امام على(ع):
خوش بينى، اندوه را مى كاهد و از افتادن در بند گناه مى رهاند
حُسنُ الظَّنِّ يُخَفِّفُ الهَمَّ، و يُنجِي مِن تَقَلُّدِ الإثمِ
💠 خوش بینی یک تصمیم است 💠
📌امام على عليه السلام :
♻️قويترين مردم، كسى است كه با بردبارى بر خشم خود چيره شود.
📒ميزان الحكمه جلد8 صفحه 449
💠 #احادیث_معصومین 💠
پیامبر(ص) فرمودند: «مَا مِنْ بَیتٍ إِلَّا وَ مَلَک الْمَوْتِ یأْتِیهِ فِی کلِّ یوْمٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ فَإِذَا وُجِدَ الرَّجُلُ قَدِ انْقَطَعَ أَجَلُهُ وَ نَفِدَ أُکلُهُ أُلْقِی عَلَیهِ غَمُّ الْمَوْتِ ...»؛[1] هیچ خانهاى نیست، مگر اینکه ملک الموت روزى پنج مرتبه به آنجا سرکشى مىکند. پس هر وقتى که یکى از مردم، مدّت زندگانىاش تمام شده و رزق دنیائی او نیز به پایان رسیده باشد، غم و اندوه مرگ بر او افکنده خواهد شد.
2. در همین زمینه امام باقر(ع) از پیامبر(ص) و آنحضرت از عزرائیل فرمود: «... فَمَا مِنْ أَهْلِ بَیتِ مَدَرٍ وَ لَا شَعْرٍ فِی بَرٍّ وَ لَا بَحْرٍ إِلَّا وَ أَنَا أَتَصَفَّحُهُمْ فِی کلِّ یوْمٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ عِنْدَ مَوَاقِیتِ الصَّلَاة...»؛[2] هیچ خانهای در ده و بیابان و خشکى و دریا نیست، جز اینکه من در هر شبانهروز پنجبار هنگام پنج وقت نماز آنرا بازرسی میکنم، بهگونهای که کوچک و بزرگشان را از خودشان بهتر میشناسم. [3]
[1]. دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب إلی الصواب، ج 1، ص 62، قم، الشریف الرضی، چاپ اول، 1412ق.
[2]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 3، ص 137، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
ریزش گناهان همانند ریزش برگ های درختان🍃
ابوعثمان مى گوید: من با سلمان فارسى زیر درختى نشسته بودم ، او شاخه خشكى را گرفت و تكان داد همه برگهایش فرو ریخت . آنگاه به من گفت : نمى پرسى چرا چنین كردم ؟
گفتم : چرا این كار را كردى ؟
در پاسخ گفت :یك وقت زیر درختى در محضر پیامبر (ص) نشسته بودم ، حضرت شاخه خشك درخت را گرفت و تكان داد تمام برگهایش فرو ریخت . سپس فرمود:سلمان ! سۆ ال نكردى چرا این كار را انجام دادم ؟
گفتم : منظورتان از این كار چه بود؟
فرمود: وقتى كه مسلمان وضویش را به خوبى گرفت ، سپس #نمازهاى_پنچگانه را بجا آورد، گناهان او فرو مى ریزد، همچنان كه برگهاى این درخت فرو ریخت.
📜بحار، ج ۸۲، ص ۳۱۹
اعتماد و توکل🌺🍃
در روزگار عیسی بن مریم علیه السلام، زنی بود صالحه و عابده، چون وقت نماز فرا می رسید، هر کاری که داشت رها و به نماز و طاعت مشغول می شد.
روزی هنگام پختن نان، مؤذّن بانگ اذان داد، او نان پختن را رها کرد و به نماز مشغول شد؛ چون به نماز ایستاد، شیطان در وی وسوسه کرد «تا تو از نماز فارغ شوی نان ها همه سوخته می شود» زن به دل جواب داد: اگر همه نان ها بسوزد بهتر است که روز قیامت تنم به آتش دوزخ بسوزد.
دیگر بار شیطان وسوسه کرد: پسرت در تنور افتاد و سوخته شد، زن در دل جواب داد: اگر خدای تعالی قضا کرده است که من نماز کنم و پسرم به آتش دنیا بسوزد من به قضای خدای تعالی راضی هستم و از نماز فارغ نمی شوم که اللّه تعالی فرزند را از آتش نگاه دارد.
