🏴🍂🏴
امام صادق علیه السلام:
🥀 هیچ #گریه_کنندهای_بر_سیّدالشّهداء علیه السلام نمیگرید مگر آنکه با حضرت زهرا سلام الله علیها صله نموده و آن بانو را یاری نموده است
🖤 و نیز با رسول خدا صلی الله علیه و آله صله کرده و حق ما اهلبیت علیهم السلام را ادا نموده است.
📚 کامل الزیارات، ج 1، ص81
🏴🕯🏴
💢از جمله مهمترین آموزه های شهادت جانسوز حضرت علی اصغر عليه السلام اين است كه در #مبارزه با دشمنان حق، هيچ كس مستثنى نيست.
💎بلکه #سربازان_شيرخوار دوش به دوش جوانان و سالخوردگان به ميدان مى آيند و به موقع در صفوف شهدا قرار مى گيرند.
🖤 بنابراین هر سربازى سلاحى دارد، يكى تير و نيزه و شمشير؛ و ديگرى هم گلوى نازك و چندين قطره خون پاك كه گوياترين دليل مظلوميت و حقانیت امام حسین عليه السلام است. خونى كه هم به آسمان پاشيده شد و هم بر زمين، و هر دو با آن شكوهى تازه گرفت.
📚 عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص 500
🥀🏴🥀
🖤 اصغر كه به چهره ز عطش رنگ نداشت
🖤 ياراي سخن با من دلتنگ نداشت
🖤 يا رب! تو گواه باش، شش ماههي من..
🖤شد كشته ظلم و با كسي جنگ نداشت
🖤السلام علیک یا باب الحوائج
▪️یا شـاهزاده علی اصغر
[WWW.FOTROS.IR]ResayeMandegar[425].mp3
3.53M
🥀🍂🥀🍂
◾️نوحه (لالالالا بخواب آروم)
در رثای #حضرت_علی_اصغر (علیهالسّلام)
حاج #محمود_كريمى
🥀🍂🥀
#روز_هفتم_محرم
#هیئت_مجازی
#تنها_مسیر_اصفهان
◾️@Tanha_sfahan◾️
🚩خوش بحال کسانی که هم #زنجیر می زنند!
▪️و هم زنجیرهای #غیبت را از پای امام زمانشان باز می کنند...!
🚩هم #سینه می زنند!
▪️و هم به فکر سینه پر درد و غم و #اندوه_امام حی خویش هستند...!
🚩هم #اشک می ریزند!
▪️و هم غصه دار چشمان مولایشان, که صبح و شام بر مصائب جد غریبش,خون گریه میکند, هستند.
🚩هم سفره می اندازند!
▪️و هم سر سفره امام زمانشان #نمکدان_نمیشکنند..!
▪️آنوقت با #افتخار می گویند:
🚩 یاحسیـن
🏴اشک میریزند بر #مظلومیت_سالار_شهیدان و #غربت_امام_زمانشان
🚩و برای فرج #منتقم_آل_محمد صلوات الله علیهم اجمعین با #اضطرار دعا میکنند.
🏴 🚩 🏴 🚩 🏴
▪️آمده جلوه کند #حیدرِ در گهواره
◾️عرش را ریخت بهم #خونِ_گلوی_پاره
#السلام_علی_الرضیع_الصغیر
🥀🍂🥀
🥀#گره_گشاست
بزرگی دستان کوچکتان ...
🥀وَ محتاج شماست
باز شدن گره طولانی #دوران_غیبت
💫حضرت #شش_ماههی_ارباب
مولانا علی اصغر (علیه السلام)💫
🤲خدایا
بزرگترین خواسته ی مان
را امروز
به باب #کوچکترین_بزرگ_عالم میآوریم
👈به امید #فرج ...
▪️به#گلوی_بریده_طفل_رباب
🤲اللهم عجـل لولیـک الفـرج
Panahian-ZohoorNatijeYekMoharameKhoob-64k.mp3
1.55M
🎵 ظهور؛ نتیجه یک محرم خوب
▪️▪️دو خط شور و شعور▪️▪️
شاید شروع همه روضه های اهل بیت و مشکلات بچه های ما از روز هفتم محرم شروع شد. چون روز هفتم محرم دو مشکل بزرگ پیش اومد.
