عادت همیشگیاش بود
صبح زود که از خواب بیدار میشد گوشی تلفن نارنجی رنگ خانه را برمیداشت و با احتیاط شمارهها را با سرانگشت اشارهاش تا آخر میچرخاند، از دختر بزرگش که خودش صاحب نوهنتیجههای زیاد بود شروع میکرد و تا شب به ته تغاری خانه که نهمین فرزند حساب میشد، میرسید.
حرفها تمامی نداشت، گفتن روزمرگیهایی که تکرار هر روزه بود ولی شنیدن و گفتنش دلنشین...
برای اویی که در یک چهاردیواری، تک و تنها زندگی میکرد؛ تلفن تنها یک وسیله نبود و حکم بند ناف دوران جنینی را برایش داشت.
بعضیها را دیدهاید! خیلی راحت این جمله را به اطرافیان خود میگویند: "از روزمرگیهایت برایم حرف نزن". انگار همیشه باید حرفهای مهم، عاشقانه، علمی، فلسفی، سیاسی و.... بینشان رد و بدل شود!!!
این بعضیها شاید نمیدانند مفهوم زندگی و ارتباط یعنی واگویه کردن همین روزمرگیها که از دلش میتوان به آوردههای بزرگ رسید، امید، سنگ صبور دیگران شدن، اهمیت دادن و ..که شاید کمترین ماحصل روزمرگی باشد.
تلفن نارنجی رنگ خانه او برای من حکم صله رحم داشت، حکم عشق، حکم یک سیاست مادرانه که برای تکتک فرزندانش تدبیر ویژه داشت، حکم پزشکی که درمانگر جسم است و طبیبی که روح مخاطبش را از پشت سیم حلقه ای سیاه تلفن درمان میکند.
برای بعضیها گفتن این روزمرگیها حال خوب کن است، انگار بمب انرژی است برای ادامه زندگی، گوش شنوا داشتن برای اینکه کی بیدار شدی، صبحانه خوردی یا نه، کجا قرار است بروی و چکار قرار است انجام بدهی! همین حرفهای سادهای که میتوان با یک الو گفتن یا یک چت کوتاه درمانگر روح خسته یکنفر در کنج تنهایی یا در سرشلوغیهای سرسامآور باشد.
گفتن و شنیدن روزمرگیها برای بعضیها نبض زندگی است، انگار با شیر کردن این حرفها برا ادامه کارهایشان جان دوباره میگیرند.
چه فکری میکنند کسانی که میگویند نباید از روزمرگیها حرف زد و یا اجازه نمیدهند دیگران برایشان حرف بزنند تا مبادا اهداف متعالی آنها خدشهدار شود!
این آدمهای به ظاهر با انگیزه و با هدف نمیدانند تلفن نارنجی رنگ یک خانه و گفت و شنود روزمرگیها میتواند گاهی حلال مشکلات یا بهانه کوچکی برای خوشحالی یا باعث محکمتر شدن ارتباطشان با دیگری باشد.
گفتوگو همیشه زیباست، شاید این گفتوگو رنگ روزمرگی داشته باشد ولی همین گفتوگوی ساده گاها امید یک نفر برای زندگی را بیشتر و پررنگتر میکند.
به بچههایش گفته بود سیم تلفن خانه را برایش بلند بگیرند تا هر جای خانه که باشد با یک زنگ مثل عقاب سراغ گوشی برود تا مبادا گفتوگوی ساده روزانه را از دست بدهد، آخر برایش مهم بود که هر کدامشان روز خود را تا شب چگونه به سر میکنند و چگونه سر بر بالین میگذارند.
بله گوشی باید بغل دست ننه میبود تا دائم در گفت و شنود روزمرگیهای زندگیش و یا شنیدن روزمرگی بچههایش باشد تا چیزی را برای همدردی و همدلی از دست ندهد.
#گفتوگو
#روزمرگی
#ارتباط
✍ محبوبه حقیقت
@sinegaar ☕️📖🖋
مو به تن آدم سیخ میشود!
تو گناه میکنی و دیگری برایت استغفار میکند.
بهترین حبیب عالم با تو اینگونه است...
نوع مواجهه شما با این رفتار چگونه است؟
مولای من
شرمنده لحظات گناهآلود خویشم 😔
#امام_زمان
✍ محبوبه حقیقت
@sinegaar ☕️📖🖋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"اخه تو منو میبخشونی" 😍
کاش ما هم بلد باشیم در طلب بخشش از خدا دلبری کنیم و خدا هم بگه فدای سرت!
