دیشب ساعت 3 شب زنگ زدم به بابام گفتم نگران نباشید من 5 دقیقه دیگه خونه ام
با یه صدای خواب آلودی گفت شما؟
کرک و پر محبت ریخت 😐😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من و مامانم قبل هر مراسمی 😁😅😄😂
پارسال اومدم واسه
تولدم رمانتیک بازی در بیارم ...
چشامو بستم آرزو کنم
تا باز کردم دیدم کیکو خوردن😐😂😂
شما هم وقتی تو تاکسی نشستید
تاکسی از مسیری که شما بلدید نمیره
فک میکنین میخواد بدزدتتون
یا فقط من تئوری توطئه دارم؟😂😂😃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی تو حس موزیک رفتی ولی حفظ نیستی😂😂😂😂
مصاحبهکننده ازم پرسید «در چه سطحی عربی بلدی؟»
گفتم «در سطح آستیگمات. تو عربی آستیگماتم.»
پرسید «یعنی چی؟»
گفتم «یعنی متوجه میشم در کل چی به چیه، اما درست نمیفهمم. یه هالهای از معنا میفهمم فقط دورتادور جملهها.»😂😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی صدام میزنن میگن غذا حاضره😂😂😂😂😂😂😂
📌#تربیت_خانواده
🔴 انضباط باید نرم و ملایم و به آرامی ایجاد شود. ایجاد انضباط با زور و اهرم فشار، سبب احساس ناامنی، ترس، تسلیم پذیری، طغیان، دروغگویی، چاپلوسی و وسواس خواهد شد.
🔴 کودکانی که با فشار والدین به انضباط وادار میشوند به طور معمول سرکش و مسأله آفرین خواهند بود و در برابر بزرگسالان مقاومت میکنند و به جهت فشارهای دوران کودکی، از آنان انتقام میگیرند.
🔴از دیدگاه روانشناسی امروز، انضباط زوری پاسخ «موقت» میدهد؛ ولی در آینده مشکلات جدی را پدید خواهد آورد.
این گونه کودکان در غیاب والدین قوانین را میشکنند؛ پس محدودیتها را باید به نرمی و با مهربانی و عطوفت به کودکان بیاموزید تا با ایمان و از روی اعتقاد، بدانها عمل کنند.
‼️در صورتی که عامل واداشتن کودک به پذیرش محدودیت ها و تن دادن به قانون ، اقتدار والدین یا اقتدار گروه ، مربی و اجتماع باشد، به طور معمول زیر بار نمیرود و اگر هم به جهت اهرم فشار به آن تن دهد، با برداشته شدن فشار، قانون را نقض خواهد کرد؛ اما اگر محدودیت برای کودک، مطلوبیت فردی داشته باشد، حتی در غیاب والدین و بدون اهرم فشار نیز به آن عمل خواهد کرد.
5.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی پیامبر(ص) برای اولین بار حضرت زینب(س) را میبیند!
حجت الاسلام
انصاریان
#میلاد_حضرت_زینب(س)🌸
#روز_پرستار
❥❥ 🌺❥❥❥
٠٠••●●❥❥❥❥🌸
٠٠••●●❥❥❥❥🌺
٠٠••●●❥❥❥❥🌼
#خاکریز_خنده 🤣
#طنز روزانه | #عیدانه
گفتم:"احمد! گلوله که خورد کنارت، چی شد؟"
گفت:" یه لحظه فقط آتیش انفجارشو دیدم و بعد دیگه چیزی نفهمیدم".
گفتم:" خب!
گفت:" نمیدونم چه قدر گذشت که آروم چشمامو باز کردم؛ چشمام، تار می دید.فقط دیدم چند تا حوری دور و برم قدم می زنند.😅
یادم اومد که جبهه بوده ام و حالا شهید شده ام.
خوشحال شدم. می خواستم به حوری ها بگم بیایید کنارم؛ اما صدام در نمی اومد.
تو دلم گفتم: خب، الحمدالله که ما هم شهید شدیم و یه دسته حوری نصیبمون شد!!
می خواستم چشمامو بیشتر باز کنم تا حوریا رو بهتر ببینم؛ اما نمی شد.
داشتم به شهید شدنم فکر می کردم که یکی از حوری ها اومد بالا سرم.
خوشحال شدم. گفتم: حالا دستشو می گیرم و می گم حوری عزیزم! چرا خبری از ما نمی گیری؟!
خدای ناکرده ما هم شهید شدیم!.
بعد گفتم:"نه! اول می پرسم: تو بهشت که نباید بدن آدم درد کنه و بسوزه؛ پس چرا بدن من اینقدر درد می کنه؟!
داشتم فکر می کردم که یه دفعه چیز تیزی رو فرو کرد تو بدنم.😅
صدام دراومد و جیغم همه جا رو پر کرد.
چشمامو کاملا باز کردم دیدم پرستاره؟ خنده ام گرفت.
گفت:" چرا می خندی؟".😁
دوباره خندیدم و گفتم:" چیزی نیست و بعد کمی نگاش کردم و تو دلم گفتم: خوبه که این حوری نیست ... ؟!😂😂
دوران جنگ تحمیلی
#شوخ_طبعی