⁉️اهل قیاس چه کسانی هستند؟
مولا علی علیه السلام فرمودند:
⬅️ای شیعیان ما و کسانی که خود را بر حق و شیعه می دانید! از اصحاب رأى دوری کنید که آنان دشمنان سنّت هستند. این افراد، غافل و جاهلند از این که سنّت را حفظ کنند و سنّت هم امکان نگه داری به آنها نداده است. این افراد، بندگان خدا را بردۀ خویش می گیرند، و مال پروردگار را بین خود تقسیم می کنند [و به یک دیگر به ارث می دهند] و همچون بردگان در مقابل آنان گردن کج کرده و خوار و ذلیل می شوند و کسانی که همچون حیوانات، کورکورانه از آنان پیروی می کنند. اصحاب رأی، با اهل حق درگیر می شوند و خود را همانند ائمۀ راستگو جلوه می دهند، در حالی که از نادانان و کُفّار ملعون هستند. اگر از آنها چیزی را که نمی دانند، پرسیده شود، اِبا دارند از این که اعتراف به ندانستن کنند. با آراء خود در دین خدا تصرّف می کنند، پس گمراه شوند و گمراه نمایند. اگر دین به قیاس مى بود هر آینه مسح به کف پاها بهتر از ظاهر و روی آن مى شد.[1]
👆شرح کوتاهی از این حدیث:👇
🔘1. این حدیث شریف دربارۀ مذمّت و نکوهش اهل قیاس است که نباید از فتواهای چنین افرادی پیروی کرد؛ همان طور که امام علی(ع) در این سخن بیان فرمود.[2]
🔘2. اصحاب رأى، اشخاصى هستند که به عقیدۀ خود و به قیاس عمل می کنند. آنهایی که پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) از اهل بیت او فاصله گرفتند و خود را از سرچشمۀ معارف اسلامی محروم ساختند. این افراد، برای پیدا کردن پاسخ مسائل مورد نیاز به قرآن و احادیث نقل شده از پیامبر(ص) مراجعه می کردند و اگر چیزی نمی یافتند به رأی شخصی خود عمل می کردند و آن را به حساب اسلام می گذاشتند و این روش را «اجتهاد» می نامیدند و چه بسا دچار اشتباهات و خطاهایی می شدند، ولی با عنوان اجتهاد آن را توجیه می کردند؛ مثلاً ابن تیمیه که به بسیاری از خطاهای صحابه اعتراف دارد آنها را از موارد اجتهاد می داند و برای این افراد عذرتراشی می کند.[3]
🔘3. عمل به «قیاس» در نزد علمای شیعه به دلیل عقل و نقل باطل و حرام است.[4]
🔘4. بنابراین، این حدیث شریف، شامل فقها و مکتب فقهی شیعه نمی شود؛ زیرا شیعه بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص)، به وصایت و امامت دوازده امام معصوم(ع) معتقد است و آنها را تداوم وجود پیامبر(ص) می داند. برای همین، منابع چهارگانۀ استنباط احکام؛ یعنی کتاب، سنّت، اجماع و عقل، جایگاه ویژهاى به فقه و فقاهت مذهب شیعه بخشیده است.[5]
📚منابع
[1]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 2، ص 84، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.
[2]. ر.ک: علامه حلى، حسن بن یوسف، نهج الحق و کشف الصدق، ص 402 – 405، دار الکتاب اللبنانی، بیروت، چاپ اول، 1982م؛ بحرانى، یوسف بن احمد، الحدائق الناضرة فی أحکام العترة الطاهرة، محقق و مصحح: ایروانى، محمد تقى، مقرم، سید عبد الرزاق، ج 1، ص 62، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ اول، 1405ق؛ رازى نجفى اصفهانى، محمد تقى، الاجتهاد و التقلید (هدایة المسترشدین)، ص 484، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، قم، چاپ اول، بی تا.
[3]. ابن تیمیه حرّانی، منهاج السنة النبویة، ج 3، ص 19 به بعد، مکتبة ابن تیمیّه، قاهره، چاپ دوم، 1409ق.
[4]. ر.ک: نمایه های «اجتهاد و قیاس»، سؤال 9036؛ «فرق برهان عقلی با قیاس فقهی»، سؤال 12352؛ «رد قاعدۀ تصویب و ترغیب به اجتهاد»، سؤال 384.
[5]. ر.ک: نمایه های «مبانی صدور فتوا»، سؤال 524؛ «اجتهاد در قران و روایات»، سؤال 795.
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر #قسمت_78 بعد هم بدون توجه به ادامه سوالات رو به آقا کمال گفت: بابا میشه ماشی
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر
#قسمت_79
بعد از اینکه سها و کامران رفتند، فاطمه سرش رو بالا آورد و به چشمهای سهیل که توی اون تاریکی خیلی واضح
نبود نگاه کرد، حتی بی نوری هم باعث نمیشد چیزی از ترسناکی چشماش کم بشه، دوباره سرش رو پایین انداخت
که سهیل گفت:
-از ظهر تا االن کجا بودی؟
-همین جا توی بیمارستان بودم
سهیل چند لحظه مکث کرد و دوباره گفت: اون وقت چرا الان من باید بدونم تو اینجایی؟
فاطمه که دلش نمی خواست حرف بزنه، چون میدونست اگر شروع کنه به تعریف کردن، گریه امونش نمیده چیزی
نگفت.
