❣تا زمانی که تلخی زندگی دیگران را شیرین میکنی، بدان که "زندگی" میکنی. در جستجوی عشق نباش! خودت عشق باش و عشق خلق کن.
جایی که تنفر تبدیل به عشق شود بهترین جای دنیاست.🍃
سلام اهالی شمال ایتا صبحتون بخیر
💕اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُكَ.💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹🕌🕊›
#سلام_ارباب
#حسیـنمن
دَرمیآنِخاڪهآیِڪُلِّایندُنیآفَقَط
تُربَتِتوخآڪِ|زائرخیز|و|نوڪرساز|شُد
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌺----------------
بریـم شمـال؟. 😎 🌨👇🏻
@shomale_eitaa
「🕊🌸」
#سلامامامزمانم✋🏻
🏝#صبحتبخیرمولایمن🏝
صبحمان را با سلام بر مولای خوبیها شروع کنیم!
سلام بر جانِ حاضرِ غریبِ عالم ...
فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي کُلِّ سَاعَةٍ
#السلامعلیکیااباصالحالمهدیعج
🌺-----------------------
بریـم شمـال؟. 😎 🌨👇🏻
@shomale_eitaa
صلواتِ خاصه.mp3
968.1K
🌟🌟 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَهً کَثِیرَهً تَامَّهً زَاکِیَهً مُتَوَاصِلَهً مُتَوَاتِرَهً مُتَرَادِفَهً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ.💫✨
🍃🌸اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا عَليِّ بنِ موسَيالرِّضا(؏)
🎙 با صدای مرحوم انصاریان
❤️ سلام آقا ❤
روزانه زمانیکه
که تسبیحات حضرت زهرا
رو تکرار میکنی✋🏿
حضرت مادر یه طوری
با مهربانی نگاهت میکنن
که جا داره بعدش ازشون
حاجتت رو هم بخوای:))
#فاطمیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یلدای_مهدوی
🍃🌸🍃 اللهم عجل لولیک الفرج
#امام_زمان
9399266236.mp3
5.41M
✨ مازرون بلارم
🎙 با صدای جهانبخش کرد
🖊📖 فدای مازنداران که چهار فصلش بهاره
✍پیامبر از شیطان پرسید از چه کسی رضایت کامل داری؟!
او گفت از زنانی که با روی و مو باز و با لباس و پوشش خود جلب توجه می کنند و با آرایش بیرون میآیند و دین مردم را غارت میکنند.
📚 بحارالانوار باب شیطان.
@shomale_eitaa
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند. مرد عارفی از کوچه ای می گذشت غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است. به او گفت:
چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی؟
جواب داد که:
من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا میدهد پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟
آن مرد که از عرفای بزرگ ایران بود، می گوید:
از خودم شرم کردم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم…!
#توکل
این جامدادی ها که دهه شصت
به بازار اومد اون زمان لاکچری بود
و ۴۰۰ تومن قیمت داشت. قیمت
۱ کیلو سیب توی اون سالها فقط
۴ تومن بود. یعنی میشد با پولش
صد کیلو سیب بخری
#نوستالوژی
..................
از اون دسنه وسایلی که همه آرزو داشتن یکی از اینا داشته باشن ولی خیلیامون نداشتیم.
چه مدت زمانی بعد از تولد چشمها باز می شود:
گوساله: بلافاصله
بز: بعد از دوساعت
گربه: بعداز ۶ روز
توله سگ: بعد از ۱۰ روز
انسان: دوسال بعداز ازدواج😅😅😅😅
نخند ، فکر کن !😂😁
..............
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دسته گل مخصوص🍎
شب یلدا تقدیم 🍇
همکانالیهای مهربان🍊
الهی 🙏عمرتون🍓
شادیهاتون و🍌
خوشبختی تون🍇
یلدایی باشه🍏
🍃🌹براتون شادی و نشاط آرزو دارم
در تمام لحظه های زندگیتون🌹🍃
یلداتون پیشاپیش مبارک🍉
🌼 اثر درخواست هدایت از امام زمان
🍃 آیت الله جاودان :
🌕 اگر فردی از امام در زمان امامتش طلب هدایت کند، بر امام واجب است که وی را هدایت نماید
🌸 اکنون ما در زمان امامت حجت بن الحسن قرار داریم
👈و اگر از ایشان بخواهیم که راه را نشان دهد و ما را هدایت نماید، حتما این کار را خواهند کرد!!
برای فرج امام زمان عج صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🍃 با صدای بلند اين كليپو ببینید هرچى خستگى تو وجودتون هست و ميشوره ميبره
🎶☔💧🌧️🔈🎼
اينجا جنگل هائ #گرگان زیبای ماست
🔴 #سه_دقیقه_در_قیامت
(قسمتهجدهام)
☘به جوانی که پشت میز بود گفتم: دستم خالی است نمیشود کاری کنی که من برگردم؟
♦️ نمیشود از مادرمان حضرت زهرا بخواهی مرا شفاعت کنند،شاید اجازه دهند تا برگردم و حق الناس را جبران کنم یا کارهای خطای گذشته را اصلاح کنم... جوابش منفی بود.
