eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
567 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
‼️🔴 قابل توجه برخی آقایون محترم: بی‌حجابی زن، از" بی‌غیرتی مرد"است ‼️ ✍امام علی (علیه السلام) می فرمایند: «خداوند لعنت کند کسی را که غیرت ندارد. » و نیز فرمودند:  «کسی که غیرت ندارد قلبش واژگون است. » امام صادق(علیه السلام)می فرمایند:  «زنی که خود را زینت و خوشبو نماید و از خانه اش خارج شود و باعث توجه افراد نامحرم شود و شوهرش به این کار راضی باشد، هر قدمی که این زن برمی دارد، برای شوهرش در جهنم خانه ای بنا می شود.» 📚کافی،ج۵ ص ۵۳۶ 📚وسائل،ج ۱۴ ص ۱۷ 🔍 🔍 @shohda_shadat ♥️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. پنجاه و هفت روز دگر، تا محرم است اوجِ زمانِ مستیِ دل، با محرم است چون مادرِ حسین، مرا رزق اشک داد پس مرگ من، به فاطمیه یا محرم است 🌸 @shohda_shadat 🍃🌸
🌼🍃🌼🍃🌼 🌺‍ ☘ آیت الله مجتهدی تهرانی(ره) : 🍁 هنگام دعا هر دو دست را بلند کنید وتا می توانید دست هایتان را دراز کنید. 🌷 چون همین دست دراز کردن سبب جاری شدن اشکتان میشود 🤲 و خداوند هم دعایتان را اجابت میکند.🙏 🌈 @shohda_shadat
🌷 نامه‌ یک ۹ ساله به رزمندگان در دوران دفاع مقدس🌷 ⭕️ ۹ ساله های امروز هم به لطف مسئولین و با آهنگ های ساسی در حال رقصیدن و آماده شدن برای دوستی با جنس مخالف هستند. 📌 از کجا به کجا رسیدیم... @ shohda_shadat🥀
💡 باعث افتخاره ڪہ اعتراف ڪردین ولی انگار یه عده هنوزم پشیمون نشدن حضرت زهرا پناهتون دم شما گرم که فهمیدین مملکت ما بهترین امنیتو داره☺ @shohda_shadat 🍃🌸
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
#رمان_عقیق #قسمت_دویست_سی_و_دوم دوباره سمت دکتر سهرابی بر میگردم و میگویم: دکتر باید چیکار کنم حال
نمیرسد.نمیفهمم دهان بی فکر باز میکنم و همانطور رو به در و پشت به او با صدای تقریبا بلندی میگویم: نه؟.... نه؟؟؟ زهرخندی میزنم و تکرار میکنم:نــه؟؟ سمتش بر میگردم و به چشمهای ترسیده اش نگاه میکنم و میگویم: واقعا نه؟؟ بیست و چهار سال نبودی نگرانی کنی برام...حالا یکاره اومدی الان و تو این موقعیت میگی نه؟ حالا یادت افتاده نگرانی کنی؟ حالا که داداشم گوشه ی تخت افتاده و داره درد میکشه ؟ حالا یادت افتاده بگی نه؟ نگاه مادرش کردی؟ پنج ساله که بودم و تب کردم دو روز تمام بالا سرم بیدار موند و تیمارم کرد!اونموقع کجا بودی که حالا یادت افتاده بگی نه؟ کل دوران ابتدایی رو اون به جات اومد و پیگیر وضعیت درسیم شد کجا بودی اونموقع که حالا یادت افتاده نه بگی؟ نگاهش کن... لباس نو تن بچه هاش نکرد تا وقتی که تن من نکرده بود کجا بودی اونموقع ها که حالا میگی نه؟میشناختی بابا محمد رو که گفتی نه!میدونستی بهت احترام میزاره ... میدونستی به حرمت حق مادری و اون چند ساعت درد میگه نه و گفتی نه؟؟ اشکهایش سرازیر شد و لب باز کرد:آیه...ببین... نگذاشتم حرفش را ادامه دهد و گفتم: نه من هیچی نمیفهمم الان...