سهیل که خیلی عصبانی بود گفت: جواب بده
فاطمه خیلی آروم گفت: چون نمی تونستم بهت خبر بدم ....
سهیل ماتش برده بود، حرف فاطمه براش قابل درک نبود، با تعجب گفت: نمی تونستی؟! حتی نمی تونستی شماره
منو به این پرستارا بدی که زنگ بزنن؟ ... خر گیر آوردی؟
فاطمه که دیگه نمیتونست جلوی گریه خودش رو بگیره آروم شروع کرد به گریه کردن، اما سهیل ادامه داد: تا به
حال توی زندگیم کسی منو اینجوری خر تصور نکرده بود ...
بعد هم نگاهی به پای گچ گرفته فاطمه کرد و با عصبانیت روشو برگردوند و به سمت در خروجی بیمارستان حرکت
کرد، فاطمه که نه عصایی داشت و نه ویلچر، و پاشم به شدت درد میکرد، نمی تونست راه بره، همون جا نشسته بود
و به رفتن سهیل نگاه میکرد. تا همین جاشم با ویلچر آورده بودنش، دلش میخواست دلیلش رو بگه، اما با یادآوری
ظهر تا حالا دوباره داغون میشد.
سهیل که دید فاطمه دنبالش نمیاد و همچنان سر جاش نشسته از همون دور گفت: نکنه دوست داری شبم همین جا
بمونی؟
فاطمه که آروم گریه میکرد با صدای لرزون به آرامی گفت: نمیتونم راه برم
صدای لرزونش دل سهیل رو لرزوند، اما از عصبانیتش چیزی کم نکرد، دوباره برگشت و زیر بغل فاطمه رو گرفت و
از جاش بلندش کرد، با اینکه تمام بدن فاطمه درد میکرد، اما جیک نزد و سعی کرد همراه با کمک سهیل خودش هم
راه بره، از اون طرف کامران و سها هم ماشین رو آورده بودند تا نزدیکی محوطه و سها جلو نشسته بود و منتظر
ادامه دارد...
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
50.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢نماهنگ زیبا
«احب الله من احب حسینا»
🔻 با صدای
#حسین_سیب_سرخی #محمد_فصولی
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
15.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ حکایت تکان دهنده و شنیدنی آیت الله مرعشی نجفی درباره مرحوم کافی
🔺#اهمیت_کار_برای_امام_زمان_عج
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
✅مهدی اینگونه است...
🔸امام رضا علیه السلام :
مهدی (عجل الله فرجه) داناترین، حکیم ترین، پرهیزکارترین، بردبارترین، بخشنده ترین و عابد ترین مردمان است،
دیدگانش در خواب فرو میرود ولی دلش همیشه بیدار است و فرشتگان با او سخن می گویند... دعایش همواره به اجابت میرسد، اگر در مورد سنگی نفرین کند، از وسط به دو نیم میشود.[۱]
مهدی (علیه السلام) دو نشانه بارز دارد که با آنها شناخته میشود. یکی دانشِ بیکران و دیگری استجابت دعا.[۲]
📚 ۱- الزام الناصب صفحه ۹
📚 ۲- عیون اخبارالرضا ج۱ ص۱۷۰
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
#واقعه_دیر_راهب :
1⃣
اکثر محدثین و مورخین شیعه و سنی در کتب خود این واقعه رابا کمی اختلاف نقل کرده اند که حاصل گفتار آنها چنین است:چون لشکر ابن زیاد ملعون در کنار دیر راهب منزل کرد، سر حضرت امام حسین (علیه السّلام) را در صندوق گذاشتند، و به روایت قطب راوندی آن سر را بر نیزه کرده، دور او نشسته و از آن حراست می کردند.
پاسی از شب را به شرب خمر مشغول، و شادی می کردند، آنگاه سفره ی غذا گستردند و مشغول غذا خوردن شدند، ناگاه دیدند دستی از دیوار دیر بیرون آمد و با قلمی از آهن این شعر را بر دیوار نوشت:*آیا امتی که حسین را کشتند شفاعت جدش را در روز قیامت امید دارند؟
به شدت ترسیدند و بعضی برخاسته که آن دست و قلم را بگیرند، که ناپدید شد. چون باز به کار خود مشغول شدند آن دست با قلم ظاهر شد و این شعر را نوشت:
*به خدا سوگند که از برای قاتلان حضرت حسین شفاعت کننده ای نخواهد بود، بلکه در قیامت در عذاب می باشند.باز بعضی بر خاستند که آن دست را بگیرند، ناپدید شد. چون به کار خود مشغول شدند دگر باره آن دست با قلم ظاهر شد و این شعر را نوشت:
*(چگونه ایشان شفاعت شوند) و حال آنکه حسین را به حکم جور شهید کردند و حکم آنها با حکم خدا مخالف بود.
