هدایت شده از زندگي آرام
جمعه روز شادي روز قشنگ لبخند
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
أطرِفوا أهاليكُم في كُلِّ جُمُعَةٍ بِشَيءٍ مِنَ الفاكِهَةِ أوِ اللَّحمِ حَتّى يَفرَحوا بِالجُمُعَةِ .
در هر جمعه ، چيزى مثل ميوه يا گوشت براى خانواده تان هديه آوريد تا از آمدنِ جمعه ، شاد شوند .
✍️الكافي : ج 6 ص 299 ح 19
🌸😁😉🌸
هدایت شده از خبرگزاری تسنیم
🚩 کنایه آیتالله جنتی به تحریم شدن از سوی آمریکا: دیگر نمیتوانیم به جشنهای کریسمس آمریکا برویم!
🔹دبیر شورای نگهبان درباره تحریم خود و 4 عضو دیگر شورای نگهبان توسط آمریکا با کنایه گفت: ما را تحریم کردند، حالا من فکر میکنم که این همه پول که در صندوقهای آمریکایی داریم را چه کنیم، بعد هم ما نمیتوانیم دیگر به جشنهای کریسمس آمریکا برویم(خنده خبرنگاران).
https://tn.ai/2207413
. @TasnimNews
هدایت شده از خبرگزاری فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥واکنش کنایه آمیز آیت الله جنتی به تحریمش از سوی آمریکا
🔹خریت ارثی نیست. با خودشان چه فکری میکنند؛ با این تحریم چه ضرری متوجه ما میشود؟
🔹هر رای مشتی بر دهان ترامپ است.
fna.ir/dfgexu
@Farsna
هدایت شده از hamzehi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازی والیبال حاج قاسم، ابومهدی و پورجعفری و ... در بغداد
@iraqevents تحولات عراق 🇮🇶
*رفیقم میگفت :*
۳۰ سال پیش خواستم برم شیراز ... رفتم ترمینال و سوار اتوبوس شدم . صندلی جلوم زن و شوهری بودند که یه بچه توپول و شیرین ۳یا ۴ ساله داشتند.
اتوبوس راه افتاد. ۱۶ ساعت راه بود. طی راه ؛ بچه توپول و شیرین که صندلی جلو بود؛ هی به سمت من نگاه میکرد و میخندید.
چند بار باهاش دالی بازی کردم و بچه کلی #خندید... دست بچه یه کاکائو بود که نمیخوردش . تو دالی بازی ؛ یهو یه گاز از کاکائو بچه زدم . بچه کمی خندید...کمی بعد مادر بچه با خوشحالی به شوهرش گفت: ببین ؛ بالاخره کاکائو را خورد. دیدم پدر و مادرش خوشحالند؛ گفتم بذار بیشتر خوشحال بشن. خلاصه ۳ تا کاکائو را کمکم از دست بچه؛ یواشکی گاز زدم و بچه هم میخندید. مدتی بعد خسته شدم. چشمم را بستم و به صندلی تکیه دادم ، که یهويی واییییی.. مُردم از دل پیچه..... دل و رودهام اومد تو دهنم... سرگیجه داشتم... داشتم میترکیدم. دویدم رفتم جلو و به راننده وضعیت اورژانسی خودم را گفتم.راننده با غرغر تو یه کافه وایساد. عین سوپرمن پریدم و رفتم دستشویی و رفع حاجت کردم.برگشتم و از راننده تشکر کردم و نشستم روی صندلی. اتوبوس راه افتاد. هنوز ۱۰ دقیقه نگذشته بود که دلدرد شروع شد.طوری شده بود که صندلی جلوی خودم را گاز میگرفتم . از درد میخواستم داد بزنم. چه دل پیچه وحشتناکی...تموم بدنم را میکشیدند...مُردم خدا....دویدم پیش راننده و با عجز و التماس وضعیتم را گفتم..راننده اومد اعتراض کنه؛با صدای عجیبی که ازم درشد، راننده زد بغل جاده و گفت: بدو داداش....پریدم بیرون و دقایقی بعد برگشتم به اتوبوس...تشکر کردم...
