#هوالعشق❤️
#خانم_خبرنگار_و_آقای_طلبه
#قسمت_دوم
چشم قشنگه: اوهوم😊 خانووووم😳 حواستون کجاست😳
اوه اوه از اون موقع دارم همینجوری عین بز پسر مردمو دید میزنم وای آبروم رفت😭
خودمو جم و جور میکنم 😉
_بله آقا😡 من اصلا دوس دارم بگم باطل میکنه شما مفتشی😏
چشم قشنگه: نخیر مفتش نیستم😏 طلبه هستم و باید مشکلات دینی افراد رو حل کنم😌
_عه😳 پس امامه ت کو😂 اصلا عبام نداری که😃
چشم قشنگه: یعنی بنظر شما هرکس لباس نداشته باشه طلبه نیس😕
_نع😊 نیست😊
چشم قشنگه: بابا خانوم شما عجب رویی دارید ها😆
روحانی که تا اون موقع ساکت بود با صدایی که توش خنده موج میزد گفت : عه ! جواد از تو بعیده😒 دخترگلم بی ادبی پسر منو ببخشید 🙂
اوه اوه فامیل در اومدنپ😱
_عه چیزه 😁 یعنی چیزه 😑 اهان یعنی میخواستم بگم نه بابا این چه حرفیه خداببخشه😊
روحانی: ممنون دخترگلم لطف کردی التماس دعا
چشم قشنگه 😡
من 😜
روحانی😊
فاطی😕
با فاطمه به طرف بچه ها برگشتیم ولی فکرم پیش چشمای پسره بود🙄
وای خدایا خودت ببخشم من که چشم ناپاک نبودم😢
فاطی:وااااایییی خاک تو سرم😱
_عه خاک تو سر من😄 چرا تو سر تو😂
فاطی: بچه ها رفتن😱 حالا تو این شلوغی چجوری پیداشون کنیم😢 بدبخت شدیم فائزه😁 خدا لعنتت کنه😭
_فاطی😐 مگه عصر حجره😳 بابا زنگ میزنیم پیداشون میکنیم دیگه😕
فاطی: عه😨 راس میگی ها🤓 بزنگ ببین کجان 🙄
_از دست تو😝
گوشیمو از جیب شلوارم بیرون آوردم📱 وااای😵فاطی شارژ برقی نداشتم خاموش شده😦 توهم که گوشیت تو ماشینه😱
فاطی: وای فائزه یه کاری کن😫 برو از یکی گوشی بگیر تورو خدا😭
یک آن یه فکر به ذهنم رسید...🙄 حاج آقا و پسرشون😜
آروم و متین به سمتشون حرکت کردم ☺️ هنوز همونجا بودن😊
_ببخشید حاج اقا🙂
حاجی: عه شمایید دخترم😍 بفرمایید
_حقیقتش ما از دوستامون جدا شدیم حالاهم گوشیم شارژ نداره باهاشون تماس بگیرم😔 میشه از گوشی شما استفاده کنم😰
حاجی: عه این چه حرفیه دخترم 😌 جواد جان گوشیتو بده تا تماسشونو بگیر😌🤓
جواد (همون چشم قشنگه خودمون): 😒 بله بفرمایید😏
وقتی گوشیشو به طرفم گرفت دستامو بردم جلو برای گرفتنش که یهو یه لرزش کاملا ضایع افتاد توی دستام😣
به هر بدبختی بود گوشی رو از دستش گرفتم 😒
تا رسید دستم قفل شد دوباره روی صفحه قفل نوشته بود 👈سید محمد جواد👉 😍وای خدا اونم سیده😍
_عه ببخشید قفل شد🙄
آقا سید آروم جوری که من نفهمم (البته ارواح عمش یجوری اتفاقا گفت من بفهمم😎 ) گفت : از بس استخاره کردید موقع گرفتنش دیگه😡
گوشی رو دوباره دستش دادم اونم رمز و زد و بهم پس داد 😒 حالم بی خود و بی جهت گرفته بود☹️
#قسمت_دومم_تموم_شد
@shohda_shadat
🍃🕊
#شهیدانه
پیڪرش را با دو شهید دیگر، تحویل بنیاد شهید داده و گذاشتہ بودند سردخانہ
نگهبان سردخانہ مے گفت: یکے شان آمد به خوابم و گفت:جنازه ے من رو فعلاً تحویل خانواده ام ندید
از خواب بیدار شدم. هر چہ فڪر مے ڪردم کدام یڪ از این دو نفر بوده ، نفهمیدم ؛ گفتم ولش کن خواب بوده دیگہ
و فردا قرار بود جنازه ها رو تحویل بدیم ڪہ شب دوباره خواب شهید رو دیدم.
دوباره همون جملہ رو بهم گفت
این بار فوراً اسمش رو پرسیدم. گفت: امیر ناصر سلیمانی.
از خواب پریدم ، رفتم سراغ جنازه ها. روی سینہ ی یڪے شان نوشتہ بود
✨شهید امیرناصرسلیمانی✨
بعدها متوجہ شدم توی اون تاریخ، خانواده اش در تدارڪ مراسم ازدوج پسرشان بوده اند ؛
شهید خواستہ بود مراسم برادرش بهم نخورد.
@shohda_shadat
Narimani-fadayee-zeynab.mp3
7.16M
می گفت می خوام برم بشم✋
فدای زینب💔😭
🎙سید رضا نریمانی
@shohda_shadat
♨️گاهی یک نگاه حرام👀
❣شهادت رابرای کسیکه
✊لیاقت دارد،
😔سالها عقب میاندازد…
🛎چه برسد به کسیکه
🀄️هنوزلایق شهادت بودن را
💠نشان نداده…😔
شهیدخرازی💞
@shohda_shadat
5.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید| #انسان_مقدس
🔺 نماهنگی از بیانات رهبرانقلاب بهمناسبت سالگرد شهادت #شهید_بابایی
@shohda_shadat
بدانید امروز جسد خون آلودهمان را كه به خاك میسپارید فدای #راهمان شده است؛ و گرچه جسمم راحت آرمیده است ، روح من از شما گریه و شیون نمیخواهد.
انتظارم چنین است كه سلاح به زمین افتادهام را بردارید و همیشه از ولایت فقیه و كشور انقلاب اسلامی ، علیه باطل دفاع كنید ...
#فرازی_ازوصیت_نامه
#شهید_محمد_غفاری❤️
@shohda_shadat