هدایت شده از اخبارپنجتن و حومه -اطلاع رسانی محلات
#اطلاع_رسانی
🇮🇷مراسم شهادت شهید حسین فهمیده
◽️باروایتگری :
برادر جواد فولادیان
◽️با نوای :
کربلایی علی جنگجو
📆 دوشنبه ۰۷ آبان ماه ساعت ۱۹
🕌 ابتدای #پنجتن بین بابانظر ۲۶/۱و ۲۸ مسجد رسول الله
👤خواهران و برادران
✅ هیئت رهروان شهدا متوسلین به امام زمان عجل الله
🔉اخـــــــبار پنجـــــــتن و حــــــــومه
🆔 @mahalepanjtan
هدایت شده از یا رقیه (س)
2.52M
﷽
🏷 #اطلاعیه۱۴۰۳/۰۸/۰۹
🔸اجرای طرح #چهارشنبه_های_شهدایی
🔻دعوت این هفته توسط شهید مدافع امنیت :
شهید مرزبانی امیر حسین شیخ هادی
🌹لطفا رأس ساعت17/30
🌹 برادران و خواهران
🌹آدرس: گاز گاز شش 6/14 واحد 10پلاک 218
#خواهشمندیم :«اطلاعیه دیدار هفتگی را با عزیزانتان به اشتراک بگذارید»
کانال سیره شهدا
سروش
http://sapp.ir/sireshohada97
ایتا
http://eitaa.com/sireshohada97
#عاشقانه_های_شهدا
پدر مهدی گاراژ داشت و او هم کنار پدرش امرار معاش میکرد.
توانستیم با مقداری پس انداز و وام و قناعت خانهای بخریم اما بعد تصمیم گرفتیم آن را بفروشیم. با پولش زمین کشاورزی گرفت،
می گفت کشاورزی شغل انبیاست و این کار واجب تر است.
در ذهنش بود وقتی درخت ها بزرگ شد یک اتاق هم همانجا بسازد تا هر وقت خواستیم برویم آنجا راحت باشیم.
بیشترین درختی را هم که کاشت درخت میوه مورد علاقهاش «انار» بود.
اینقدر انار دوست داشت که فصلش که میشد تا سرم را بر می گرداندم یک قابلمه دون شده بود.
موقعی که میخواست برود بهش می گفتم: بروی من دلم برای انار دون شدها تنگ میشه. الان هم انار دون شده برایش خیرات می کنم.
راوی : همسر شهید
#شهید_مهدی_قاضی_خانی
کانال سیره شهدا
سروش
http://sapp.ir/sireshohada97
ایتا
http://eitaa.com/sireshohada97
✳️زوج #خمینی_شهری مخارج عروسی به مردم غزه و لبنان اهدا نمودن
حاج آقای امیریوسفی بهمراه همسر محترم شون در حمایت از مردم مظلوم غزه و لبنان، تمام خرج و مخارج برگزاری عروسی شون رو هدیه کردند
💢نامه عروس خانم
سلام به دوستا ورفقای گلم🥰
امشب یه اتفاقات جدید و زیبایی افتاد که دوست دارم شماهم در جریان باشید.
جلسه امشب برای صحبت های عروسی وتنظیم تاریخ دقیق عروسی وکارای قبل وبعدش بود وتمام آمادگی های لازم برای برگزاری انجام شده بود، وپدرهمسرم یک تالار شکیل توی اصفهان دیده بودن جلسه امشب بنا شد بریم برای قرار داد برای تاریخ ولادت حضرت زینب.
باتمام سختی ودشواری تصمیم، آخر جلسه چیزی که تمام امروز ذهنم درگیر کرده بود بیان کردم وهمه توی فکر فرو رفتن..
