش به اهل بیت مشخص می‌شود. به همین خاطر شهید محسن ماندنی رهروان شهدا و عاشق هیئت امام حسین بود. بیشتر وقتش برای بسیج و کار فرهنگی برای شهدا بود. و آخر عشقش به شهادت ختم شد. سوریه را انتخاب کرد و از این راه به شهادت رسید. 🔹ابوذرصالحی همرزم  شهید مدافع حرم همه ما شهید محسن را به مهربانی و رأفت می‌شناسیم و می‌گوید: نمی‌گذاشت کسی از دستش ناراحت شود یا اگر دلخوری پیش می‌آمد سریعا از دل طرف درمی‌آورد. شهید محسن به ما می‌گفت تا می توانید خدمت کنید به مردم وقدر این نظام وانقلاب ورهبری رابدانید  هیچ‌وقت ناراحتی کسی از ذهنش بیرون نمی‌رفت و دوست نداشت کسی با دلخوری از او، جدا شود.  همرزم  شهیدمی‌گوید:ای کاش با ما حرفی می‌زد. می‌گفت چه چیز در سر دارد. این فکرها مرا اذیت می‌کند. می‌گویند شهدا اسراری را در دلشان نگه می‌دارند و هیچکس از آن باخبر نمی‌شود مگر بعد از شهادتشان. شهید محسن مثل ما نبود که تا یک اتفاقی می‌افتد بیاید برای همه تعریف کند. هیچ وقت از اتفاقات نگران‌کننده حرف نمی‌زد. آرامش در کلامش جاری بود. از مشقت و سختی‌های زندگی اش برای هیچکس چیزی نگفت و ما تازه الان فهمیده‌ایم. همه‌اش ناراحتم که چرا از سختی‌هایش حرف نزد. کاش می‌گفت و ما شریک سختی‌هایش می‌شدیم. وقتی به سپیدان وگردان ۱۱۰ می‌آمد آنقدر دلش برای منطقه تنگ می‌شد و برای بازگشت لحظه شماری می‌کرد فکر هم نمی‌کردیم آنجا شرایط سختی داشته باشد. شهید ماندنی با هیچکس از رفتن به سوریه صحبتی نکرده بود. می‌گفت که قرار است برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) به سوریه برود. اما اشک و دلتنگی همسر ومادر وفرزندش مانع می‌شد تا همه چیز را برای آن‌ها بگوید.  همرزم شهید می‌گوید: خیلی دوست داشت به سوریه برود و از حرم حضرت زینب(س) دفاع کند حتی یکبار اسم مرا هم برای رفتن نوشت اما نشد روزی‌اش شهادت در جوار حرم عمه زینب(س) بود. از علاقه‌اش به اهل بیت(ع) خبر داشتم. شور عجیبی داشت کسی جلودارش نبود. بعداز شهادت شهید قدرت ماندنی خیلی بیشتر دعا می کرد تا از این قافله شهدا جانماند. می‌گفت نباید بگذاریم حرم دست نااهلان بیفتد. از آخرین باری که به من گفت می‌خواهم بروم تا شهادتش چندهفته ای طول کشید. او می گوید:ارادت خاص شهید محسن به حضرت زهرا(س) وامام حسین (ع) نام فرزاندش را برهمین اساس نام نهاده است .الان می‌فهمم چقدر به حضرت زهرا(س) ارادت داشت. او همیشه حرف‌هایش را با لخند خاصی بیان می‌کرد خود شهید محسن انگار می‌دانست که شهید می‌شود چون تاریخ وصیت‌نامه‌اش ۲۳ بهمن بود. انگار می‌دانست به تاریخ شهادتش نزدیک شده است.  همزمان با سالروز رحلت مادر آقا ابوالفضل (ع) پیکرش را به خاک سپردند و همه ما این را نشانه‌ای از علاقه ویژه شهید محسن به علمدار کربلا می‌دانیم. او به وصیت‌نامه‌ شهید اشاره می‌کند و می‌‌گوید:  قبل از رفتن  به سوریه یک سررسید به من داد ومن بعدااز شهادت متوجه شدم که وصیت‌نامه شهید است  خیلی تعجب کردیم و گفتیم یعنی شهید محسن قبل از رفتنش هم می‌دانسته قرار است چه بشود؟ یک وصیت‌نامه‌ با یک دست خط کاملا معمولی که پاک‌نویس هم نشده بود. در آن تمامی صحبتهای ناگفته با خانواده وهمرزمانش رانوشته بود نوشته بود. پیرو خط ولایت فقیه باشید. اگر دنبال این مسیر باشید به آن چیزی که می‌خواهید می‌رسید همانطور که من رسیدم. شهید محسن خیلی‌ تودار بود. وقتی برای شهید محسن مراسم گرفته بودیم یک مردی از سیستان آمده بود ومی گفت شهید ماندنی به مردم منطقه ما کمک زیادی کرده است. ما اوضاع مالی خوبی نداشتیم اما این شهیدخیلی به  مردم ما کمک می‌کرد. خیلی برایم سخت است که الان می‌فهمیم انقدر کم شهید محسن را شناختم. همرزم شهید باافتخار به عکس او نگاه می‌کند و می‌گوید: غم از دست دادن شهید محسن باعث نشد از حمایت شهید محسن در این راه پشیمان باشم. 💠 @shohda_shadat 🌟 💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟
💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟 🌟 💠 اگر مرگ طبیعی بود غم ما سنگین‌تر بود. چه رفتنی بهتر از شهادت؟ آن هم به خاطر دفاع از اهل بیت(ع) و حرم اهل بیت(ع). این رفتن خیلی بهتر است. خیلی‌ها جوان‌هایشان را به طور طبیعی از دست می‌دهند اینطوری خیلی بد است. اما وقتی بهترین رفیق آدم انقدر خوب شهید شود صبرش هم بیشتر است و خدا کمک می‌کند.  سپیدان میزبان یکی از اهالی بهشت است، محسن ماندنی که فرماندهی گردان ۱۱۰ حضرت رسول (ص) شهرستان وگردان فاطمیون در سوریه را بر عهده داشت، به کاروان شهدا پیوست تا پیکر مطهرش بر روی دست مردمان دیار شهید پرور و ولایت مدارسپیدان تا درخانه ابدی ارام بگیرد. پیام فرمانده لشکر عملیاتی ۱۹ فجر در پی شهادت مدافع حرم محسن ماندنی: بسم الله الرحمن الرحیم «مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلوا تَبدیلًا»   (۲۳ – احزاب) خانواده معظم شهید والامقام مدافع حرم سرهنگ پاسدار محسن ماندنی سلام علیکم چه زیبا خدای مقلب القلوب در آغازین لحظه تحویل سال نو حال محسن ماندنی ما را به احسن الحال تغییرداد. “حول حالنا الی احسن الحال” آن گاه که فریاد ” هل من ناصر ینصرنی ” حسین (علیه السلام) این بار از کربلای سوریه به گوش جهانیان رسید و حریم عقیله بنی هاشم، زینب (سلام الله علیها) در تهدید یزیدیان زمان قرار گرفت، جوانان عاشورایی ایران اسلامی به تاسی از فرامین ولی امر مسلمین جهان امام خامنه ای (مدظله العالی) به یاری دین خدا شتافتند. جوانان رشید و رزمندگان لشکر ۱۹ فجر در صف مجاهدان راه دین و پویندگان خط سرخ شهادت حماسه های ماندگار در جبهه های مقاومت اسلامی خلق نمودند و در این کارزار شهید محسن ماندنی، مردی از تبار آلاله های دفاع مقدس، فرمانده ای شجاع که در جبهه های شمال غرب و جنوب شرق، رشادت هایش را شاهد بودیم و بسیجیان شهرستان های شیراز و سپیدان نیز خدمات ارزنده و تلاش های شبانه روزی اش را در گردان های ۱۱۰ حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و ۱۰۵ علی بن حمزه (ع) هیچ گاه فراموش نخواهند نمود به یاران آسمان اش شهیدان عبدالله نژاد، قدرت الله ماندنی و موسی نصیری بیات پیوست. اینک به پاس رزم شجاعانه آن رزمنده دلاور و خستگی ناپذیر، فرماندهان، رزمندگان، بسیجیان استان فارس، پیشکسوتان عرصه جهاد و مدافعان حرم اهل بیت (علیهم السلام) این عروج عارفانه و شهادت پر افتخار را به محضر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نایب بر حقش حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی)، خانواده شهید و مردم شهیدپرور شهرستان سپیدان تبریک و تسلیت عرض نموده و اعلام می دارند که در راه تحقق آرمان های الهی امام خمینی (ره)، انقلاب اسلامی و منویات مقام معظم رهبری (مدظله العالی) و شهدای عزیزمان لحظه ای از پای ننشسته و تا آخرین نفس ایستاده ایم.  راه امام (ره) و سایه مقام معظم رهبری (مدظله العالی) مستدام باد. سرتیپ دوم پاسدار اسکندر دانشمندی فرمانده لشکر عملیاتی ۱۹ فجر 🔻مستند مستند شهید محسن ماندنی https://www.aparat.com/video/video/embed/videohash/ou6ec/vt/frame 💠 @shohda_shadat 🌟 💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟
اباعبدالله(ع) حبیبم، تو دنیایی که هستم آقا غریبم رفیقم، تو تنهام نذاشتی قدِ یک‌ دقیقم حسین جان   بمونه، دو خط شعر نوشتم ‌رقیت بخونه‌ نوشتم، من هر وقت بهت فکر کنم تو بهشتم حسین جان   این همه سینه‌زن داری رفیق نه حدودی با توایم ولی دقیق نه رفاقتِ با تو تهش جنونه معمولی شاید باشیم و شفیق نه   «حسینِ من‌ حسین عزیز زهرا»   عزیزم، میخوام باز دو قطره برات اشک بریزم امیدم، به هرچی که میخواستم اینجا رسیدم حسین جان   نَمُردم، دیدی مادرم رو زیارت آوردم تو دیدی، خودم رو به آقام اباالفضل سپردم حسین جان   درسته گاهی آبروتو بردم چوب گناهامو همیشه خوردم حال خرابم‌و خودت درست کن من همه‌چی‌مو به خودت سپردم   «حسینِ من حسین عزیز زهرا»   خرابم، نمازم قضا شد ولی من تو خوابم میترسم، چی میشه قیامت حساب و کتابم؟ حسین جان   گداتم، شبِ اول قبر کی میده نجاتم؟ پناهم، به جون رقیه آقا چشم به راهم حسین جان   هی به دلم میگم ‌خدا رو داری قول آقات امام رضا رو داری دوست دارم آقا صبح روز محشر بگی غمت نباشه ما رو داری   «حسینِ من حسین عزیز زهرا» @shohda_shadat