اولیش و از همه بدتر این بود که از فرمانداری و اتاق جنگ کوفه بخشنامه ای به عمر سعد نوشته شد که طی آن، قحط آب پیش آمد. آب را به روی ما بستند و حتی اجازه نزدیک شدن به شریعه فرات را هم ندادند. عمر سعد خود شیرین، دستور داد که «عمرو بن حجاج» با پانصد نفر زرهی و پیاده مانع نزدیک شدن ما به آب بشوند.
خب این خبر خیلی اثر بدی بر روحیه بعضی ها داشت و فورا تعداد قابل توجهی از آنها رفتند! باورتون میشه؟ ینی فقط تا وقتی با امام حسین بودند که تشنشون نشده بود!! حتی هنوز هم آب داشتن. نه اینکه فوری آب تموم شد. اما فکر اینکه داره آبشون تموم میشه، نگران که چه عرض کنم! بلکه به وحشت انداختشون و در رفتند!
مشکلی نبود که اونا از ما جدا شدند! چون سابقه جدا شدن نیروها از ما داشتیم و خیلی برامون سخت نبود. بلکه مشکل دومی که خیلی دل آدمو میسوزند این بود که با رفتن اونا از لشکر ما، دشمن شروع به مسخره کردن فرمانده کرد! از این میسوختیم که دشمن داشت به فرمانده تیکه مینداخت که: «ببین چقدر دوستت دارن؟! هنوز تشنشون نشده اما تنهات گذاشتند! بقیه دور و بری ها هم هنوز تشنشون نشده تا معلوم بشه چقدر پات صبر میکنند!»
این حرف ها خیلی دردآور بود. ما سرمون انداخته پایین و از خجالت و حرص و درد نمیدونستیم چی بگیم. فرمانده هم سکوت کرده بود و حرفی نمیزد. خب چی بگه بنده خدا؟! چی میمونه که بگه؟! بعضی وقتها شکم برطرف میشه و مطمئن میشم که قطع شدن آب، حکمتی داشت که خیلی ازش غافلیم و فقط ازش روضه میسازیم واسه لب های تشنه ارباب و بچه های حرم! اما دردناک تر از اون، این بود که آبرمون رفت فقط به خاطر اینکه بعضیا از تشنگی ترسیدند و فکر کردند دنیا خراب میشه اگر تشنشون بشه!
دم دم های عصر روز غمبار هفتم محرم بود و کم کم داشت هوا گرگ و میش میشد که اتفاق خوبی افتاد که یه کم از غصه صبحش کم کرد.
وقتی همه یه گوشه رفته بودند و کسی نمیتونست چشم در چشم ارباب بشه، یهو سر و صدایی توجه ما را به خودش جلب کرد. همه از سر جاشون پاشدند و گردن کشیدند تا ببینند اون طرف چه خبره؟! دیدیم یه نفر داره تلاش میکنه که محاصره را بشکنه و به طرف ما بیاد.
گفتیم خدایا این کی میتونه باشه که حتی سوارکارهای گارد ویژه اونا هم نمیتونند بگیرنش و داره بدون شمشیر باهاشون درگیر میشه و تلاش میکنه از دستشون در بره؟!!
یه لحظه چشمم به چهره فرمانده افتاد که داشت از دیدن این صحنه لذت میبرد و لبخند رضایت میزد! گفتم: «آقا جان! میشناسیدش؟!»
فرمانده گفت: «کیه که این پیرمرد را نشناسه؟! ببین چطور مثل ماهی از چنگشون در میره؟!»
با تعجب گفتم: «آقا جان مطمئنید این پیرمرده؟! چهره اش را پوشونده اما بهش نمیاد پیر باشه ها!»
فرمانده گفت: «میشناسمش! اهل کوفه است. از مریدان بابام بود و خیلی هم به من و داداشم علاقه داشته و داره. اهل نماز شب و پارسا و سوارکار ماهری هم هست! ببین چیکار داره میکنه؟! ببین چطور در حالت سواره و بدون استفاده از سلاح دشمن را درگیر خودش کرده؟!»
گفتم: «آقا جان! اسمشون چیه؟»
آقا فرمود: «اسمش مسلم هست... «مسلم بن عوسجه»... میدونستم میاد... منتظرش بودم... قوت قلب خوبی برای همه بچه هاست. میبینی حالا!»
بخشی از کتاب #همه_نوکرها
#حدادپور_جهرمی
@Simaye_etrat
🏴 🚩 🏴 🚩 🏴
🔺ردپایی که چنین #دور_خودش_چرخیده
▪️حال وروز #پدری هست کهحیران شده است
سلام_بر_شش_ماهه_حسین