اینکه تمام هزینه های عروسیمو با افتخار ومیل باطنی شخص خودم به جبهه مقاومت اهدا کنم، خداشاهده وقتی خودمو با لباس عروس وتوی تالار وبا دیزاین مخصوص غذای عروس ودوماد تصور کردم دیدم نمیتونم با وجدان خودم کنار بیام اونم توی این اوضاع وخیم لبنان و جبهه ی مقاومت من راحت و آسوده عروسی بگیرم واونا حتی جای خواب و خوراک نداشته باشن با این حس بی کسی که بعد سید براشون اتفاق افتاده🥺
خیلی حرف زدم ولی امیدوارم به چشم مولا بیاد وبه دست دشمنای اسلام برسه یک عروس دهه هشتادی ایرانی برای کمک به جبهه ی مقاومت از خواسته ها ولذت های دخترونه اش گذشت تادر ادامه اش ثابت بکنه پای کار انقلاب جهانی صاحب الزمانش میمونه✨
ان شاءالله مورد عنایت صاحب الزمان درشب میلاد پدر بزرگوارشون امام حسن عسگری(علیه السلام) قرار بگیره 🍃
۱۴۰۳/۰۷/۲۰
هدایت شده از قرارگاه جهادی شهید صدرزاده (سیره شهدا)
﷽
🏷 #اطلاعیه۱۴۰۳/۰۸/۰۹
🔸اجرای طرح #چهارشنبه_های_شهدایی
🔻دعوت این هفته توسط شهید مدافع امنیت :
شهید مرزبانی امیر حسین شیخ هادی
🌹لطفا رأس ساعت17/30
🌹 برادران و خواهران
🌹آدرس: گاز گاز شش 6/14 واحد 10پلاک 218
#خواهشمندیم :«اطلاعیه دیدار هفتگی را با عزیزانتان به اشتراک بگذارید»
کانال سیره شهدا
سروش
http://sapp.ir/sireshohada97
ایتا
http://eitaa.com/sireshohada97
قرارگاه جهادی شهید صدرزاده (سیره شهدا)
﷽ 🏷 #اطلاعیه۱۴۰۳/۰۸/۰۹ 🔸اجرای طرح #چهارشنبه_های_شهدایی 🔻دعوت این هفته توسط شهید مدافع امنیت :
سلام علیکم
بزرگوارانی که منزل شهید دعوت شدند
حس و حالشون رو بنویسند و به آیدی زیر بفرستید.
https://eitaa.com/yaroghayeh95
تا جامانده ها رو هم در این دیدار به یاد ماندنی شریک کنید.
#عاشقانه_های_شهدا
قهر بودیم
در حال نماز خواندن بود…
نمازش که تموم شد
نشسته بودم و توجهی به همسرم نداشتم …
کتاب شعرش را برداشت وبا یک لحن دلنشین شروع کرد به خواندن…
ولی من باز باهاش قهر بودم!
کتاب را گذاشت کنار…
به من نگاه کرد و گفت:
“غزل تمام”…نمازش تمام…دنیا مات
سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد…
باز هم بهش نگاه نکردم….
اینبار پرسید:عاشقمی؟؟؟
سکوت کردم….
گفت: عاشقم گرنیستی لطفی بکن نفرت بورز….
بی تفاوت بودنت هرلحظه آبم می کند…
دوباره با لبخند پرسید:عاشقمــــــی مگه نه؟؟؟؟؟
گفتم:نـــــــه
گفت:”تو نه می گویی و پیداست می گوید دلت آری…”
“که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری…”
زدم زیر خنده….و روبروش نشستم….
دیگر نتوانستم به ایشان نگویم که وجودش چقدر آرامش بخشه…
بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم…
خداروشکر که هستی….
راوی: همسر شهید بابایی
کانال سیره شهدا
سروش
http://sapp.ir/sireshohada97
ایتا
http://eitaa.com/sireshohada97
#عاشقانه_های_شهدا
همسرم،شهید کمیل خیلی با محبت بود
مثل یه مادری که از بچه اش مراقبت میکنه
از من مراقبت میکرد…
یادمه تابستون بود و هوا خیلی گرم بود
خسته بودم، رفتم پنکه رو روشن کردم
وخوابیدم «من به گرما خیلی حساسم»
خواب بودم واحساس کردم هوا خیلی گرم شده
و متوجه شدم برق رفته..بعد از چند ثانیه
احساس خیلی خنکی کردم و به زور چشمم
رو باز کردم تا مطمئن بشم برق اومده یا نه…
دیدم کمیل بالای سرم یه ملحفه رو گرفته و
مثل پنکه بالای سرم می چرخونه تا خنک بشم
ودوباره چشمم بسته شد از فرط خستگی…
شاید بعد نیم ساعت تا ۱ساعت خواب بودم و وقتی
بیدارشدم دیدم کمیل هنوز داره اون ملحفه
رو مثل پنکه روی سرم می چرخونه تا خنک
بشم…پاشدم گفتم کمیل تو هنوز داری می
چرخونی!؟خسته شدی!
گفت: خواب بودی و برق رفت و تو چون به گرما
حساسی میترسیدم از گرمای زیاد از خواب بیدار
بشی و دلم نیومد….
راوی : همسر شهید کمیل صفری تبار
#شهید_کمیل_صفری_تبار
کانال سیره شهدا
سروش
http://sapp.ir/sireshohada97
ایتا
http://eitaa.com/sireshohada97