🕊🌹🏴🌹🕊
#عاشقانه_های_شهدا
#شهداء
#امام_حسین_ع
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#مهدی_زینالدین
اولين شرط لازم براي #پاسداري از اسلام، اعتقاد داشتن به #امام_حسين_ع است.
هيچ كس نميتواند #پاسداري از اسلام كند در حالي كه ايمان و يقين به #اباعبدالله_الحسين_ع نداشته باشد .
اگر امروز ما در صحنههاي پيكار ميرزميم و اگر امروز ما #پاسدار انقلابمان هستيم و اگر امروز #پاسدار خون #شهدا هستيم و اگر مشيت الهي بر اين قرار گرفته كه به دست شما رزمندگان و ملت ايران ، اسلام در جهان پياده شود و زمينه ظهور حضرت #امام_زمان_عج فراهم گردد ، به واسطه عشق ، علاقه و محبت به #امام_حسين_ع است .
من تكليف ميكنم شما « رزمندگان » را به وظيفه عمل كردن و #حسينوار زندگي كردن .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم
#ماه_خون_و_قیام
آیا جز اصحاب عاشورایی سیدالشهداء
کسی را میشناسی که بهتر از شهدای ما
خدا را عبادت کرده باشد ..!
#مهران_تیرماه۱۳۶۵
#منطقه_عملیاتی_کربلاییک
🔴 بگویید دیگر روضه حضرت قاسم نخوانند
🔴 خاطرهای از ریاست جمهوری رهبر انقلاب
سال ۱۳۶۲ زمانی که رییسجمهور از ساختمان ریاست جمهوری در خیابان پاستور خارج میشد، متوجه سر و صدایی شد که از همان نزدیکی شنیده میشد. چند محافظ دور کسی حلقه زده بودند و چیزهایی میگفتند. او فریاد میزد آقای رییسجمهور! آقای خامنهای! من باید شما را ببینم ...
آقای خامنهای پرسید چی شده؟ کیه این بنده خدا؟ یکی از محافظان گفت: حاج آقا! یه بچه است, میگه از اردبیل اومده و با شما کار واجب داره، بچهها میگن با عز و التماس خودشو رسونده تا اینجا، گفته میخوام با آقای خامنهای حرف هم بزنم.
پسرک ۱۳ ساله با صورت پُر اَشک، از حلقه محافظان بیرون آمده و خودش را به آقا میرساند. آقا دستش را دراز کرده و با صدای بلند میگوید سلام بابا جان! خوش آمدی. حالت چطوره؟ سرتیم محافظان میگوید: این هم آقای خامنهای! بگو دیگر حرفت را. ناگهان آقا با زبان آذری میپرسد: اسمت چیه پسرم؟
پسر نوجوان با شنیدن زبان مادری جان گرفته و با هیجان به ترکی میگوید: آقاجان من مرحمت بالازاده هستم از اردبیل، تنها اومدم تهران که شما را ببینم. آقا دست روی شانه او گذاشته و میگوید: افتخار دادی پسرم، صفا آوردی، چرا این قدر زحمت کشیدی؟ بچهی کجای اردبیل هستی؟
آقا جان! آقا جان! من از اردبیل آمدم تا اینجا که خواهشی از شما بکنم.
+ بگو پسرم. چه خواهشی؟
- آقا! خواهش میکنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند!
+ چرا پسرم؟
نوجوان دوباره بغضش می ترکد: آقا جان!حضرت قاسم ۱۳ ساله بود که امام حسین (علیهالسلام) به او اجازه داد برود میدان و بجنگد، من هم ۱۳ سالهام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمیدهد به جبهه بروم. میگوید ۱۳ سالهها را نمیفرستیم. اگر به جنگ رفتن ۱۳ سالهها بد است، چرا این همه روضه حضرت قاسم (علیهالسلام) میخوانند؟
+ آقای...! یک زحمتی بکش با امام جمعه تبریز تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ماست، هر کاری دارد راه بیاندازید و هرکجا خواست ببریدش. ماشین بگیرید تا برگردد.
آقا خم میشود صورت او را میبوسد و میگوید «ما را دعا کن پسرم. درس و مدرسه را هم فراموش نکن، سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان».
سرانجام مرحمت بالازاده روز ۲۱ اسفند ۱۳۶۳ در جزیره مجنون در عملیات بدر، با فاصله بسیار كمی از شهادت مرادش ، مهدی باكری ، بال در بال ملائك گشود و میهمان سفره حضرت قاسم (علیهالسلام) گردید.
همه ی قاسم های عالم
فدای شما بشن یا اباعبدالله✋
کوچیک و بزرگ ما فدایت حسین جان
هر چه جان هست به قربان اباعبدالله ❤️
https://eitaa.com/sireyeshohada1