#شهید_آوینے 🕊
و فاش بگویم هیچ ڪس جز آنڪه دل به خدا سپرده است 😊 ،
رسم دوست داشتݧ نمیداند ♥️✨
@shohda_shadat🍃🌸
#حرف_قشنگ ♥️🌱
مراقب آخرین بارهایۍ باشیم ، ڪه بار آخرتمان را
سنگین مۍڪند..😔
@shohda_shadat🌺
📚 #بسیارزیباوخواندنی
در بین آلمانی ها قصه ای هست كه این چنین بیان می شود :
مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده ، شک كرد كه همسایه اش آن را دزدیده باشد ، برای همین، تمام روز او را زیر نظر گرفت!
متوجه شد كه همسایه اش در دزدی مهارت دارد ، مثل یك دزد راه می رود ، مثل دزدی كه میخواهد چیزی را پنهان كند پچ پچ می كند،
آن قدر از شكش مطمئن شد كه تصمیم گرفت به خانه برگردد لباسش را عوض كند، نزد قاضی برود و شكایت كند ، اما همین كه وارد خانه شد، تبرش را پیدا كرد!
زنش آن را جابه جا كرده بود،
مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت كه او مثل یك آدم شریف راه می رود، حرف می زند، و رفتار میكند!
همیشه این نکته را به یاد داشته باشید
که ما انسانها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم!
@shohda_shadat✨
شہـــادټ ♥️✨
داسټاݧ ماندگار
آنانے سټ ، ڪه دانسټند
دنیا جاے ماندݧ
نیســـټ♥️✨
#الهےهیچقلبےبدوݧشہـــادټ
ازڪارنیوفټہ..🍃
@shohda_shadat☘
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
#رمان_عقیق #قسمت_صد_و_نود_ششم خیره به چشمهایش میگویم:نمیدونم...یه فوبیای مسخره بوده شاید...من میتر
#رمان_عقیق
#قسمت_صد_و_نود_هفتم
مامان پری به جایش گفت:
مثلا اینکه میخواد باهاش بری و از این حرفا!
بابا محمد سکوت کرد. انگار او هم حرفش همین بود
خندیدم و گفتم:
بابا شماها چرا اینجوری میکنید؟کجا برم آخه مادر من پدر من! من همون آش
کشک خاله ام !!!
بابا محمد دستی به موهایم میکشد و پیشانی ام را میبوسد و میگوید:
من به تو و به فهمت ایمان
دارم آیه....
و بی هیچ حرف دیگری به اتاقش میرود. مامان پری لبهایش را میجوید و به من نگاه میکرد! مثل
بچه ها شده بودند! داشتم کلافه میشدم از دست این افکار بچگانه!
**
دکتر والا داشت عکسهای سیتی اسکن بیمار بیست و چند ساله ی تازه وارد بخش شده را بررسی
میکرد.نمیدانم چرا تازگی ها اینقدر از او خجالت میکشیدم.
عکس را به دستم داد و با لبخند نگاهم کرد. پرونده بیمار را از دستم گرفت و داروی تجویزی را در
آن نوشت. پشت سرش از اتاق بیرون آمدم. با همان لبخند روی لبش گفت:
حورا از دیروز انگار رو
ابراست...
لبخند میزنم و میگویم:
اسمشو همیشه اینجوری تلفظ میکنید؟
کنجکاو نگاهم کرد و پرسید:چطور؟
شانه بالا انداختم و گفتم :هیچی همینجوری!
دکتر والا با لبخند جالب روی لبش گفت: نه برام جالب شد...ایرادش کجاست؟
_خب تلفظ اصلیش میشه حَورا! حوری و حَورا دوتاشون یعنی زیبا روی بهشتی!مذکرش میشه
حوری و حَورا مونثش میشه!
دکتر والا میخندد و میگوید:چه تعصبی هم روی اسم مادرت داری...اوممم حَورا! یکم سخته
تلفظش...
من هم میخندم و میگویم: آره یکم سخته.
#ادامه_دارد.
نویسنده: #نیل2
🌸•°|ⓙⓞⓘⓝ↓
@shohda_shadat
#رمان_عقیق
#قسمت_صد_و_نود_هشتم
به ایستگاه پرستاری میرسیم...دکتر میخواهد از بخش برود که خم میشود و آرام دم گوشم زمزمه
میکند:
یه جشن خیلی خیلی کوچیک میخوایم بگیریم به مناسبت پیدا کردنت... امشب رو به کسی
قول نده چون دعوتی پیش ما...
میخواهم تعارف کنم که میگوید:اما و اگر نداره!باید قبول کنی! بیا بلکه شهرزاد هم از تو شوک
بیرون اومد!
و بعد بدون اینکه منتظر حرفی از جانب من باشد میرود.لبخندی مزنم! چه رویی داشت این زندگی
!هزار رنگ...
***
فصل سیزدهم(
دانای کل)
محرم نزدیک بود و طالب داشتند وسایل حسینیه را شستو شو میدادند.
قاسم خسته کنار بقیه مینشیدند.کش و قوسی به بدنش میدهد و قلنج های کمرش را میشکند. پنج
فرش شش متری را یک تنه شسته بود و واقعا خسته بود.
