••انقلابی بودن فقط به چفیه انداختنُ مزارشهدا رفتن نیست؛🖇
••به خسته نشدنُ هرلحظه بیدار بودنِ
به دغدغهمند بودنِ :)
••چفیه بنداز،مزارشهدا هم برو
اما؛↓
••دغدغه خودسازی داشته باش..
••دغدغه فرهنگی داشته باش..🌿
#رمان_من_با_تو 🌈
#قسمت_صد_و_پنجم🎀
آرومتر اضافہ ڪرد:امروز امینم حالش خوبہ تو رو خدا بیا بریم!
نگاهے بہ جمع انداختم و بالاجبار برگشتم سرجام!
عاطفہ با خوشحالے بدو بدو بہ سمت اتاقش رفت،امین با صداے بلند گفت:عاطفہ لباس مشڪے نپوشیا!
من و مادرم و خالہ فاطمہ نگاهے بهم انداختیم و چیزے نگفتیم!
امین هم رفت سمت اتاقش!
خالہ فاطمہ با تعجب گفت:یهو چقدر عوض شد،خدایا خودت ختم بہ خیر ڪن!
چند دقیقہ بعد امین از اتاق اومد بیرون،شلوار ورزشے و بلوز مشڪے رنگ پوشیدہ بود!
خالہ فاطہ با تردید گفت:پس چرا بہ عاطفہ میگے مشڪے نپوش؟!
همونطور ڪہ لباس هستے رو درست مے ڪرد گفت:من با عاطفہ فرق دارم!
عاطفہ اومد ڪنارمون و گفت:شهریار الان میرسہ بدویید حاضر شید!
خالہ فاطمہ نگاهے بہ مادرم انداخت:میرے ناهید؟
مادرم با خستگے گفت:نہ خیلے خستہ ام،بچہ ها برن،یہ روز دیگہ همگے میریم!
خالہ فاطمہ سرش رو تڪون داد و چیزے نگفت،عاطفہ اومد بہ سمت من و گفت:خب تو پاشو دیگہ!
بہ زور لبخند زدم و گفتم:شما برید خوش بگذرہ،جمع بہ من نمیخورہ!
عاطفہ دهنش رو برام ڪج ڪرد:لوس نشو!
بازوم رو ڪشید،مادرم معنادار نگاهم ڪرد و با مهربونے رو بہ عاطفہ گفت:عاطفہ جون تو با
شهریارے،امینم ڪہ با هستے،هانیہ این وسط تنهاس!
#نویسنده:لیلا سلطانی☘
@shohda_shadat🌱
#رمان_من_با_تو 🌺
#رمان_من_با_تو 🌿
دوبارہ نگاهے بهم انداخت و ادامہ داد:بذار متاهل بشہ هرچقدر دوست داشتید برید بیرون،حالام دخترمو
بدہ بہ خودم میبرید دل بچہ مو آب میڪنید!
با لبخند مادرم رو نگاہ ڪردم و چشم هام رو باز و بستہ ڪردم،یعنے ممنون!
عاطفہ اصرار ڪرد:مامان ناهید،نمیشہ ڪہ!امین و شهریار باهم منو هانیہ ام باهم!
هستے رو از امین گرفت همونطور ڪہ لپش رو میبوسید گفت:جیگر عمہ هم نخودے!
خالہ فاطمہ بہ مادرم گفت:بذار برہ،فڪر ڪردے عاطفہ و هانیہ بزرگ شدن؟
من و عاطفہ هم زمان گفتیم:عہ!
مادرم و خالہ خندیدن،مادرم شونہ هاش رو انداخت بالا:خودش میدونہ!
خواستم حرف بزنم ڪہ عاطفہ انگشت اشارہ ش رو گرفت سمتم:پاشو،ناز نڪن دیدے ڪہ نازت خریدار
دارہ!
نفسے ڪشیدم و بلند شدم،رفتم سمت حیاط.
_مامان منم میرم!
ارڪ خلوت بود،هانیہ روے یڪے از تاب ها نشست،با خجالت گفت:شهریار هلم میدے؟
شهریار با لبخند رفت سمتش و گفت:عزیزم اینجا خوب نیست!
عاطفہ با ناز گفت:ڪسے نیست ڪہ! یہ ڪوچولو!
بہ تاب خالے ڪنارش اشارہ ڪرد و رو بہ من ادامہ داد:بیا دیگہ چرا وایسادے؟
بہ امین اشارہ ڪردم و گفتم:تو تاب بازے ڪن زن داداش!
براش دست تڪون دادم و روے نیمڪتے نشستم،هوا خنڪ بود و همہ جا ساڪت!
دستم رو گذاشتم زیر چونہ م و بہ منظرہ پارڪ خیرہ شدم!
شهریار عاطفہ رو آروم هل میداد،میدونستم از امین خجالت میڪشہ ڪہ شیطنت نمیڪنہ!
وگرنہ مگہ مے شد شهریار و عاطفہ آروم باشن؟!
#نویسنده :لیلا سلطانی🌼
@shohda_shadat🌸
هدایت شده از گسترده رایگان سجـیل 🚀
🔺وقتی مجازی دل بستی،
🔺مجازی وابسته شدی
🔺و مجازی عاشق شدی،
▪️منتظر روزی باش که
🔻واقعی دل بکَنی،
🔻واقعی بغض کنی
🔻و واقعی اشک بریزی...
💔این قانون دنیاے مجازیه😔
چون خدافرموده نامحرم نامحرمه چه در دنیای حقیقی چه درمجازی
✿ฺکانـــال🍃
#سمت خــدا✿ฺ
❥↷eitaa.com/joinchat/227999768C8717e4fd20
#عاقلان_را_اشاره_کافیست🔺
هدایت شده از گسترده رایگان سجـیل 🚀
🔴حاجتروائی قطعی با ختم نایاب صد صلوات
🔴ختم زیر که معروف به دعای صد صلوات است یکی از مجرب ترین دعاهایی است که هر نوع حاجات را روا میکند و تمام مشکلات را رفع میکند👇🏻👇🏻
🔰هشدار:
در مدت خواندن با کسی حرفی نزنید و تا دعا را تمام نکرده اید از جای خود بلند نشوید
👈🏻برای دسترسی به متن دعا کلیک کنید
📿📿📿📿📿📿📿📿📿📿📿📿📿📿📿
سلام ما به شهيدان روز عاشورا
به اشک چشم يتيمان مانده در صحرا
سلام ما به اسيران راه کوفه و شام
بر آن زنان غمين کودکان ناآرام
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّهُ اخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
#ما_ملت_امام_حسینیم
#یاحسین
@shohda_shadat🌱
5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ویژه_استوری🍃
#اربعین 🥀
عکس های #اربعین رو با گریه میبینم...
اگه تو بخوای ارومم کنی ؟
_میتونی #حسین💔
یه شبی مهمونم کنی ____
میتونی #حسین
@shohda_shadat🌸
#دلتنگی🌱
ما، در کوچه های تنگِ زمانهِ مان بر یاری امام غایت مان ؛ #سیلی که هیچ
#غصه هم نخوردیم___!
#اللهمعجللولیڪالفرج ✨
@shohda_shadat🖤