شوهر زن از در خانه درآمد، زن را دید که به نماز ایستاده است. در تنور دید همه نان ها به جای خویش ناسوخته و فرزند را دید در آتش بازی همی کرد و یک تار موی وی به زیان نیامده بود و آتش بر وی بوستان گشته، به قدرت خدای عزّ و جلّ.
چون زن از نماز فارغ گشت، شوهر دست وی بگرفت و نزدیک تنور آورد و در تنور نگریست، فرزند را دید به سلامت و نان به سلامت هیچ بریان ناشده، عجب ماند و شکر باری تعالی کرد و زن سجده شکر کرد خدای را عز و جلّ، شوهر فرزند را برداشت و به نزدیک عیسی(ع) برد و حال قصّه با وی نگفت. عیسی گفت: برو از این زن بپرس تا چه معاملت کرده است و چه سرّ دارد از خدای؟ چه اگر این کرامت آن مردان بودی او را وحی آمدی و جبرئیل وحی آوردی او را.
شوهر پیش زن آمد و از معاملت وی پرسید، این زن جواب داد و گفت: کار آخرت پیش داشتم و کار دنیا باز پس داشتم و دیگر تا من عاقلم هرگز بی طهارت ننشستم الّا در حال زنان و دیگر اگر هزار کار در دست داشتم چون بانگ نماز بشنیدم همه کارها به جای رها کردم و به نماز مشغول گشتم و دیگر هرکه با ما جفا کرد و دشنام داد، کین و عداوت وی در دل نداشتم و او را جواب ندادم و کار خویش با خدای خویش افکندم و قضای خدای را تعالی راضی شدم و فرمان خدای را تعظیم داشتم و بر خلق وی رحمت کردم وسائل را هرگز بازنگردانیدم اگر اندک و اگر بسیار بودی بدادمی و دیگر نماز شب و نماز چاشت رها نکردمی، عیسی علیه السلام گفت: اگر این زن مرد بودی پیغامبر گشتی.
📜عرفان اسلامى، ج1، ص: 376
🌷حکایت_آموزنده
💠ذوالنون عارفی نامدار بود. روزی شنید مردی عابد است که در صومعهای زندگی میکند و هر سال یکبار از صومعهاش بیرون میآید و لشگری از معلولان را شفا میدهد.
منتظر او نشست، تا از صومعه بیرون آمد و معلولان را شفا داد و خواست به درون صومعه برگردد. ذوالنون دامن او گرفت و گفت: دامنت گرفتم پس نزنی دست مرا، من بیمار جسمی ندارم بیمار روحیام، بگو چه کنم چون تو شوم؟؟؟
عابد گفت: «دامن مرا رها کن که مرا گرفتار عجب میکنی و شیطان را متوجه من میسازی و من گمان میکنم، کسی شدهام. اگر دوست (خدا) ببیند که به دامان غیر او چنگ زدهای، و غیر از او نظری داری، تو را به آن کسی که التماسش میکنی میسپارد...»
🌺🍃امام ﻋَﻠﯽ (ع) در حدیثی در مورد اینکه انسان در برخی موارد باید کارهای خود را پنهان کند و کسی چیزی از آن متوجه نشود، فرمودند:
در حضور هفت گروه، ٧ کار را مخفی کن تا سعادتمند گردی:
🌱۱- ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻓﻘﯿﺮ، ﺩﻡ ﺍﺯ ﻣﺎلت ﻧﺰﻥ.
🌱٢- ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭ، ﺳﻼﻣﺘﯽﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺧﺶ ﻧﮑﺶ.
۳- ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ، ﻗﺪﺭﺕﻧﻤﺎﯾﯽ ﻧﮑﻦ.
۴- ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻏﺼﻪﺩﺍﺭ، ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ نکن.
۵- ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ، ﺁﺯﺍﺩﯼﺍﺕ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﻩﻧﻤﺎﯾﯽ نکن.
۶- ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﯽﺑﭽﻪ، ﺍﺯ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﺖ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ.
۷- ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ یتیم ، ﺍﺯ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻧﮕﻮ.
