eitaa logo
شوخ طبعي‌ها و حكايات طلبگي
308 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1هزار ویدیو
68 فایل
عضو انجمن معتادان گمنام (هههخخ) فی الواقع خداوند اِندلطافت اِند بخشش اند بی‌خیال شدن اند چشم‌پوشی و اِند رفاقت است @ghadiri313
مشاهده در ایتا
دانلود
شوخ طبعي‌ها و حكايات طلبگي
🍁صیاد خویش را نشناسم، ولی یقین تیرش خطا نرفته که در خون تپیده‌ام!🍁 🎥غزل‌خوانی آیت الله سید مرتضی م
بس خارها که رفته به حسرت به دیده ام در گلشنی که هیچ از آن نچیده ام صیاد خویش را نشناسم ولی یقین تیرش خطا نرفته که در خون تپیده ام از بس که برده رنج نشیب و فراز راه گویند همراهان که به منزل رسیده ام در خواب هم ندیده ام آسایش خیال باز هم خیال برند که خوش آرمیده ام خون دل است و ناله جان سوز و اشک چشم اسباب عشرتی که به یاد تو چیده ام ترسم که عاقبت نفشانم به پای دوست این بار جان که تا سر کویت کشیده ام . با صدای آیت الله مستجابی بشنوید
هدایت شده از زندگي آرام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نو که اومد به بازار... ✅ ، ریشه در خوددوستی، حب ذات و خودخواهی ما دارد. ✅ مادرشوهر مانند فرزند اولی است که پادشاهی می کرده است و الان موقعیتش را در خطر می بینیم و برای حفظ تخت و تاج شاهی خود تلاش میکند. عروس اگر بخواهد را نقد کند باید کفش او را بپوشد و مقداری با آن راه برود یا در آینه ارتباط هم عروسان بنگرد و ببیند که حسادت ه چطورگل می کند. ✅ مراقب باشیم زخم حسادت دیگران را فشار ندهیم، وگرنه بدجوری فریاد می کشد😂😁 ✅ وقتی حسادت ما گل می کند وقت خوبی است که با سایه‌های خود آشنا شویم و آشتی کنیم و درمانش کنیم. بنابراین باید از کسی که حسادتمان را ( آگاهانه یا ناآگاهانه) تحریک کرده تشکر کنیم. ✅علامه بحرالعلوم روزی خوشحال وارد کلاس شد شاگردان علت را پرسیدند. گفت بالاخره بعد از سالها مراقبت و تلاش توانسته ام حسادت را از وجودم ریشه کن کنم. ✍️برای مطالعه بیشتر: 1. کتاب ( هنر ارتباط عروس و مادرشوهر)، نشر مهرستان، کتابخوان طاقچه 2. کتاب ( هنر ارتباط با مادرشوهر)، نشر مهرستان. کتابخوان طاقچه
هدایت شده از زندگي آرام
خواستگاری همسرگزینی خردمندانه فراز و نشیب های گزینش موفق پازل همسرگزینی متناسب محور دختران، نظار کیفی گزینش : تمثیل تمثیل درمانی چند روز قبل رفتم دارو خونه اشتباهی به جای متافولیک گفتم ی بسته متافور می‌خواستم. با تعجب پرسید چی هست؟! گفتم: این دارو که خیلی مشهوره؟! مراجعی گفت: احتمالا متافولیک منظورتونه خندیدم گفتم درست است😁 (علم زیادی کار دست آدم میده. مانده‌ام چطور خدا این همه علم را در این سینه کوچک چپانده است!)😂😄 ولی متافور (تمثیل) واقعا دارویی شفابخش است و شاهکارهای ادبی فارسی به وفور این دارو را در اختیارمان می گذارند. @zendegiearam
حیض مردان ای رفیقان زین مقیل و زان مقال*** اتقوا ان الهوی حیض الرجال اى دوستان زينهار از اين گفتگوها، بترسيد و تقوا بورزيد، زيرا هوا و هوس حيضى است كه مردان به آن مبتلا مى شوند
متن کامل روایت عنوان بصری با ترجمه علامه سیدمحمدحسین حسینی طهرانی اینجا بخوانیم
آقا شیخ علی محمّد نجف‌ آبادی معروف به آخوندِ گربه مطلع انوار ج1 احوالات شخصی، حکایات و قصص، مکاتبات، 162
برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه) خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده! اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ بهجت‌الدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعمل‌های عبادی مورد توصیه حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره)
وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا(طلاق،2) وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً (طلاق، 4) مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا (طلاق،5)
دست حسرت گزی ار یک درمت فوت شود هیچت از عمر تلف کرده پشیمانی نیست
هدایت شده از مرکز تخصصی تفسیر
مرکز تخصصی تفسیر: ضمن عرض سلام و ادب خدمت همه قرآن دوستان حلول ماه مبارک رمضان را تبریک عرض میکنم ▪️▪️▪️اموات چشم به راهند▪️▪️▪️ 🌺🌺 ختم کل قرآن 🌺🌺 👈 جهت برآورده شدن حوائج 👈 شفای بیماران 👈 خیرات اموات و... 🌹ختم قرآن شما را حافظین قرآنی تلاوت میکنند که صحت قرائت دارند در واقع شما هم نذرتان ادا شده و هم غیر مستقیم به این افراد کمک کرده اید. ▪️ افرادی که تمایل دارند جهت انجام نذورات قرآنی خود در شخصی به بنده پیام دهید 09136570090 باتشکر جامعة القران مرکز تخصصی تفسیر
حضرت محمد در کودکی هم عقل و هوش خود را در هر کاری دخالت می‌داد. روزی از حلیمه پرسید: «مادر، برادران کجایند؟» حلیمه جواب داد: «آن ها برای چرانیدن گوسفندان به صحرا رفته اند.» محمد گفت: «مادر، این درست نیست که من در سایه ی خیمه استراحت کنم و برادرانم زیر آفتاب داغ صحرا کار کنند. از فردا من هم با آنان می روم.» فردا صبح، حضرت محمد (صلی‌الله عَلَیهِ وَ آلِهِ) با برادرانش به طرف صحرا به راه افتاد. حلیمه گردنبندی را بر گردن محمد انداخت. محمد پرسید: «این چیست؟» حلیمه گفت: «یک گردنبند است. این گردنبند تو را از خطرات صحرا حفظ می کند.» محمد گردنبند را از گردنش درآورد و با ادب گفت: «خیر مادر عزیزم. از دست این گردنبند و مهره هایش هیچ کاری برنمی آید! آن کس که مرا ، مرا از خطرات صحرا هم حفظ می کند.» حلیمه پیش خود گفت: «من یقین دارم که محمد، در آینده مرد بزرگی خواهد شد!» . 💡