ماه رجب، شعبان و رمضان فرصت عشوهگری ما برای خداست، از دست ندهیم لحظات عاشقانه را...❤️
بشو مجنون آن لیلا که صد لیلاست مجنونش
#من_و_خدا
✍ محبوبه حقیقت
@sinegaar ☕️📖🖋
دلگرم توام
🔹مقید بود هر شب جمعه با جمعی از طلاب راهی جمکران شود، جدای از آنکه در تعمیر ساختمان قدیمی و احیای آن نقش داشت ارادت ویژه به آقا و مولایش باعث میشد گرما و سرما و روز و شب برایش یک لغت در کتابها بماند.
https://farsnews.ir/M_haghighat/1737471811396590825
@FarsQom
#طریقالمهدی
#سهشنبههای_مهدوی
#مسجد_مقدس_جمکران
✍ محبوبه حقیقت
@sinegaar ☕️📖🖋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط یک نفر در این دنیا هست که میتواند پناه کل عالم باشد 🌱
سلام علی آل یاسین
#امام_زمان
✍ محبوبه حقیقت
@sinegaar ☕️📖🖋
نمیدانستم دوستانش در مدرسه او را دخترک رنگیرنگی خطاب میکنند، به خودم که میآیم میبینم چقدر دخترم زندگی ما را رنگ و لعاب داد.
۲ سال از ازدواجمان میگذشت که طوبا به دنیا آمد، هزار و یک اسم را با شوق و ذوق بالا و پایین کردیم تا به طوبا رسیدیم.
یادم میآید دوران بچگی کتابی داشتم به نام درخت طوبی که دخترک دامنی با موهای بلند و مجعد زیر سایهاش نشسته بود و کتابی در دستش بود و حالا همان دخترک با موهای بلند و فر درشت و بلوز و دامنهای رنگ و وارنگ همیشه یا در کولهاش کتاب دارد یا قفسهاش که میتواند محل جمع خرت و پرتهای جوانانه باشد پر از کتاب است.
کتابهایی که میدانم با تمام سرشلوغیهایش هر روز چند صفحهاش توسط او تورق میشود و نکات زندگی میشوند در دفترچه یادداشتش.
طوبای من با همه زیباییها و چهره معصوم و نجابت ذاتیاش قد کشید و بزرگ شد و نه تنها زندگی ما را رنگی کرد بلکه به زندگی دوستان خود هم رنگ عشق و صفا و محبت پاشید.
و الان او یک دختر ۲۰ ساله بهمن ماهی است همان که دلسوزی جزء لاینفک وجودی اش است و نمیتواند بدون آن نفس بکشد انگار رشته روانشناسی را هم روی همین حساب کتاب انتخاب کرد وگرنه که نقاشی به روحیه پرنشاط و رنگی رنگی او بیشتر میآمد.
دیشب در حالی جلوی همه شمع تولد ۲۰ سالگی اش را فوت کرد که چشمان همه را با آرزوی قشنگش تر کرد.
دلسوزی را حتی در اوج خستگی و در اوج نشاطی که شبانه برایش رقم زدیم از یاد نبرد و از دغدغهها و غصههای من و بابایش حرف زد.
بیراه نیست او را مونس مامان سیو کردم، من عشق، محبت، انیس بودن را در ذره دره وجود طوبای زندگیام لمس کردهام.
دخترم شمع تولدش را فوت میکند و من برایش آرزوی موفقیت و خوشبختی میکنم آن هم در سایهسار قران و اهلبیت علیهمالسلام.❤️❤️❤️
#عشق
#مادر_و_فرزندی
✍ محبوبه حقیقت
@sinegaar ☕️📖🖋
دیروز چقدر با چشمان به غم نشسته تو اشک ریختیم
و امروز چقدر از نگاه پرصلابت تو درس میگیریم...
آموزگار کوچک ایستادگی در مقابل ظلم چشمانت مرا یاد یحیی سنوار میاندازد...
خوشحالم تویی که قلب کوچکت جریحهدار زخمهای زیادی شد منصور میدان شدی.🕊
پیروزیت در مقابل کفر مبارک🌿
✍ محبوبه حقیقت
@sinegaar ☕️📖🖋