📜ﺗﺤﻒ ﺍﻟﻌﻘﻮﻝ، ص 167
💠عدالت دقیق و عجیب خداوند!💠
روزى حضرت موسى(ع) از كنار كوهى عبور مىكرد، چشمهاى در آن جا ديد، از آب آن وضو گرفت، به بالاى كوه رفت، و مشغول نماز شد.
در اين هنگام ديد اسب سوارى كنار چشمه آمد و از آب آن نوشيد، و كيسه اش را كه پر از درهم بود از روى فراموشى در آن جا گذاشت و رفت.
پس از رفتن او، چوپانى كنار چشمه آمد تا آبی بنوشد چشمش به كيسه پول افتاد، آن را برداشت و رفت.
سپس پيرمردى خسته، كه بار هيزمى بر سر نهاده بود كنار چشمه آمد، بار هيزمش را بر زمين گذاشت و به استراحت پرداخت.
در اين هنگام، اسب سوار در جستجوى كيسه ی پول خود به چشمه بازگشت و چون كيسهاش را نيافت به سراغ پيرمرد كه خوابيده بود رفت و گفت: كيسه مرا تو برداشته اى! چون غير از تو كسى اينجا نيست.
پير مرد گفت: من از كيسه تو خبر ندارم.
بحث بين اسب سوار و پير مرد شديد شد و منجر به درگيرى گرديد. اسب سوار، پيرمرد را كشت و از آن جا دور شد!
موسى(ع) كه ظاهر حادثه را عجيب و بر خلاف عدالت مىديد عرض كرد: پروردگارا! عدالت در اين امور چگونه است؟
خداوند به موسى(ع) وحى كرد:
آن پيرمرد هيزمشكن، پدر اسب سوار را كشته بود، لذا امروز توسط پسر مقتول قصاص شد.
پدر اسب سوار به اندازه همان پولى كه در كيسه بود به پدر چوپان بدهكار بود، امروز چوپان به حق خود رسيد.
به اين ترتيب قصاص و اداى دين انجام شد، و من داور عادل هستم.
📜بحارالانوار، ج 61، ص 117 و 118
⚜من حلال زاده بودهام
روزی متوکل عباسی در حالی که جمع کثیری از مردم در دربارش حاضر شده بودند نظرش به شخصی افتاد که وضع سایر مردم را نداشت.
از او سؤال کرد نامت چیست و از چه قبیلهای هستی؟ گفت نام من منصور و از قبیلهی بنی مخنث هستم.
متوکل عباسی پرسید بگو بدانم خلیفه بعد از رسول خدا که بود؟
گفت اسد الله الغالب و مظهر العجائب مولانا علی بن ابی طالب.
متوکل ناراحت شد و به غلامان دستور داد تا او را مفصل بزنند.
در همین حال غلامی به او رساند که بگوید ابوبکر. او هم گفت ای امیر ابوبکر.
متوکل سؤال کرد خلیفه دیگر کیست؟
گفت الطاعن بالرمحین و الضارب بالسیفین و المصلی القبلتین ابی الحسنین امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب.(کسی که به دو نیزه میجنگید و با دو شمشیر ضربه میزد؛ کسی که به دو قبله نماز خواند؛ پدر حسن و حسین، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب).
باز متوکل امر کرد تا او را بزنند تا این که غلامی به او رساند که بگوید عمر. او هم گفت عمر.
برای سومین بار همان سوال متوکل تکرار شد و او گفت ابن عم الرسول و زوج البتول الذی انزل فیه «انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون» مولانا مولی الثقلین علی بن ابی طالب. (پسر عموی رسول و همسر بتول است کسی که دربارهی او نازل شد «سرپرست شما خدا است و رسول خدا و کسانی که ایمان آوردند نماز را اقامه میکنند و زکات میدهند در حالی که در رکوع هستند» مولای ما مولای جن و انس علی بن ابی طالب).
بار هم متوکل دستور داداو را بزنند تا این که به او رساندند بگوی عثمان او هم گفت عثمان.
تا این که وقتی برای چهارمین بار متوکل از او سؤال کرد خلیفهی چهارم کیست؟ گفت یا امیر حجاج بن یوسف ثقفی.
متوکل گفت ای مردک این بار که نوبت علی بود چرا نام او را نبردی؟
گفت هر بار که نام علی را بردم امر به زدن کردی این بار از تو ترسیدم و نام حجاج ظالم را بردم تا در شأن و هم ردیف همان سه نفر باشد.