احمد برای همه چای می آورد و حین تعارف کردن به قاسم میگوید:
خسته نباشی دلاور!
قاسم چای را بر میدارد و میگوید: خواهش میکنم زنده نباشی برادر!
جمع را به خنده می اندازد .حاج رضا علی هم به جمع میپیوند و همگی به احترامش از جا
برمیخیزند.
قاسم از جایش بلند میشود تا استادش بر سر جایش بنشیند و خود میرود کنا امیرحیدر روی زمین
مینشیند.
امیرحیدر با لبخند نگاهش میکند و ابوذر میزند روی شانه اش و میگوید:حسابی امروز حماسه
آفرینی کردیا!
قاسم صدایش را کلفت میکند و میگوید:داشت حماسه سازه اصلا! چی فکر کردی؟
حاج رضا علی لبخند محجوبانه ای میزند و قاسم میپرسد:حاجی بالاخره نگفتید من چیکار باید
بکنم؟
حاج رضاعلی میگوید: خودت پیداش میکنی! وقتی خوب درکش کنی!
#ادامه_دارد.
نویسنده: #نیل2
🌸•°|ⓙⓞⓘⓝ↓
@shohda_shadat
رزمی کار هم بودن شهید👌
مسابقات منطقه ای جودو بود. سید بزرگوار مسابقات اول رو پیروز شد. وقتی سید میلاد رو برای مسابقات دوم صدا زدند نیومد بار سوم صدا زدند سید میلاد نبود ...😳
تعجب کردیم. سریع دنبال سید میلاد گشتیم.
وقت اذان بود. دیدیم سید یه کنجی خلوت کرده داره نماز اول وقت می خونه🍃
بعد نماز گفتیم: سید دارند صدات می زنند واسه مسابقات کجایی پس؟؟؟! با خنده گفت نماز اول وقت مهمه.☺️
شهید مدافع حرم سید میلاد مصطفوی🌹
🌸•°|ⓙⓞⓘⓝ↓
@shohda_shadat
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
.. #سخنی_درست..🍷 ..🎗.. دوپرسشوپاسخ ^^ 😁 #پرسش^↓ ..🎯.. چرا با اینکهخدایکیست (یگانهویکتا) ؛ و
#سخنی_درست..🌙
#بحث_ششم🌱
#پرسش..↓
..🦋.. چراخدا ، بلا و شدائدوسختیهایخود را ، مخصوصابرخوبانو اولیاء خودنازلمیکند؟!
( منصفانهاست؟!! )😐
..✨.. #پاسخ... ↓
..🎼.. چوناینبلایا.. آنهارابهدرجاتعالیه،درنزدخدا
وباعثتقربآنهابهخدامیشود..
..🕊.. لیسللانسانماسعیٰ..
↑ آیه قرآن ؛..
ترجمه: نیستبرایانسان
جزسختیوکوشش..
..🌿.. بسیاریازکمالاتانسان،
جزدرمواجههباسختیوپنجهنرمکردن
باحوادثوروبهروشدنبامصائبوسختی
حاصلنمیشع!
..✌️🏻.. سختیهاباعثتکاملوپختهشدنانسان
ونتیجهوتجربهگرفتنازآنمیشود..
سختیهاباعثشکرگزاریازنعمتهای
دردسترس و شاکربودنانسانمیشه..
..🐝.. سختیها ..ازضعیف،قوی و ازپست،عالیوازخام،پختهبوجودمیاورد..
سختی؛خاصیتتصفیهوغربالانسانرادارد
..🌱..سختی باعث استقلال انسان و بهخودکفاییرسیدناومیشود..
موجبمیشودتا انسان بهترقدرداشتههای خود را بداندوخدارا ازبابتآنهاشکرکند..
..🎆..سختی؛ضعفوسستیرا ازبینمیبرد
ودرپشتهرسختی؛آسانیقرارداره
وسختیپلیاستبرایرسیدنبه
خوشبختی!😍
(♥️ مقداریسختی..
تضمینیاست؛برایِیکعمر
خوشبختی!♥️)
پس..
...🌈... اینگونهامور را نبایدقهر
وخشموغضبخدادانست.
لطفاستدرشکلقهر؛
خیراستدرصورتشرّ
نعمتاستدرمظهرنقمت
سختیایست،درپشتخوشبختی
..💌.. امام صادق:
اگرمومنمیدانستکهچقدرخداوند
درمصائبوسختیبهاواجرمیدهد..
آرزومیکردکهبا قیچیها اورا
قطعهقطعهمیکردند!!
✋🏻.. گاهیسختیها
نعمتخداست!👌🏻
ما ازعواقبونتیجهسختیها
بیخبریم!👆🏻
پس؛کفرنگوییم؛✌️🏻
..📱.. منبع:
القواعدالکلامیه،ص۱۹۲
یکصدودهسوالاز
استادمطهریص۱۰۲..
سورهانبیا،آیه۳۵
القواعدالکلامیه،ص۱۹۳
#فرهنگ_توحیدی..✌️🏻
#کپی_آزآد..👍🏻
#نذر_فرج..👆🏻
#اللهم_عجلالولیکالفرج..👌🏻