eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
564 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 قیام خونین ۱۵خرداد 🥀|° @ahohda_shadat°|
✳️ عملیات موفقیت آمیز الحشد الشعبی در استان دیالی 🔺از عراق خبر می‌رسد، تیپ یکم الحشد الشعبی، طی عملیاتی بیش از 50 کیلومتر از مناطق "کوههای قره تبه" در شهرستان کفری در استان دیالی را پاکسازی کرد. 🔺این عملیات به منظور تقویت امنیت و ثبات در روستاها و تاسیسات و تأمین امنیت زمین های کشاورزی و تخریب مخفیگاه های داعش تروریست و تعقیب بقایای آنها صورت گرفت. @shohda_shadat🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گُفتَم↡ دِگَر قَـلبم شوقِ شَهادت نَدارد...🥀 گُفت↡ مُراقِبِ نِگاهَت باش | اَلعَینِ بَریدُ القَلبــــ |•° چشـم پیام‌رسان دل است...♥️ ... @shohda_shadat🌈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حــــــــے الصـــــــلاة🦋✨🙏
🕊🍃 یہ جا هسٺ: شہید ابراهــیم هادے پُست نگہبانےرو زودتر ترڪ میڪنه بعد فرمانده میگهـ ۳۰۰صلوات جریمتہ یڪم فڪر میڪنه و میگه؛ برادرا بلند صلوات همه صلوات میفرستن برمیگرده و میگه بفرما از ۳۰۰تا هم بیشتر شد...😂😁💔| @shohda_shadat🍃🌸
شادی روح شهدای دفاع مقدس و مدافع حرم صلوات🥀🍃
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
#رمان_عقیق #قسمت_صد_و_هفتاد_چهارم و حورا حس کرد چقدر این دختر و لحن صحبتش دوست داشتنی است!تعریفی
حورا با لبخند نگاهش کرد و گفت: _برادر هم داری؟ آیه با خنده گفت: _اوهوم اونم دوتا داداش دوست داشتنی! حورا کنجکاوانه پرسید: _همین سه تا؟ آیه جواب داد: نه خوب م...مامانم آدم به فکری بود.یه خواهر کوچولوی هفت ساله هم دارم شهرزاد با همان شور و نشاط مخصوص به خودش گفت: _اونقدری و نازه مامان من عکسشو دیدم! حورا با لخند موهای روی پیشانی شهرزاد را بهم میریزد و میگوید: _بازم زیر و بم بنده خدا رو کشیدی بیرون؟ آیه میخندد و چیزی نمیگوید.نگاهش میرود سمت کافه ای قدیمی و دنج و البته پاتوق آخر هفته او و هم کلاسی های دوران دانشگاهش. لحظه ای به در و دیوارش خیره شد و با لبخند روبه حورا گفت: _اونجا شیک های توت فرنگی خوش مزه ای داره بریم مهمون من؟ حورا به در و دیواربا مزه کافه خیره میشود و میگوید: اولا وقتی یه بزرگتر همراهته تو مهمونشی دوما ... من که میگم بریم. تو چی میگی شهرزاد! شهرزاد میگوید: _نمیگم نه!ولی لبو و جیگر چی میشه؟ حورا میخندد و همانطور که به سمت کافه راه می افتد میگوید: حالا تو بیا جیگر و لبوتو هم میخوری... آیه از پشت به راه رفتن مادرش خیره میشود.... به نظر میرسد وقار در راه رفتن را از او به ارث برده باشد!البته هنوز شک دارد اکتسابی از ناحیه ی پریناز است یا انتسابی از حورا! موسیقی سنتی ومینا کاری و دیزاین کمی تا قسمتی سنتی کافه حسابی به مذاق حورا خوش آمده و آیه کیف میکند با این چهره ذوق زده مادرش. حورا لبخند زنان میگوید:قشنگه...واقعا قشنگه. شهرزاد خیره ی مینا کاری ها میگوید: _مامان من میخوام همینجا معماری بخونم! و آیه بلند میخندد... حورا هم خنده کنان میگوید: _بازم جو گیر شدی دختر مامان؟ . نویسنده: 🌸•°‌‌‌‌|‌ⓙⓞⓘⓝ↓ @shohda_shadat
لبخند روی لبهای آیه میماسد! (دختر مامان) توی مغزش اکو میشود و آیه پوزخند میزند.یادش می آید جایی خوانده بود ابوعلی سینا دنیا را عالم کبیر خوانده بود و انسان را عالم صغیر! پوزخندش پر رنگ ترمیشود. دلش میخواست میتوانست به شیخ الرئیس بگوید حضرت شیخ با تمام نبوغ و بزرگی ات اینجا را اشتباه کردی! دنیا عجیب صغیر است! و انسان عجیب کبیر! دلش میخواست میتوانست حال حاضرش را به شیخ الرئیس نشان دهد و بگوید:خوب نگاه کن یا شیخ.... دنیا آنقدری کوچک بود که حالا مادرم روبه روی من نشسته و انسان آنقدر کبیر است که با این بعد مکانی کوچکی که بین ما است من را نمیشناسد و من (دخترمامان) نیستم! نگاه حورا میکند و میپرسد: _شما در حال حاضر چی کار میکنید؟ حورا با مهر میگوید: _مدرس دانشگاهم...جامعه شناسی! آیه اندیشید خوب است! زن رو به رویش حالا میتواند با تسلط کامل راناسیونالیست ها را به چالش بکشد و حتی بروکراسی طراحی کند برای جامعه ی مدنی!او حتما گیدنز را هم دیده و بحث و گفت و گویی پیرامون کتاب سقوط آزاد اقتصاد جهان داشته است!آخر با غلظت خاصی گفت من(مدرس دانشگاهم!) خنده اش گرفته بود از این افکار بی معنی و مسخره ی توی سرش خدایش را شکر گفت که افکار اصوات ندارد! فکر کرد دید بی ادبی است وگرنه حتما میپرسید:نظر شما در مورد نقش مادردر ساختن جهان تمدنی چیه؟ پوفی کشید و نهیبی بر سر خودش زد!داشت زیادی کشش میداد... با لبخند به شیک توت فرنگی خوش رنگ و لعابشان خیره شد و گفت: بخورید دیگه. و خودش اولین قاشق را به دهان گذاشت... حورا با لبخند گفت:آدم هوس میکنه یه شعر ناب بخونه! و آیه کنجکاوانه پرسید: _شاعر مورد علاقه اتون کیه؟ حورا کمی اندیشید و گفت: حافظ که حافظه ی ما است!اما شاید خوان ثالث... . نویسنده: 🌸•°‌‌‌‌|‌ⓙⓞⓘⓝ↓ @shohda_shadat