باز هم متوکل دستور داد او را بزنند.
متوکل از او سؤال کرد بگو بدانم عایشه افضل بود یا #فاطمه؟
به کنایه گفت: عایشه.
گفت: چرا؟
گفت زیرا که خداوند فرموده «فضل الله المجاهدین علی القاعدین درجة» یعنی «خداوند مجاهدین را بر کسانی که در خانه نشستند یک درجه برتری داده است» و عایشه بارها در بصره به جنگ با امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) برخواست در حالی که فاطمه هرگز از خانه برنخواست.
باز هم متوکل دستور داد او را بزنند.
متوکل گفت از طایفهی تو هیچکس شیعه نبوده است چگونه تو شیعه ای؟
گفت اگر امان دهی میگویم. گفت در امان هستی. گفت چون من حلال زادهام و مادر و جد و اجداد من زنا نکردهاند.
متوکل بسیار غضبناک شد و چون او را امان داده بود دستور داد او را از دربار و از بغداد خارج کنند.
📜دوبال برای پرواز (تولی و تبری) ص43 به نقل از کتاب أنساب النواصب
🌺 امام سجّاد عليه السلام:
إنّ الكريمَ يَبتَهِجُ بفَضلِهِ، و اللَّئيمَ يَفتَخِرُ بمُلكِهِ.
✳️ انسان بزرگوار به بخشش خود مى بالد، و انسان پست به دارايى خويش مى نازد.
📕الدّرة الباهرة، ص 27
دو چیز شما را
تعریف می کند:
1 صبر شما وقتی که
چیزی ندارید
2 رفتار شما وقتی که
همه چیز دارید.
امام.علی(ع)
شيعيان در برزخ ؛
قال الصادق عليه السلام:
اما در قيامت همۀ شما با شفاعت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه شفاعتش پذيرفته مىشود يا با شفاعت وصى پيامبر در بهشت هستيد ولى سوگند به خدا در مورد عالم برزخ در رابطه با شما ترس دارم.
.....
(فروع كافى ٣ / ٢٤٢)
💠امام موسی جعفر (علیه السلام) می فرمایند :
💢 در میان بنی اسراییل زن و شوهری صالح و نیکوکاری زندگی می کردند . یک شب مرد در خواب از مدت عمر خود آگاه شد و دید نیمی از عمرش در تمکن و گشایش است و نیمی دیگر در تنگدستی و فقر به سر می برد و از او می خواهد هر کدام را که دوست دارد به عنوان نیمه اول عمرش برگزیند .
او نیز اجازه خواست تا در این باره با همسرش مشورت نماید . فردا صبح خوابش را برای همسرش تعریف کرد همسرش از او خواست نیمه تمکن و گشایش را به عنوان نیمه اول برگزیند . چیزی نگذشت که دارای ثروت زیادی شدند همسرش هم از او خواست که ثروت به داست آمده درجهت رفع حوائج مردم استفاده نماید ، او هم چنین کرد . وقتی نصف عمرش به پایان رسید و زمان تنگدستی فرا رسید ، مرد در خواب دید که کسی به او می گوید : به جهت اینکه اموالت در راه انفاق و احسان به دیگران استفاده نمودی خدا نیمه ی دیگر عمرت را نیز با گشایش و تمکن همراه ساخته است .
🍖تهيّه آذوقه لشكر امام زمان ( عج ّ)
مرحوم شيخ صدوق، كلينی و برخی ديگر از بزرگان آورده اند:
حضرت صادق علیه السلام از قول پدرش، حضرت باقر العلوم(علیهم السلام) حكايت فرمايد: هنگامی كه امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجّه الشّريف ظهور نمايد و بخواهد قيام نمايد، قيام خود را از مكّه معظّمه شروع نموده و ابتداء به سمت شهر كوفه حركت می كند و قبل از آن كه به همراه لشكر و ياران خويش حركت نمايد، منادی حضرت در بين جمعيّت، نداء دهد: كسى حقّ ندارد به همراه خود غذا و آب حمل كند، سپس حضرت دستور می دهد تا سنگ حضرت موسی بن عمران (علیهم السلام) - كه به مقدار بار شتری است - برداشته شود و همراه نيروها آورده شود، پس در هر منزلی كه فرود آيند، از آن سنگ چشمه ای از آب گوارا جاری گردد كه هر گرسنه ای از آن ميل كند، سير گردد؛ و نيز هر تشنه ای از آن آب بياشامد، سيراب شود و نيازی به طعام و مايعات نخواهند داشت. و اين آذوقه خوراکی و آشامیدنی برای تمامی افراد لشكر امام زمان ( عليه السلام ) می باشد، تا هنگامی كه در نجف اشرف و كوفه وارد شوند.