چون چنین دیدند، آن غذا بر آنان ناگوار شد و با ترس خوابیدند.
نیمه شب صدایی به گوش راهب رسید، چون گوش داد ذکر تسبیح و تقدیس الهی شنید. برخاست و سر از پنجره ی دیر بیرون کرد، دید از صندوقی که در کنار دیوار نهاده اند نور عظیم به جانب آسمان بالا می رود، و از آسمان دسته دسته ملائک فرود می آیند و
می گویند:«السلام علیک یا بن رسول الله! السلام علیک یا ابا عبدالله! صلوات الله و سلامه علیک»
راهب چون این منظره را دید تعجب کرد و ترسید و تا صبح صبر نمود. چون سپیده ی دمید از دیر خود بیرون آمد، به میان لشکر رفته پرسید: بزرگ لشکر کیست؟ گفتند: خولی
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
9.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◾️این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
این چه شمعیست که جانان همه پروانه اوست◾️
🗣 بانوای حاج مهدی سلحشور
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
🌺 امام حسین(ع) در عالم مکاشفه به یکی از علمای قم فرمودند:
🔴 «مهدی ما در عصر خودش مظلوم است، تا می توانید درباره ی مهدی(ع) سخن بگوییدو قلم فرسایی کنید، آن چه که درباره ی شخصیت این معصوم بگویید درباره ی همه ی معصومین(ع) گفته اید، چون حضرات معصومین همه در عصمت و ولایت و امامت یکی هستند و چون عصر، عصر حضرت مهدی(ع) است سزاوار است که درباره ی او مطالب گفته شود.
🌹و در خاتمه فرمودند:
🔵 باز تأکید می کنم درباره ی #مهدی ما زیاد سخن بگویید و بنویسید، مهدی ما مظلوم است، بیش از آنچه نوشته و گفته شده باید درباره اش نوشت و سخن گفت.
📚صحیفه مهدیه، ص ٨٣
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
✅ #تهذیب_نفس، شرط درک خدمت امام زمان (عج)
💫 #آیت_الله_بهجت :
🔹در تهران استاد روحانیی بود که لُمْعَتَیْن را تدریس می کرد، مطّلع شد که گاهی یکی از طلاّب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود.
🔴روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می شود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچّه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می شود، مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمی شود.
⚠️ و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود.
روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد می گوید:
«آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهی دارند.» آقا یادش می آید و تعجّب می کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است.
✅از اینجا دیگر یقین می کند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او می گوید: بعد از درس با شما کاری دارم.
چون خلوت می شود می گوید: آقای عزیز، مسلّم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان (عج) مشرف می شوید؟
استاد اصرار می کند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرّف خود خدمت آقا را به او بگوید.
👌استاد می گوید: عزیزم، این بار وقتی مشرّف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می دانند چند دقیقه ای اجازه تشرّف به حقیر بدهند.
مدتی می گذرد و آقای طلبه چیزی نمی گوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمی کند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدّت، صبر آقا تمام می شود و روزی به وی می گوید:
آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟
می بیند که وی (به اصطلاح) این پا و آن پا می کند.
آقا می گوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی (وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبینُ)
آن طلبه با نهایت ناراحتی می گوید:
🌼آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقتِ ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم
🍃 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🍃
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
✅ #تهذیب_نفس، شرط درک خدمت امام زمان (عج)
💫 #آیت_الله_بهجت :
🔹در تهران استاد روحانیی بود که لُمْعَتَیْن را تدریس می کرد، مطّلع شد که گاهی یکی از طلاّب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود.
🔴روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می شود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچّه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می شود، مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمی شود.
⚠️ و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود.
روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد می گوید:
«آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهی دارند.» آقا یادش می آید و تعجّب می کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است.
✅از اینجا دیگر یقین می کند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او می گوید: بعد از درس با شما کاری دارم.
چون خلوت می شود می گوید: آقای عزیز، مسلّم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان (عج) مشرف می شوید؟
استاد اصرار می کند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرّف خود خدمت آقا را به او بگوید.
👌استاد می گوید: عزیزم، این بار وقتی مشرّف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می دانند چند دقیقه ای اجازه تشرّف به حقیر بدهند.
مدتی می گذرد و آقای طلبه چیزی نمی گوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمی کند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدّت، صبر آقا تمام می شود و روزی به وی می گوید:
آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟
می بیند که وی (به اصطلاح) این پا و آن پا می کند.
آقا می گوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی (وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبینُ)
آن طلبه با نهایت ناراحتی می گوید:
🌼آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقتِ ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم
🍃 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🍃
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
💢امام حسین علیه السلام:
🔹بار خدایا! تو می دانی که آنچه از ما اظهار شده برای رقابت در قدرت و دستیابی به کالای دنیا نیست، بلکه هدف ما این است که نشانه های دینت را به جای خود برگردانیم.و...
🔸تحف العقول،ص٢۴٣
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
17.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰در خلوت گوش کنید...
🎥 داستان زیبای رسول تُرک دلدادهی حضرت اباعبدالله علیهالسلام، به بیان استاد سیدمحمدصادق طهرانی
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