اصرار کردم...
🔆لحظاتی بعد جوان پشت میز نگاهی به من کرد و گفت: به خاطر اشک های این کودکان یتیم و به خاطر دعاهای همسر و دختری که در راه داری و دعای پدر و مادر،حضرت زهرا شمارا شفاعت نمود تا برگردی.
🍀 به محض اینکه به من گفته شد برگرد،یک بار دیدم که زیر پای من خالی شد.. تلویزیون های سیاه و سفید قدیمی وقتی خاموش می شود حالت خاصی داشت،چند لحظه طول می کشید تا تصویر محو شود.
💠 مثل همان حالت پیش آمد، به یکباره رها شدم کمتر از یک لحظه دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند.
دستگاه شوک چند بار به بدن من زدند تا به قول خودشان بیمار احیا شد.
♦️روح به جسم برگشته بود،حالت خاصی داشتم.
هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافتم و هم ناراحت که از آن وادی نور دوباره به این دنیای فانی برگشتم.
پزشکان کار خود را تمام کرده بودن،در مراحل پایانی عمل بود که من سه دقیقه دچار ایست قلبی شده بودم و بعد هم با ایجاد شوک مرا احیا کردند.
🔰در تمام لحظات، شاهد کارهای ایشان بودم.
مرا به ریکاوری انتقال داده و پس از ساعتی اثر بیهوشی رفت و درد و رنج ها دوباره به بدن برگشت.
حالم بهتر شده بود، توانستم چشم راستم را باز کنم اما نمیخواستم حتی برای لحظهای از آن لحظات زیبا دور شوم.
🍃 من در این ساعات تمام خاطراتی که از آن سفر معنوی را داشتم را با خودم مرور میکردم.
چقدر سخت بود،چه شرایط سختی را طی کردم و بهشت برزخی را با تمام نعمت هایش دیدم.
افراد گرفتار را دیدم.
من تا چند قدمی بهشت رفتم.
مادرم حضرت زهرا با کمی فاصله مشاهده کردم و مشاهده کردم که مادر ما در دنیا و آخرت چه مقامی دارد...
🌸حالا برای من تحمل دنیا واقعا سخت بود.
دقایقی بعد دو خانم پرستار وارد سالن شدند. آنها میخواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند.
💠 همین که از دور آمدند از مشاهده چهره یکی از آن ها واقعا وحشت کردم من او را مانند یک گرگ می دیدم که به من نزدیک میشد...
💥مرا به بخش منتقل کردند برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند.
🔆 یکی دو نفر از بستگان میخواستم به دیدنم بیایند.. آنها از منزل خارج شده و به سمت بیمارستان در حال در راه بودند...
به خوبی اینها را متوجه شدم،اما یک باره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت زده شدم....
🔰بدنم لرزید و به همراهان گفتم: تماس بگیر و بگو فلانی برگرده تحمل هیچکس را ندارم.
💥احساس میکردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است، باطن اعمال و رفتار...
🔅به غذایی که برای آوردن نگاه نمیکردم میترسیدم باطن غذا را ببینم...
✔️ دوست نداشتم هیچ کس را نگاه کنم برخی از دوستان آمده بودند تا من تنها نباشم،اما وجود آنها مرا بیشتر تنها میکرد.
☘ بعد از آن تلاش کردم تا رویم را به سمت دیوار برگردانم. میخواستم هیچ کس نبینم.
⚠️ یکباره رنگ از چهره ام پرید! صدای تسبیح خدا را از در و دیوار می شنیدم...
♻️ دو سه نفری که همراه من بودند به توصیه پزشک اصرار می کردند که من چشمانم را باز کنم
اما نمی دانستند که من از دیدن چهره اطرافیان ترس دارم.
❎ آن روز در بیمارستان با دعا و التماس از خدا خواستم که این حالت برداشته شود نمیتوانستم ادامه دهم.
💠خدا را شکر این حالت برداشته شد اما دوست داشتم تنها باشم.دوست داشتم در خلوت خودم را در مورد حسابرسی اعمال دیده بودم و مرور کنم.
چقدر لحظات زیبایی بود آنجا،زمان مطرح نبود،آنجا احتیاج به کلام نبود.
با یک نگاه آنچه میخواستیم منتقل میشد.حتی برخی اتفاقات را دیدم که هنوز واقع نشده بود.
✅ برخی مسائل را متوجه شدم که گفتنی نیست و در آخرین لحظات حضور در آن وادی برخی دوستان و همکاران را مشاهده کردم که شهید شده بودن!
🔷می خواستم بدانم این ماجرا رخ داده یا نه به همین خاطر از نزدیکانم خواستم از احوال آن چند نفر برایم خبر بگیرند تا بفهمم زنده اند یا شهید شده اند؟!
ادامه دارد...