📚اصول كافي: ج 1، ص 231، ح 3،
موهبتهای خداوند به اشخاص توبه کار❣🍃
خداوند به کسانی که توبه کرده اند چه موهبت ها می بخشد. آشیخ عبدالوهاب خراسانی(ره) از مقدسین و از اولیای خدا بود که یک دسته از تربیت شده های بازار شاگرد او بودند.
ایشان هفتاد سال پیش در زیر زمین مسجد جامع نماز جماعت می خواند. شخصی به من گفت: «من در ایام جوانی خدمت سربازیام که در تبریز بودم، شبی در خواب دیدم که زیرزمین مسجد جامع خراب شد، تاریخ خوابم را یادداشت کردم، وقتی به تهران آمدم متوجه شدم که آشیخ عبدالوهاب در همان شب که من این خواب را دیده بودم از دنیا رفته است.»
در زمان حیات آشیخ عبدالوهاب، داشی توبه کرد و پای منبر ایشان می نشست. آشیخ عبدالوهاب در اثر کهولت سن، گاهی بر روی منبر ادامهٔ حدیث یا آیه را فراموش می کرد، خداوند به این داشی که توبه کرده بود یک علمی داده بود که او از پای منبر ادامه آیه یا حدیث را از حفظ مےخواند.
پس شما هم اگر توبه کنید و گناه نکنید، علم پیدا می کنید، گناه یکی،از چیز هایی است که آفت طلبه است. گناه که بکنی از طلبگی خارج می شوی. اگر به نامحرم نگاه کنی، از طلبگی خارج مےشوی. گناه ، آفت طلبگی است.
📜ڪتاب بدیع الحکمة حکمت ۳۹ از مواعظ آیت الله مجتهدے تهرانۍ(ره)
عکس العمل شیطان هنگام نزول آیه الکرسی📖🔥
امام محمد باقر از امیر المومنین (ع) روایت فرموده: هنگامی که آیت الکرسی نازل شد رسول خدا (ص) فرمود آیه الکرسی آیه ای است که از گنج عرش نازل شده و زمانی که این آیه نازل گشت هر بتی که در جهان بود با صورت به زمین خورد.
در این زمان ابلیس ترسید و به قومش گفت :"امشب حادثه ای بزرگ اتفاق افتاده است باشید تا من عالم را بگردم و خبر بیاورم. ابلیس عالم را گشت تا به شهر مدینه رسید مردی را دید و از او سوال کرد: " دیشب چه حادثه ای اتفاق افتاد"
مرد گفت "رسول خدا فرمود:" آیه ای از گنج های عرش نازل شد که بت های جهان به خاطر آن آیه همگی با صورت به زمین خوردند. ابلیس بعد از شنیدن حادثه به نزد قومش رفت و حادثه را به آن ها خبر داد.
نفرین مادر🔥
از امام باقر(علیه السلام) روایت شده : در بنی اسراییل عابدی به نام "جریح " زندگی می کرد روزی در حالی که مشغول نماز بود مادرش نزد او آمد، اما جریح به او اعتنایی نکرد ، مادرش هم او را تنها گذاشت . روز بعد مادرش دوباره پیش او آمد ولی جریح باز مادرش را تحویل نگرفت . مادر جریح که از این حرکت فرزندش آزرده خاطر شده بود او را نفرین کرد . روز سوم زنی فاحشه در حالی که به درد زایمان مبتلا شده بود وارد عبادتگاه جریح شد و ادعا کرد که فرزندش از آن جریح است . این خبر در میان بنی اسراییل شایع شد و همه گمان کردند جریح با او زنا نموده است . پادشاه وقتی از این موضوع اطلاع یافت دستورداد که او را به صلیب بکشند . مادر جریح که از این وضعیت پیش آمده برای فرزندش ناراحت بود شروع به کوبیدن سروصورت خود کرد . جریح وقتی مادرش را اینگونه دید گفت : همه ی این بلاها از نفرین توست حال به سرو صورت خود می زنی ؟ مردم که از این سخن جریح دچار تردید شده بودند از او خواستند بیشتر توضیح دهد جریح نیز دستور داد آن کودک را نزد او حضر سازند آن گاه رو به طفل کرد و پرسید :پدرت کیست ؟ در این هنگاه کودک شیرخواره به اذن خدا لب به سخن گشود و گفت :پدرم فلان چوپان می باشد . بدین ترتیب جریح از مرگ حتمی نجات یافت و با خود عهد نمود که همیشه خدمتگذار مادرش باشد.