از درد داشتم میمردم.
دهنم خشک بود و چشام سیاهی میرفت.
رفتم روی صندلی نشستم.گفتم چرا اینجوری شدم.غذای فاسد که نخورده بودم.
دیدم دست بچه باز کاکایو هست.از پدر بچه پرسیدم : بچتون کاکائو خیلی میخوره؟
پدرش گفت: نه ؛ کاکائو براش بده.اومدم بپرسم پس چرا کاکائو بهش میدی؟که مادرش گفت:
حقیقت بچمون یبوست داره.روی کاکائو مسهل مالیدم تا شاید افاقه کنه؛ تا حالام دو یا ۳ تا هم خورده ؛ ولی بی فایده بوده.
من بدبخت خواستم ادامه بدم که یهو درد مجددا اومد.میخواستم داد بزنم و کف اتوبوس غلت بزنم.رفتم پیش راننده؛
راننده با خشونت گفت : خجالت بکش ؛ وسط بیابونه؛ ماشین که شخصی نیست. برو بشین.مونده بودم بین درد و خجالت....یه فکری کردم....برگشتم پیش پدر و مادر بچه و گفتم : منم یُبْسْ هستم .میشه به من هم کاکائو بدید...۳ تا کاکائو مسهلی گرفتم و رفتم پیش راننده #عصبی و با ترس و خنده گفتم:
عزیز چرا داد میزنی ؛ نوکرتم؛ فداتم ؛ دنیا ارزش نداره؛ شما ناراحت نشو؛ جون همهی ما دست شماست.معذرت میخوام.
بیا و دهنت را شیرین کن...راننده هم که سیبیل کلفت و #لوتی بود؛ گفت : ایول ؛ دمت گرم ؛ بامرامی ؛ آخر مردای عالمی خلاصه ؛ ۳ تا #کاکائو را کردم تو دهنش و رفتم سر جام نشستم و از درد عین مار به خودم پیچیدم.۱۰ دقیقه نشده بود که راننده صدام کرد و گفت: داداش ؛ جون بچهت چی به خورد من دادی؟؟ ترکیدم...داستان کاکائو و بچه را براش گفتم.راننده زد بغل جاده و گفت بریم پایین.خلاصه تا شیراز هر نیمساعت میزد کنار و میگفت:بزن بریم رفیق...مسافرها هم اعتراض که میکردند؛ راننده میگفت: پلیس راه گفته که یه گروه تروریست و نامرد؛ تو جاده میخ ریختند؛ تندتند باید لاستیکها را کنترل کنم که نریم ته دره...مردم از همهجا بیخبر، هم ساکت بودند و دعا به جون راننده میکردند.این را گفتم که بدانید برای انجام هر کاری؛
مسولش باید *همدرد* باشه؛ تا حس کنه طرف چی میکشه!؟🤔 مسئولین ما باید مردمی باشند تا درد مردم را بفهمند🤔😊
@shokhi_talabegi/104
هدایت شده از زندگي آرام
📔كتاب: عروس كشون
( مهارت و هنر رفق و مدارا با عروس)
♥️♥️از محبت خارها گل مي شود
✍️نويسنده: محمد حسين قديري ( روان شناس)
📝نشر: مهرستان (قبسات)
💌به زودي ... ان شاالله
🌸
هدایت شده از زندگي آرام
📔كتاب: مادرت شوهرت را بكش
( مهارت و هنر رفق و مدارا با مادر شوهر)
♥️♥️از محبت شاه بنده مي شود
✍️نويسنده: محمد حسين قديري ( روان شناس)
📝نشر: مهرستان (قبسات)
💌به زودي ... ان شاالله
🌸