اآلنی که ابوذرم گوشه ی تخت افتاده و من میتونستم کاری براش بکنم و شما نزاشتی هیچی نمیفهمم.... حضرت مادر الان خیلی خوشحالی نه؟ حس مادرانه ات ارضا شد؟ شدی فرشته ی نجاتو نزاشتی خط به تن بچه ات بیوفته... دیوانه وار تشویقش کردم و گفتم:آفرین تو آخرشی... تو یه مادر به تمام معنایی داد کشید:بس کن آیه ..گوش کن... من دیوانه شده بودم...خودم هم این آیه را نمیشناختم : بس نمیکنم... دست گذاشتم زیر بیخ گلویم و گفتم :ببین به اینجام رسیده.... تمومش نمیکنم ... بد کردی با من امشب حضرت مادر! بد کردی.... . نویسنده: 🌸•°‌‌‌‌|‌ⓙⓞⓘⓝ↓ @shohda_shadat
در را باز کردم و به آیین متعجب جلوی در ایستاده توجهی نکردم و برگشتم سمت بخش... دوباره راغ بابا محمد رفتم: بابا بس کنید...بیایید و این رضایت نامه ی لعنتی رو امضا کنید بابا محمد نه نگاهم میکند و نه حرفی میزند. ناباورانه میگویم:بابا... سمت مامان پری برمیگردم و میگویم: تو یه چی بگو مامان پری اشاره ام میرود سمت زهرا ی گریان گوشه ی سالن و میگویم: مگه نمیبینید تو چه حالیه؟ هیچ کدام چیزی نمیگویند. مامان پری اما با چشمهایش التماس بابا محمد میکند. تاب نمی آورم هوای سرد و تلخ بخش را میزنم بیرون... توی محوطه هی نفس میگیرم ...هی نفس میگیرم بلکه خون برسد به مغزم...بلکه سلول هایم از این خفقان نجات پیدا کنند.... نمیشود...نمیشود... _خدا...خدا بسه...تمومش کن این کابوسو. نمیدانم چند دقیقه گذشت که دیدم حاج رضاعلی و امیر حیدر از بیمارستان بیرون می آیند. نگاهی به ساختمان بیمارستان می اندازم... نمیتوانم تحملش کنم. داشتند سوار ماشین امیرحیدر میشدند که بی فکر سمتشان میروم... _حاجی برمیگردد سمتم... _اینجایی دخترم؟ دنبالتون بودن. شانه ای بالا می اندازم و میگویم: مهم نیست...میشه یه خواهشی ازتون بکنم؟ _بفرمایید... نگاهم میرود سمت امیر حیدری که متعجب نگاهم میکند. سرم را پایین می اندازم ومیگویم: دلم طاقت نمیاره اینجابمونم... میشه...میشه همراهتون بیام... میخوام برم امامزاده نزدیک حوزه... همونجایی که ابوذر همیشه میره... میخوام یکم آروم شم... . نویسنده: 🌸•°‌‌‌‌|‌ⓙⓞⓘⓝ↓ @shohda_shadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ڪانالی تڪ بامـحتوای خـاص🌱✨ مطالبی نو و ارزنده 😉 👌😍 🤓 🤪 🌹 🧡 🌈🌊 سخنان گرانبهای رهبری رومیخاے؟! 👌👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1832714260C744461c299 🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿 | مختصِ سربازان ولایت 😌🎋|
《تحلیل سیاسی》 خدایی از سیاست کشورت خبر داری؟ میدونی چه اتفاقایی میوفته ؟؟ اصن میدونی سیاست چیه؟؟ کانال ما داره به بصورت تحلیلی به مسائل سیاسی نگا میکنه همراه با پاسخ به پرسش های شما عزیزان! اگه دوست داشتین یه سر بزنین بعدش خوشتون اومد رفقاتونو هم بیارین https://eitaa.com/joinchat/1414004781C6f6839e8e3 https://eitaa.com/siyasi_tahlil @siyasi_tahlil