🌱🌱
امام صادق می فرمایند: در میان بنی اسراییل عابدی زندگی می کرد که به دنیا و تجملات آن پشت کرده بود . ابلیس که از این موضوع خیلی ناراحت بود روزی لشگرنیانش را جمع کردو از آنها خواست تا به او کمک نمایند یکی از آنها گفت : آن را به من بسپار که از طریق زنان او را وسوسه نموده و گمراه می کنم . ابلیس نظرش را نپذیرفت و گفت : از این راه نمی توان او را گمراه کرد . دیگری گفت :من او را از طریق شراب منحرف می کنم . ابلیس پیشنهاد او را هم قبول نکرد . تا اینکه یکی از آنها گفت : من از طریق احسان و نیکی در او نفوذ کرده او را گمراهش می سازم . ابلیس از پیشنهاد او خرسند شد و نظرش را پذیرفت و او را مامور گمراه ساختن عابد کرد. آن شیطان هم نزد عابد که مشغول عبادت بود آمد و با او همراه شد تا اینکه مرد عابد خسته شد و به خواب رفت اما شیطان همچنان عبادت می کرد . مرد عابد که عبادت سیری ناپذیر شیطان را دید ، اعمال خود را کوچک شمرد و از او پرسید :ای بنده خدا ! با چه نیرو و قدرتی این چنین عبادت می کنی ؟ شیطان ابتدا جوابش را نداد اما وقتی با اصرار عابد مواجه شد گفت : مدتی قبل مرتکب گناهی شدم اما بلافاصله از کار خود پشیمان شدم و توبه نمودم از آن روز به بعد هرگاه به یاد گناهی که انجام دادم می افتم نیروی مضاعفی برای انجام عبادت خدا پیدا می کنم . مرد عابد که سخن او را باور کرده بود گفت : خواهش می کنم مرا راهنمایی نما تا من هم آن گناه را انجام داده سپس توبه نمایم و بدین وسیله توان بیشتری برای عبادت پیدا کنم . شیطان گفت با دو درهمی که به تو میدهم پیش فلان زن فاجر برو و از او بخواه که در مقابل این دو درهم خودش ر در اختیارت بگذارد . عابد هم به شهر آمد و سراغ خانه آن زن را گرفت . مردم که خیال می کردند عابد می خواهد آن زن را موعظه نماید خانه اش را به او نشان دادند . هنگامی که عابد وارد خانه آن زن شد ،زن رو به او کرد و گفت : ای مرد ! تابه حال کسی را مانند تو ندیده ام که پیش من بیاید و بخواهد مرتکب گناه شود علت این امر چیست؟ مرد عابد هم جریان را به او گفت. آن زن وقتی از ماجرا مطلع شد به عابد گفت : ای بنده خدا ! گناه نکردن از توبه نمودن آسانتر است و این گونه نیست که هر کس بخواهد توبه نماید موفق به این کار شود . مرد عابد که تحت تاثیر سخنان آن زن قرار گرفته بود از خانه او بیرون آمد . شب هنگام زن فاجر از دنیا رفت.
فردا صبح مردم مشاهده کردند بر روی خانه آن زن این جمله نقش بسته است : در تشییع جنازه این زن که اهل بهشت است شرکت نمایید . آن ها که نمی دانستند قضیه از چه قرار است آن زن را تا سه روز دفن نکردند تا اینکه خدا به یکی از پیامبران که تنها موسی بن عمران او را می شناخت وحی نمود ، بر آن زن نماز بگذار و از مردم بخواه با تودر این کار همراه شوند که من این زن را به خاطر آلوده نکرن مرد عابد به گناه آمرزیدم و بهشت را بر او واجب کردم.
📜کتاب روضه کافی، شیخ کلینی، ترجمه آیت الله رسولی محلاتی، ج ۲، ص۲۴۲
🌿امام جعفر صادق صلوات الله عليه حكايت فرمايد:
💠در زمان حكومت ابوبكر، عدّه اى در ساحل درياى عدن تصميم گرفتند تا مسجدى بسازند؛ و چون مشغول شدند، هرچه ديوار آن را مى چيدند، فرو مى ريخت و تخريب مى گشت .
نزد ابوبكر آمدند و علّت آن را جويا شدند؛ و چون جواب آن را نمى دانست در جمع مردم سخنرانى كرد و از آنها تقاضاى كمك نمود.
اميرالمؤ منين امام علىّ بن ابى طالب عليه السلام كه در آن جمع حضور داشت ، فرمود: سمت راست و سمت چپ مسجد را حفر كنيد، دو قبر آشكار خواهد شد كه بر روى آن ها نوشته شده است : من رضوى و خواهرم حبا هستيم ، كه با ايمان به خدا مرده ايم .
سپس افزود: آن دو جنازه برهنه و عريان هستند، آن ها را از قبر خارج كنيد، غسل دهيد و كفن كنيد و بر آن ها نماز بخوانيد و دفنشان كنيد، آن گاه مسجد را شروع نمائيد كه پس از آن خراب نخواهد شد.
💠امام صادق عليه السلام فرمود: به پيشنهاد و دستور حضرت امير صلوات اللّه عليه عمل كردند و سپس ديوارهاى مسجد را بالا بردند و هيچ آسيبى به آن وارد نشد.
📚بحار:41/297 حديث 22.
#نهج_البلاغه
✨فَأَطْفِئُوا مَا کَمَنَ فِي قُلُوبِکُمْ مِنْ نِيرَانِ الْعَصَبِيَّةِ وَ اَحْقَادِ الْجَاهِلِيَّةِ، فَإِنَّمَا تِلْکَ الْحَمِيَّةُ تَکُونُ فِي الْمُسْلِمِ مِنْ خَطَرَاتِ الشَّيْطَانِ وَ نَخَوَاتِهِ، وَ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِهِ
💠شراره هاى تعصب و کينه هاى جاهليّت را که در دلهايتان پنهان شده خاموش سازيد، زيرا اين نخوت و تعصب ناروا را که در مسلمان پيدا مى شود از القائات شيطان و نخوتها و فسادها و وسوسه هاى اوست»
.
✍در اين تعبير امام عليه السلام تعصبهاى ناروا و کينه هاى جاهليّت را تشبيه به آتشى کرده که در اعماق دلها کمين مى کند، ناگهان سر بر مى آورد و همه وجود انسان را فرا مى گيرد و از آن به بيرون سرايت مى کند و گاه قوم و قبيله اى را به آتش مى کشد. امام عليه السلام اين صفت رذيله را از وساوس شيطان مى شمرد که از برون به درون مسلمانان القا مى گردد; يعنى مسلمان واقعى از آن بيگانه است.
📘 #خطبه ۱۹۲
#نهج_البلاغه
🌸وَ آیَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ، وَ تَبْصِرَةً لِمَنْ عَزَمَ، وَ عِبْرَةً لِمَنِ اتَّعَظَ
🔸اسلام نشانه اى است براى آن کس که جستجوگر و تیزبین باشد، و مایه بصیرت است براى آن کس که عزم بر درک حقیقت دارد، و درس عبرتى است براى آن کس که اندرز پذیرد».
📚 #خطبه ۱۰۶
فقط خدا:
📌امام صادق (ع) مےفرمايند ، يك #مومن چهار چيز بايد داشته باشد :
✨خانه #وسیع
✨ سواري #خوب
✨ لباس #زیبا
✨ چراغ #پر_نور
☘شخصي پرسيد ما كه #نداریم چه كنيم؟
✨حضرت فرمودند: اين حديث #باطن هم دارد :
🔅 منظور از خانه وسيع، #صبر است كه بيان گر روح بزرگ است.
🔅 مركب خوب، #عقل است.
🔅 لباس زيبا، #حیااست.
🔅 چراغ پر نور، #علم است كه ثمره آن #بندگی است.
📚منبع: كافي، جلد ٦